در موضوع و مطلبی که این جمع و همایش حول محور آن برگزار شده، یعنی تمدن اسلامی در اندیشه حضرت امام (رضی الله عنه)، باید عرض کنم تمدن اسلامی آمیخته ای از دنیا و آخرت و عالم ماده و معناست. در اسلام و فرهنگ قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین دنیا و آخرت هر یک به تنهایی، مذموم و مردود شمرده شده است. حضرت علی(علیه السلام) در جمله ای می فرماید: «لیس منا من ترک الدنیاه لأخیه ولا آخرته لدنیاه» از ما و پیرو ما نیست کسی که دنیا را برای آخرت و یا آخرت را برای دنیا ترک کند. یعنی نه «دنیانگری» محض درست است و نه «آخرتنگری» محض. نه این روش و منش درست است که بگویید ما را به دنیا چه کار، ما باید برویم سراغ عبادت خودمان و حال و هوای معنوی خودمان و نه آنکه برای دین هم تفسیر دنیوی داشته باشیم و اینگونه نظر بدهیم که اگر ما بتوانیم مشکلات دنیایی مردم را حل کنیم و به وضع مالی و اقتصادی مردم برسیم، مردم طبعا مشکل اخلاقی و معنوی نخواهند داشت.
 
اسلام دنیا و آخرت را با هم مورد توجه قرار داده است؛ البته، بر سر دو راهیها، آنجایی که راه دنیا و آخرت از هم جدا می شود و وضعیتی به وجود می آید که شما یکی از آن دو را باید انتخاب کنید، در این جا اسلام می فرماید: دنیا را رها کن و به سراغ آخرت و معنویت و اخلاق برو. جمله ای دارد امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه، می فرماید: «الزهد کله بین الکلمتین من القرآن، قال الله شبحانه لکیلا تأسوا على ما فاتکم ولا تفرحوا بما أتاکم ومن لم یاس على الماضی ولم یفر بالآتی فقد اخذ الزهد بطرفه (۱)؛ تمام زهد و پارسایی بین دو کلمه از قرآن است، خداوند سبحان فرموده است: هرگز بر آنچه از دنیا از دستتان می رود اندوه مخورید؛ نیز بر آنچه که از دنیا نصیبتان می شود شادی نکنید(2) و کسی که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده شاد نگردد زهد را از دو قسمت آن (بی اعتنایی به گذشته و آینده) دریافته است.
 
دلتان را به ارزشها بدهید و به اصالتهای معنوی. اخلاقی و معنویت را اصل قرار بدهید که اگر این اصل شود دیگر اقبال و عدم اقبال دنیا به انسان، وی را از راه منحرف نمی کند. بنابراین شما در روایات ملاحظه می فرمایید که آنچه از دنیا مذموم شده «دنیادارایی» نیست؛ بلکه «دنیادوستی» است. در هیچ روایت یا متنی از متون اسلامی، دنیا به ماهو دنیا، مذمت نشده است؛ بلکه آنچه مذمت شده، دنیا دوستی است. در روایت معروف هم می فرماید: « الدنیا رأس کل خطیئة»؛ دوستی دنیا سرمنشأ هر انحراف و فسادی است.
 
تاریخ اسلام در زمینه تمدن، سابقه بسیار پرافتخاری دارد. آن روزی که مسیحیت به بهانه دین و معنویت انزواگرایی را تبلیغ می کرد و محاکم تفتیش عقاید را تشکیل می داد و هرکس، نظری غیر از پاپ داشت را به محکمه میکشاند، می کشت، اعدام می کرد، می سوزاند و به دار می آویخت؛ ما می بینیم آنجا اسلام منادی تمدن است. اسلام منادی اداره یک جامعه، بر اساس روابط صحیح و عادلانه، اخلاق و ارزشهای انسانی است. سابقه جزیرة العرب در قبل از بعثت نبی اکرم اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) هم سابقه خوبی نیست. محیط جزیرة العرب را در قبل از بعثت ببینید که در چه وضعیتی قرار داشت. آن قدر دچار وحشت و انحطاط اخلاقی و فساد و تباهی شده بودند که قدرتهای بزرگ استعماری روز، حتی به فکر استثمار و استعمار این سرزمین نبودند. قتل و غارت، آدم کشی، نا امنی و زنده به گور کردن دختران، کارهای عادی و روزمره مردم جزیرة العرب بود.
 
بعثت نبی اکرم اسلام، تمدن واقعی بشری را به ارمغان آورد، و آنچنان تحولی در میان این مردم به وجود آورد که «گوستاولوبون» وزیر اسبق فرهنگ فرانسه، در کتاب تاریخ تمدن اسلام می گوید: تاکنون هیچ مردمی به مانند مردم جزیرة العرب دیده نشده که در مدتی کوتاه و اندک بتوانند به این حد از تمدن نائل شوند.
 
