بدترين انسانها از نگاه علي (ع)






مقاله حاضر شرح و تفسير خطبه 102 نهج البلاغه است كه در آن به شرح اوصاف بدترين بندگان خداي متعال از منظر اميرمؤمنان مي پردازد. انسان هاي محروم از الطاف، توجه، عنايت و كمك الهي، گرفتار گمراهي و انحراف از حق هستند.
كساني كه خداي متعال آنان را به خود وانهد، راهنماي مطمئني نخواهند داشت، شيطان نيز با وسوسه هاي خويش آنان را از طريق سعادت دور مي سازد و با عمل به فكر و رأي خويش، گمراه مي شوند. از اين رو، هر انسان مؤمني براي طي طريق حق بايد معارف ناب اسلامي را از منابع اصيل ديني و عالمان ديني برگيرد. اينك با هم اين مطلب را كه از شماره 713 ماهنامه معرفت انتخاب شده از نظر مي گذرانيم.
«و ان من أبغض الرجال الي الله تعالي لعبدا وكله الله الي نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل. ان دعي الي حرث الدنيا عمل و ان دعي الي حرث الآخره كسل. كأن ما عمل له واجب عليه و كأن ما وني فيه ساقط عنه... أيها الناس سيأتي عليكم زمان يكفأ فيه الاسلام كما يكفأ الاناء بما فيه. أيهاالناس ان الله قد أعاذكم من أن يجور عليكم و لم يعذكم من أن يبتليكم و قد قال جل من قائل» (ان في ذلك لآيات و ان كنا لمبتلين) (مؤمنون/ 30)؛ (نهج البلاغه/ خ102) از بدترين مردم نزد خدا كسي است كه خداوند او را به خودش واگذارد و از راه راست روي برتابد و بدون راهبر راه سپرد. اگر به كشت دنيا دعوت شود، پاسخ گويد و دست به كار شود، ولي اگر به كشت آخرت خوانده شود سستي كند. گويا آنچه براي آن كار مي كند، بر او واجب است و آنچه را در آن سستي و كوتاهي مي كند از او نخواسته اند. اي مردم، به زودي روزگاري بر شما آيد كه اسلام از حقيقت خود تهي شود، همان گونه كه ظرفي پر، واژگون گردد. اي مردم، خداوند از ستم خويش پناهتان داده است، اما هرگز شما را از امتحان شدن پناه نداده است، و آن برترين گوينده فرمود: «بي شك در اين نشانه هايي است و ما قطعاً آزمايش كننده ايم.»
در آغاز خطبأ 68 حضرت علي(ع) فرمودند: «محبوب ترين بندگان خدا كسي است كه خدا او را در پيكار با نفس ياري مي كند»؛ يعني خداوند بنده محبوب خويش را از لطف، عنايت و حمايت خود محروم نمي سازد و او را به حال خود رها نمي كند. اما در خطبه 210 حضرت مي فرمايند: «و ان من أبغض الرجال الي الله تعالي لعبدا وكله الله الي نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل.»

