یکی از مفاهیم محوری در این تحقیق، کیفیت تعامل والدین با فرزند است و شیوه‌های والدینی معمولا به یکی از دو بعد اصلی متعلق اند: یکی مربوط به مراقبت / درگیری، در مقابل بی اعتنایی / فقدان پذیرش است که شامل رفتارها / نگرش هایی در مورد دستیابی، رغبت، حساسیت، مشارکت و مراقبت است و دیگری مربوط به مهار / حفاظت بیش از حد، در مقابل روحیه وابسته نبودن (که شامل رفتارها/ نگرشهایی همچون سخت گیری، مزاحمت و مهار است؛ در حالی که شیوه والدینی «مهار کردن» به طور وسیع با ممانعت از رفتار نامطلوب مربوط به نوجوانان تطبیق می کند. برای نمونه، با چیدن نقش‌ها)، شیوه والدینی «درگیری» به سوی ایجاد روابط خوب والدین با فرزند جهت داده شده است (ایجاد «پیوند» بین والدین و فرزند). به نظر می رسد که به طور ویژه، شیوه والدینی درگیری برای انتقال نگرشهای والدین به فرزندانشان مفید باشد.
 
بر این اساس، ما مصمم هستیم در این تحقیق، تنها بر شیوه والدینی درگیری متمرکز شویم. از این رو، در این مقاله با عنوان کیفیت بالای تعامل خانوادگی، به خانواده هایی اشاره می کنیم که رفتار والدین با فرزندانشان با ویژگی «درگیر» مشخص شده است؛ رفتارهایی همچون پذیرا بودن، محبت و در دسترس بودن. از سوی دیگر، کیفیت پایین تعامل خانوادگی شامل خانواده هایی است که در آنها تعامل درون خانواده با فقدان این صفات مشخص شده است.
 
در این مقاله ما  در صدد آن است که الگویی را آزمایش کند که اعتقاد دینی مادران را به اعتقاد دینی فرزندانشان مرتبط می سازد. مفروض آن است که قوت این ارتباط بستگی به کیفیت ارتباط آنان دارد. اگر مادر و فرزند از ارتباط خوبی برخوردار باشند - برحسب رفتارهای «درگیر» که تقریبا اشاره شد - انتظار آن است که تأثیر اعتقاد دینی مادران بر اعتقاد فرزندشان قوی تر از هنگامی باشد که انتظار می رود تعامل آنان نسبتا بد باشد ، ما در الگوی خود، دو متغیر اصلی وابسته داریم:
 
فرضیة 1: پیروی نوجوان از فرقه مذهبی مادر خویش قطعا تحت تأثیر اعتقاد مادر به فرقه مذهبی اش قرار دارد. قوت این تأثیر به عنوان کارکرد کیفیت تعامل مادر با فرزند در نوسان است.
 
فرضیه ۲: اعتقاد نوجوان به دین خود متأثر از اعتقاد مادر به دین خویش است و شدت این تأثیر به عنوان کارکرد کیفیت تعامل مادر با فرزند در نوسان میباشد.
 
جدا از متغیرهایی که به آنها اشاره شد، همچنین تأثیرات شماری از متغیرهای دیگری را که ممکن است مربوط به انتقال بین نسلی ارزشها باشد، مهار می کنیم. این متغیرها شامل مهارهای استاندارد» همچون سن نوجوان، سن مادر، جنسیت نوجوان، وضعیت خانواده سالم یا غیرسالم)، و وضعیت اجتماعی - اقتصادی است. در سایر زمینه ها، این متغیرها در ارتباط با فرایند انتقال ارزش ها نشان داده شده اند و غالبا نقش مهمی در پیشامد رفتار مشکل نوجوان ایفا می کنند؛ تا آنجا که چنین رفتار مشکلی نتیجه شکست والدین در انتقال نرمها و ارزش‌های مطلوب اجتماعی به فرزندانشان می باشد. این نوشته معتقد است که این متغیرها می توانند مربوط به تعیین هماهنگی بین نرمها و ارزشهای والدین و نوجوانان باشند. به عنوان یک نتیجه، مهار تأثیرات آنها به منظور کسب ارزیابی های غیر جانب دارانه، تأثیرات دیگر متغیرها در الگوی ما، مطلوب می باشد.
 
روش نمونه گیری: داده‌هایی که در اینجا از آنها استفاده شد، در سال ۱۹۸۹ در «برایتون» و منطقه «حاو» و «ساسکس» بریتانیای کبیر گردآوری شده بودند. نمونه گیری از ۳۳۳ جفت مادر و فرزند نوجوان، پرسشنامه سازماندهی شده ای را کامل کرد که به طور فردی، در حضور یک مصاحبه گر اجرا شد. نوجوانان از ۱۶ تا ۱۸ ساله بودند، تنها با مادران مصاحبه شد؛ چون بیشتر به طور قابل توجهی بیش از پدران درگیر تربیت فرزندان اند. به علاوه، تحقیق آکوک (Acock) و بنگستون (1987 ,Bengtson) نشان داد که مادران بیش از پدران بر اعتقاد دینی نوجوانان اثرگذارند.
 
ما از نمونه گیری تصادفی بهره جستیم تا نمونه ای شبیه ویژگی های اجتماعی - اقتصادی جمعیت «برایتون» و «حاو» به دست آوریم. برای رسیدن به این منظور، نظام طبقه بندی «آکورن» (ACORN) را، که آن را کاسی (CACI) نضج داد، برگزیدیم. نظام آکورن همسایگان را بر اساس شباهتها، معاشرت، درآمد، تعلیم و تربیت و نوع تدبیر منزل به گروه هایی تقسیم می کند. فرض اصلی در ورای این نظام آن است که «پرندگان مربوط به یک پر با هم دسته دسته پرواز می کنند»؛ یعنی مردمی که در مجاورت هم زندگی می کنند، بر اساس ویژگی های اجتماعی - اقتصادی کمابیش قابل مقایسه اند. نظام «آکورن»، «برایتون» و منطقه «حاو» را از نظر جغرافیایی به 103 بخش تقریبا مساوی تقسیم می کند.
 
از این تعداد، معمولا ۵۹۶ بخش جمعیت مقیم محسوب شده و تعداد میانگین خانواده ها در هر بخش ۳۶۰ خانواده بود. برای هر یک از این بخش ها، متغیرهای زیادی در شمارش وجود داشتند. این متغیرها شامل سن، درآمد، جنسیت و نوع زندگی بودند. نظام طبقه بندی «آکورن» در این تعداد، چهل مورد از چنین متغیرهایی را دریافت. تحلیل خوشه ای بر اساس هر یک از این متغیرها، هر یک از این بخش ها را مجاز می ساخت تا بر اساس افراد ساکن «عادی» مشخص شود. از سوی دیگر، مردم نیز می توانستند بر اساس نوع منطقه مسکونی، که در آن به سر می بردند، طبقه بندی شوند. مقایسه ویژگی های نمونه گیری «آکورن» با داده های مشخصات مربوط به همه خانوارها در «برایتون» و «حاو»، بیانگر تفاوت عمده ای بین آن دو نبود. بنابراین، دلیلی بر این فرض وجود نداشت که این نمونه گیری نشان جمعیت مورد نظر نباشد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص425-421، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