پیامبر عظیم الشان در چه جامعه‌ای تمدن را ایجاد کرد؟ جامعه‌ای که دارای آن سابقه بود؛ و از چه کسانی ابوذر غفاری ساخت؟ در دیدگاه عمومی آنچنان مدینه فاضلهای ساخت که می بینیم برای همیشه با عزت و افتخار در تاریخ ثبت و ضبط است. پیامبر این گونه دگرگونی ایجاد کرد. اما اساس این تمدن چه بود؟ اساس، اصول اخلاق اسلامی، معنویت، ارزشها و اصالتها بود. اساس، کلمۂ توحید بود.
 
اگر تمدنی بر اساس اصالتها و ارزشهای اسلامی نباشد؛ اگر اساس، پیشرفت معنویات و ارزشهای اسلامی نباشد، هر چند از نظر علمی و صنعتی پیشرفت کند؛ مانند دزدی می ماند که با چراغ وارد خانه ای می شود. اینجاست که فرق بین تمدن غرب و تمدن اسلامی روشن می شود و تقابل دو جریان معلوم می گردد. غرب برای رسیدن به تمدن، چه حد و مرزی قائل است؟ حد و مرزی برایشان وجود ندارد؛ آزادی و بی بند و باری مطلق. اما امیرالمؤمنین را در نظر بگیرید. پیامبر گرامی و عظیم الشان اسلام را در نظر بگیرید؛ ایشان کاری که کرد این بود که جامعه را از نظر اخلاقی متحول کرد و روابط اسلامی را بین مردم و آحاد جامعه برقرار کرد و میان آنهاعدالت اجتماعی را بسط و گسترش داد. آن حضرت، فریاد «لا تظلمون ولا ظلمون»(۳)؛ نه ظالم باشید و نه مظلوم، را سر داد.
 
چه شد که تمدن اسلامی افول کرد؟ تمام مصائبی که در طول تاریخ، نصیب ما مسلمانها شده از این ناحیه بوده که متأسفانه، به یک مرتبه، ارزشهای اسلامی و اصالتهای اسلامی فراموشمان شد. مگر مسلمانها یک روزی پیشرو تمدن بشر نبودند. مگر مسلمانان یک روزی آن گونه نبودند که دانشجویان و دانش پژوهان اروپایی از طریق مدیترانه می آمدند و در مقابل علمای ما و دانشمندان ما، در اسپانیای فعلی و اندلس سابق زانو می زدند و علم می آموختند و بعد آن علوم را به عنوان ارمغان به اروپا می بردند. آن روز که در اروپا مکتبخانه های ما و کاوشهای علمی ما سرعت خیره کننده ای داشت، اروپا دچار توحش بود.
 
در کتاب تاریخ تمدن اسلام، نوشته گوستاولوبون آمده است که در زمان هارون رشید یکی از علمای مسلمان، ساعتی را می سازد که زنگ هم می زده؛ مسلمانها آن ساعت را به عنوان سوغات برای پادشاه فرانسه می برند، پادشاه فرانسه آن را در کاخش نصب می کند؛ وقتی صدای زنگ ساعت بلند می شده، مردم فرانسه از خانه بیرون می ریختند و با بیل و کلنگ کاخ سلطنتی را محاصره می کردند و می گفتند که از رهبران مذهبیمان شنیده بودیم که شیطان یک موجود مرموزی است که دشمن بشر است و می خواهد آن را منحرف کند؛ اما تا حالا آن را نشناخته بودیم؛ با این صدا آن را شناختیم. آمده ایم که به حسابش برسیم و بشر را از شرش راحت کنیم.

این است تاریخ تمدن اروپا؛ این است تاریخ تمدن غرب. اروپایی که دانشمندان را میکشت و کسب علم را مخالف دین می دانست. غرب و اروپا تمدنی نداشت. آنها هرچه آموختند و یاد گرفتند از اسلام و مسلمانان بود.
 
اما چه شد که این تمدن اسلامی یک مرتبه از کف مسلمانان رفت؟ علت این بود که این تمدن اسلامی از جریانات ضداخلاقی، متأثر شد. مسلمانان اندلس به یک مرتبه در منجلاب فساد غوطه ور شدند. دشمنان کاری کردند که مسلمانان یک مرتبه تمام ارزشهای اسلامی و اصالتها را فراموش کردند و تمدن از کفشان رفت.
 
پی‌نوشت‌ها:
١- کلمات قصار، ۴۳۱.
2- حدید/ ۲۳.
3- بقره / ۲۷۹.
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص124-120، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393