كيفر وانهاده شدن به خويش و حرمان از هدايت الهي

مبغوض ترين و بدترين مردم نزد خداوند كساني هستند كه وجدان و خرد خود را سركوب كرده و دستورات الهي را زير پا نهاده اند. در نتيجه، خداوند آنان را از عنايات و هدايت خويش محروم ساخته است، و چون به افكار و آراي پوچ خود تكيه دارند، ايشان را به خودشان وانهاده است. نشانه بي اعتنايي خداوند به چنين كساني اين است كه آنان از راه راست كه انسان را به قرب خداوند نايل مي سازد روي برمي تابند و بدون راهنما در مسير پرفراز و نشيب زندگي گام برمي دارند. طبيعي است كسي كه از راهنمايي حاملان علوم الهي و مفسران وحي و پيشوايان معصوم محروم ماند و آنان زواياي دين و قوانين و آموزه هاي شريعت را به او ننمايند، هلاك مي شود.
ما در همأ مراحل و شئون زندگي خود نيازمند كمك خداونديم. اگر او ما را از عنايات كمك ها و هدايت خويش محروم سازد، قطعاً شكست مي خوريم. بدون هدايت الهي نمي توان به سرمنزل مقصود رسيد. كسي كه از اين هدايت محروم گردد، به انحراف از حق و گمراهي گرفتار مي شود. هيچ كس خود نمي تواند به مسير حق و سعادت راه يابد، و هدايت بندگان و حتي انبيا از سوي خداوند صورت مي پذيرد؛ با اين تفاوت كه خداوند انبيا را بدون واسطه هدايت مي كند، و هدايت مردم توسط وحي، پيامبران و جانشينان آنان كه در مكتب ايشان پرورش يافته اند، صورت مي گيرد.
سخناني كه به كلام خدا، پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مستند نيستند، فاقد اعتبار و حجيت اند. البته، استناد سخن به خداوند و امامان معصوم گاه قطعي است، و آن در صورتي است كه كلام مورد استناد ازنظر سند و دلالت قطعي باشد، و گاه ظني است، و آن در صورتي است كه سند يا دلالتشان و يا هر دو قطعي نباشد. طالبان هدايت و نيل به حق و سعادت، بايد با كساني كه با كلمات خدا و اولياي او انس دارند و عمر خود را براي فهم و درك آنها سپري كرده اند ارتباط داشته باشند و معارف صحيح را از آنان فراگيرند تا از آفات علم در امان مانند و به مسير صحيح هدايت رهنمون شوند:
«ان دعي الي حرث الدنيا عمل و ان دعي الي حرث الآخره كسل. كأن ما عمل له واجب عليه و كأن ما وني فيه ساقط عنه.»
كسي كه خداوند او را به خودش وانهد، راهنماي مطمئني نخواهد داشت و درپي كسي مي رود كه خود گمراه است يا به فكر و رأي بي اعتبار خويش اعتماد مي كند. نشانه گمراهي او اين است كه اگر او را به تجارت و منفعت دنيا دعوت كنند مي پذيرد. او نيرو و توان خود را صرف تجارت و كسب و كار دنيا مي كند تا به ثروت و امكاناتي كه درپي آن است دست يابد. البته، شيطان نيز او را به حال خويش رها نمي كند و با وسوسه هايش وي را برمي انگيزد تا حتي از راه هاي نامشروع درپي برآوردن خواسته هاي دنيايي اش برآيد. اما در مقابل، اين انسان گمراه و غافل وقتي به تجارت و تلاش براي آخرت دعوت مي شود، تنبلي و كوتاهي مي كند و از تلاش براي رسيدن به سرمايه و ثروت جاودانه آخرت سرباز مي زند.
حضرت در سخن خويش از دو تعبير قرآني « حرث الدنيا » و « حرث الاخره » بهره گرفته و به اين ترتيب ما را متوجه اين حقيقت ساخته اند كه دنيا كشتزار يا محل تجارت است. اگر ما دنيا را اصيل بدانيم و هدفمان صرفاً رسيدن به آن باشد و همه تلاش خود را صرف رسيدن بدان كنيم، دستاوردي جز متاعي ناقابل و ناچيز نخواهيم داشت. اما اگر از اين فرصت براي كسب كمالات و مقامات معنوي و جلب رضايت الهي بهره بريم، به ثروت بي نهايت و جاودانه آخرت و رضوان خداوند دست خواهيم يافت. خداوند در اين باره مي فرمايد:
(من كان يريد حرث الآخره نزد له في حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له في الآخره من نصيب) (شوري/20)؛ هر كه كشت آن جهان خواهد براي او در كشتش مي افزاييم، و هر كه كشت اين جهان خواهد، به وي از آن مي دهيم و در آن جهان هيچ بهره اي ندارد.
سپس حضرت مي فرمايند او آنچه شرعاً بدان مكلف نشده و چه بسا سودي نيز براي او ندارد، برخود واجب مي داند و به جد در پي انجام آن است. مثلا دانش آموز و دانشجو پرسش هايي كه دانستن پاسخ آنها برايش سودي ندارد مي پرسد و خود را به مطالعه كتاب هايي سرگرم مي كند كه هيچ نفع اخروي و مادي اي براي او ندارد. اما براي فراگيري اصول اعتقادي، تكاليف، وظايف ديني و انجام تكاليف شرعي، مانند امر به معروف و نهي از منكر و هدايت ديگران، سستي مي ورزد؛ گويا اين امور بر او تكليف و واجب نشده اند.

