زندگی‎ام را ویرایش خواهم کرد.

از هر واژهای که یاد تو در آن نیاید، پیراسته‎اش می‎کنم.

پاراگراف‎های زندگی را جوری می‎نویسم که جمله‎ی هسته‎ای‎اش حول محور پیروی از تو باشد.

عناوین و تیترها و فاصله‎ها و نیم‎فاصله‎ها را با معیار انتظار عاشقانه تنظیم می‎کنم.

فصل‎بندی‎های حیاتم را براساس معرفت تو انجام ‎می‎دهم و هر فصل زندگی را به شیوه ‏ای می‎نویسم که در جمع‎بندی پایانی فصل، گامی به زیارت رضایت تو نزدیک‎تر شوم.

متن زندگی را از نو می‎خوانم و مرور می‎کنم. فقدان واژه‎هایی که تو را تداعی کنند، متن را دل‎آزار و ناخوشایند جلوه می‎دهد. باید تو را در هر سطر زندگی تکرار کرد! باید نام تو را بارها در گیومه گذاشت تا برجسته‎ترین مفهوم حیات مان شوی!

صفحه‎ای تازه از زندگی را باز کرده‎ام؛ پر است از علامت سؤال. مدام لابه‎لای جمله‎ها عبارت «پس کی می‎آیی؟» تکرار شده است. می‎دانم که طبق قوانین ویرایشی باید تکرار را حذف کرد؛ ولی حال دل شیعیانت همین گونه پرآشوب است! این صفحه در کتاب ذهن خیلی از ما با همین اوضاع پریشان وجود دارد. بعضی‎ها هر هفته جمعه به این حال و روز می‎افتند؛ بعضی‌ها کم تر، بعضی‎ها بیش تر! حتی دلم می‎خواهد تمام قوانین ویرایشی را زیر پا بگذارم و بگویم کاش همه‎ی صفحات زندگی همه‎ی ما به این پریشانی دچار بود!

و ما میان تمام این پریشانی‎ها نشسته‎ایم و لحظه‎شماری می‎کنیم تا آن علامت «هیجان‎نما» در پایان هیجان‎انگیزترین خبر عالَم جلوه‎نمایی کند: «بقیه الله آمد!» تا بیایی و ویرگول‎های توقّف‎ساز را حذف کنی و سه‎نقطه‎های کاستی‎ها را برداری و کتاب آفرینش را چنان ورق بزنی که پاک‎ترین صفحه برای ثبت آسمانی‎ترین زندگی‎ها برای بشر گشوده شود!

پی نوشت:                                                                                                                                                  
1 . نام دیگر علامت تعجّب(!).

منبع: مجله باران