عقلانیت خمیرمایه تمدن
عقلانیت غربی همانند تمدن این سامان بعدها به جزء جدایی ناپذیر توسعه تبدیل شد و راه چون و چرا را بر تحلیل گران شرقی که راه دیگری را در توسعه اقتصادی - سیاسی طلب می کردند بست.
عقلانیت غربی همانند تمدن این سامان بعدها به جزء جدایی ناپذیر توسعه تبدیل شد و راه چون و چرا را بر تحلیل گران شرقی که راه دیگری را در توسعه اقتصادی - سیاسی طلب می کردند بست. در عین حال تعریفی که از «عقلانیت» ارائه شد حاوی یک بستر تاریخی - اجتماعی بود که به نوعی لوازم و مقارنات آنرا به غرب استناد می داد. به عبارت دیگر فرمولی که در جهان سوم ارائه گردید این بود که لازمه توسعه عقلانیت است و لازمه عقلانیت پشت سر گذاشتن آن سرگذشت اجتماعی - تاریخی غرب است بنابراین توسعه راه دارد و راه آن از میان درههای قاره سبز می گذرد.
این حکایت در کشور اسلامی ما نیز سالها دنبال شد و بصورت یک تئوری غیرقابل تردید درآمد. منحنی که در این جا مطرح است این است که درست است توسعه نیاز به عقلانیت (بمعنای محاسبه گرایی و دنبال کردن نظمی منطقی و سودآور) دارد اما چرا این عقلانیت الزاما عقلانیتی باشد که تنها به «سود» و «افزایش سود» می اندیشد و هر چیز جز آن را منکر می شود؟ چرا نباید این عقلانیت علاوه بر جنبه مادی بر یک حس معنوی و انسانی نیز اتکا داشته باشد؟ چه ایرادی دارد که عقل مال اندیش و قلب کمال اندیش درهم آمیزند و به توسعه جلوهای مادی معنوی بدهند؟ چه اصراری است که تعبیر ما از عقلانیت همان تعبیر غرب باشد؟ چه اشکالی دارد که ما از راه دیگری غیر از راهی که غرب پیموده است به توسعه و ترقی مادی نایل گردیم؟ چه دلیل منطقی وجود دارد که ما برای رسیدن به توسعه فقط یک راه داریم؟
تمدن اسلامی را می توان به حاصل و برآیند اجتماعی اندیشه، عقاید، رفتار جامعه اسلامی (دولت و ملت) تعریف نمود در این تعریف به طرح کلی، اصول طرح، رفتار طراحان و نیز سلیقه های یک جامعه اشاره شده و از سوی دیگر دو سطح «دولت» و «ملت» در آن لحاظ گردیده است.
یک جامعه آنگاه صاحب تمدن اسلامی است که از در و دیوار» آن اسلامیت آن جامعه فهمیده شود. در واقع تمدن اسلامی یک کل ذوى الاجزاء است و در یک روند پیوسته قرار دارد بگونه ای که هر جزء آن جزء دیگر را مورد حمایت قرار می دهد. عمق این پیوستگی در اندیشه و تمدن اسلامی بگونه ای است که در همه اجزاء آن می توان از اجزاء دیگر سراغ گرفت مثلا اسلام و تمدن آن «خدا» گراست و بدون استثناء در همه اجزاء این تمدن می توان خدا را دید. همینطور اسلام «مردم» گراست. در هیچ عملی از اعمال اسلامی نمی توان «مصلحت امت» را مشاهده نکرد و از مردم سراغ ندید، نماز بعنوان اصیل ترین عبادت خداوند که جنبه یل الربی مدنیت اسلامی را توضیح می دهد با «الله» شروع می شود و با «سلام بر عباد» پایان می یابد.
این تمدن در دوران تاریخی با رکود و صعودهایی مواجه بوده، در عهد رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) شاهد بروز کامل این مدنیت بوده ایم. بعدها به تدریج در مسیر آن انحراف ایجاد شد و به افول گرائید. تقریبا در حدود ۱۰۰۰ سال تمدن اسلامی همواره رو به نزول بود اگر چه جلوه هایی از آن در همه این دورانها وجود داشته ولی حداقل از جنبه سیاسی این مدنیت با مشکل مواجه گردیده است. بدین جهت از آنجا که ما تمدن اسلامی را دارای ابعاد مختلف سیاسی- اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... می دانیم به آنچه که در این ده قرن وجود داشته اگرچه از ارزش فراوانی هم برخوردار بوده، به معنای واقعی کلمه، «تمدن اسلامی» اطلاق نمی کنیم. با این وصف باید به صراحت گفت که جامعه اسلامی نمی تواند آموزه های دیگران را به عنوان یک رفتار اسلامی تلقی کند و آنرا بعنوان بخشی از تمدن خود بخواند.
تمدن اسلامی در عصر ما، با تلاش عمیق سیاسی حضرت امام خمینی(رضی الله عنه) حیات دوباره خود را آغاز کرد، در این دوره، تمدن اسلامی با سؤالهای فراوانی مواجه گردید که در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) با آن مواجه نبوده است. یکی از سؤالهای اساسی تمدن اسلامی عصر ما در خصوص صلاحیت دین برای اداره جامعه امروزه بود.
گذشت صدها سال از پیدایش تمدن اسلامی و فاصله گرفتن امت از تعالیم آسمانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و بروز پیشرفتهای شگرف در قرون اخیر، سؤال مهمی را فراروی دین و دین باوران قرار داد، آیا دینی که در چهارده قرن قبل نسخه شفابخش بشر بود در امروز نیز می تواند نسخه شفابخش باشد؟ اگر آری آیا درک عقلی امروز بشر که اصولا با درک عقلی او در چهارده قرن قبل قابل مقایسه نیست در دریافت نوع و سطح پیام آسمانی دخالت ندارد؟
حضرت امام خمینی(رضی الله عنه) برای ارائه توضیح استدلالهای فراوانی دارند. از دید آن یگانه دوران: «حوادث زمان به جاودانگی و بقاء جایگاه رفیع دین لطمه ای وارد نمی سازد» و علاوه بر آن «برای درک کامل ارزش دین فاصله ای طولانی را باید بپیمائیم و درگذر زمان آنرا جستجو نماییم» او پیشرفتهای شگرف را در برابر جاودانگی و تداوم پیام دین بسیار ناچیز میشمرد: «مظاهر بی محتوای دنیای مادی در برابر خلود و جاودانگی دنیای ارزشهای معنوی قابل ذکر نمی باشند.»
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه،صص143-141، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}