ضرورت اهتمام به معارف حقيقي دين

«ايها الناس سياتي عليكم زمان يكفا فيه الاسلام كما يكفا الاناء بما فيه.» حضرت مي فرمايند زماني فرا مي رسد كه اسلام محتوا و حقيقت خود را در جامعه از دست مي دهد و از آن تنها نام و ظاهري باقي مي ماند. بدين ترتيب، ايشان هشدار مي دهند كه مواظب باشيم در پديد آمدن چنين وضع اسفباري نقشي نداشته باشيم. بكوشيم ايمان خود را تقويت و معارف و عقايد ديني خود را از عالمان راستين و متقي فرا گيريم و در ارتباط با تكاليف و وظايف ديني به هوس و راي خود عمل نكنيم. در اين باره به كساني اعتماد نكنيم كه سخنان و رفتارشان عقلا و شرعا براي ما حجيت ندارد.
همان گونه كه بزرگان دين فرموده اند، وقتي آيات الهي تلاوت مي شود، بايد خود را مخاطب آنها بدانيم و انذارهاي خداوند و از جمله انذار از عذاب آخرت را متوجه خود ببينيم؛ چنان كه اولياي خدا با رعايت اين ادب قرآني، وقتي آيات عذاب الهي را مي خواندند، اشكشان جاري مي شد و بدنشان مي لرزيد، يا وقتي با آيات رحمت و بشارت به بهشت و نعمت هاي آن روبه رو مي شدند، شادمان مي گشتند و خدا را سپاس مي گفتند. همچنين وقتي ما با سخنان رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) و از جمله سخنان اميرمومنان(ع)، در اين خطبه روبه رو مي شويم، بايد خود را مخاطب آن قرار دهيم؛ زيرا اين سخنان جز در مواردي كه از طرق علمي ثابت شود تقييد و تخصيص خورده اند و قرايني قطعي بر اختصاص آنها به شرايط خاص يا افراد خاصي وجود داشته باشد، عام و مطلق اند و همه موقعيت ها، زمان ها و افراد را شامل مي شوند.
شناخت عام و خاص، مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ روايات و گزاره هاي ديني، اهميت ويژه اي دارد؛ تا آنجا كه فقها و علماي بزرگ، سال ها از عمر خود را صرف شناسايي اين امور كرده اند و با تلاش هاي طاقت فرساي خود كوشيده اند تا ميراث گرانقدر معارف و فقه اهل بيت(ع) را در اختيار ما بگذارند. درباره عظمت تلاش آنان و جديتشان در فراگيري آن معارف ناب، داستان هاي عجيبي نقل شده است. از جمله درباره صاحب جواهر، كه يكي از اركان فقه و فقاهت است و همه فقيهان عصر بر سر خوان نعمت او نشسته اند و از ذخيره بزرگ و جاودانه علمي او بهره ها برده اند، در جايي از كتاب سترگ خويش نوشته است: امشب فرزند من جوان مرگ شد و از دنيا رفت. قرار شده جنازه ايشان تا صبح در منزل بماند و فردا مراسم تغسيل، تكفين و تشييع و خاكسپاري انجام گيرد. خواستم خدمت بزرگي در حق او انجام دهم و بزرگترين ثواب و هديه را نثار روحش سازم. با خود انديشيدم و به اين نتيجه رسيدم كه بزرگ ترين و با ارزش ترين كار، نگارش كتاب جواهر است. از اين رو، از شب تا صبح بر بالين جنازه او به نگارش مباحثي از جواهر پرداختم و ثواب آن را به روحش هديه كردم.
بنابر اين، شايسته است كه مردم معارف و احكام دين را از علماي راستين، كه با خلوص و وسواس و احتياط بسيار و به دور از هوي و هوس و منافع شخصي، معارف و احكام دين را استخراج كرده اند، بياموزند و سراغ كساني نروند كه از تقواي الهي بهره اي ندارند و اسير وسوسه هاي شيطان اند و به ظاهر، خود را عالم ناميده اند.

پيراستن خداوند از ظلم در بستر آزمون بندگان

«ايها الناس ان الله قد اعاذكم من ان يجور عليكم و لم يعذكم من أن بيتليكم و قد قال جل من قائل» (ان في ذلك لآيات و ان كنا لمبتلين.) (مؤمنون، 30) حضرت در سخن خويش ساحت الهي را از ظلم به بندگان بري مي دانند. نفي ظلم از خدا بدان روست كه علت ظلم درخداوند وجود ندارد، زيرا ظلم يا از احتياج برمي خيزد، درحالي كه خداوند متعال غني مطلق است و نيازي ندارد تا براي آن مرتكب ظلم شود. يا ظلم براي به دست آوردن سود و منعفت است، و خداوند منزه از آن است كه درپي سودي باشد و در راه تأمين آن بر بندگان ظلمي روا دارد، همچنين ظلم مي تواند ازجهل برخيزد. بديهي است كه خداوند عالم مطلق است و بر همه حقايق احاطه دارد. گاهي نيز ظلم ناشي از خودخواهي است، و همه كمالات درخداوند جمع است و احساس حقارت در او نيست تا با خودخواهي درصدد جبران آن برآيد.
بدين ترتيب، ساحت خداوند ازهر عيب و نقصي منزه است. از اين رو، مرتكب ظلم نمي شود. آيات قرآن نيز برعدل الهي و نفي ظلم از ساحت ربوبي گواهي مي دهند. براي نمونه، خداوند مي فرمايد:
(و أن الله ليس بظلام للعبيد) (آل عمران، 182)؛ و خدا به بندگان ستمگر نيست.
«ان الله لا يظلم الناس شيئاً ولكن الناس أنفسهم يظلمون). (يونس: 144)؛ به راستي خدا بر مردم هيچ ستم نمي كند. بلكه مردم برخود ستم مي كنند.
خداوند به بندگان خود ظلم و ستم نمي كند، اما وعده نداده كه آنان را نيازمايد. آزمايش، سنت قطعي و ثابت خداوند است كه در زمينه ارتكاب افعال اختياري و گزينش راه و روش براي انسان ها مقدر فرموده و آنان را با آنچه دراختيارشان قرارداده است، مي آزمايد. ابزارهاي آزمايش، هم، چيزهايي است كه مطلوب و خوشايند انسان هاست و هم چيزهايي است كه آدميان خوش نمي دارند.
به ديگر سخن، براي تحقق آزمايش الهي، همواره بايد خوشي ها، لذات، ناخوشي ها و آلامي باشند تا وسيله آزمايش آدمي گردند. انسان ها موظفند از بعضي خوشي ها چشم بپوشند و بر پاره اي ناخوشي ها صبر و شكيبايي ورزند و بدين ترتيب آزموده مي شوند. پس خوشي ها و لذات، و نيز ناخوشي ها و آلام در زندگي دنيوي يك اصل اند كه درمتن تدبير الهي لحاظ شده اند.
از جمله نعمت هاي بزرگي كه خداوند به ما عنايت فرموده و ما را بدان ها مي آزمايد، نعمت هدايت و نعمت اسلام است. اگر ما دراستفاده از اين نعمت بزرگ، كوتاهي كنيم، خود موجب محروم گشتن از آن شده ايم؛ چون خداوند هيچ نعمتي را از بندگانش نمي ستاند، مگر آنكه آنان ناسپاسي كنند و زمينه حرمان از آن نعمت را درخود فراهم آورند:
«ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه أنعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم و أن الله سميع عليم (انفال:53) اين [كيفر فرعونيان و كافران پيش از آنان] از آن روست كه خدا هرگز بر آن نبوده است كه نعمتي را كه بر مردمي ارزاني داشته دگرگون كند تا آنكه آنان آنچه درخودشان است دگرگون سازند (حال خود را به كفر و ناسپاسي و ستمگري بگردانند) و خدا شنوا و داناست.
در مقابل، اگر كسي به درستي از نعمت هاي خداوند بهره برد و خداوند را به خاطر نعمت هايش سپاس گفت و ادب بندگي به جاي آورد، خداوند نعمت هاي بيشتري ارزاني اش مي كند (و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابي لشديد) (ابراهيم:7) و هنگامي كه پروردگارتان به شما آگاهي داد كه اگر سپاس گزاريد همانا شما را [ نعمت ] بيفزايم و اگر ناسپاسي كنيد هر آينه عذاب من سخت است.
منبع: روزنامه کیهان