از بوي بديع و از نسيم خوش

شاعر : منوچهري

چون نافه‌ي مشک و عنبر تري از بوي بديع و از نسيم خوش
چون قصر ملک محمد قصري وز رنگ و نگار و صورت نيکو
قطب کرم و نتيجه حري مير اجل مظفر عادل
با زهره‌ي شير و عفت زهري با چهره‌ي ماه و طلعت زهره
دريافته طبع بري و بحري برداشته زرق مهتر و کهتر
افزون به نسب ز تيمي و بکري افزون به شرف ز شرقي و غربي
از بددلي و بدي و بدمهري بريده چو طبع ممن از مرتد
بر مهره‌ي پشت شير نر بگري با مهره‌ي آهنين دبوس او
در پيش رخش ز کوکب دري گر سنگ ده آسيا فرو افتد
کس را نبود دلي بدين نري از پس نجهد دلش به يک ذره
پيرامن او پلنگ يا ببري ور زانکه بغردي بناگاهان
از ننگ حقارت و ز بي‌قدري زان جانب خويش ننگرد زين سو
ميري، ملکي، ستاره و بدري ميرا! ملکا! ستاره و بدرا!
ور يسر کسي طلب کند، يسري گر يمن کسي طلب کند، يمني
چونانکه تو صف آهنين دري ديوانه طناب کاغذين ندرد
تو سنگ بزرگ آسيا بري چون تيغ که شاخ گندنا برد
همتاي لبيد و اوس بن حجري آنگاه که شعر تازي آغازي
استاد شهيد و مير بونصري وانگاه که شعر پارسي گويي
با تيغ، به رزم، شر بر شري با جام به بزم، خير برخيري
چون حارث ابن ظالم المري در حرب، هزار کيميا داني
تا هست وفاق طبعي و دهري تا هست خلاف شيعي و سني
اندر عرب و عجم يکي مقري تا «فاتحةالکتاب» برخواند
در دايره‌ي سپهر بي‌غدري در دولت فرخجسته آزادي
با لاله‌ي لعل و با گل خمري نوروز درآمد اي منوچهري
بگشاده زبان رومي و عبري مرغان زبان گرفته را يکسر
يک مرغ سرود ماورالنهري يک مرغ سرود پارسي گويد
در زمزمه شد چو موبدان، قمري در زمجره شد چو مطربان، بلبل
ماند ورشان به مقري بصري ماند ورشان به مقري کوفي
در رفت به هم به رقص با کدري در دامن کوه، کبک شبگيران
خميده کشيد الف ز بي‌صبري بر پر الفي کشيد و نتوانست
از بي‌قلمي و يا ز بي‌حبري بر پربکشيد هفت الف يا نه
با مردم روستايي و شهري طوطي به حديث و قصه اندر شد
از بيرم سرخ و از گل حمري پيراهنکي بريد و شلواري
شلوار چو آستين بوعمري پيراهنکي بي‌آستين، ليکن
با زلف اياز و ديده‌ي فخري هدهد چو کنيزکيست دوشيزه
بي‌گيسو يکي دراز از غمري بر فرق زده‌ست شانه‌اي شيزين
ماند به جميل معمر عذري بر شاخ درخت ارغوان بلبل
شاعر نبود بدين نکو شعري بي وزن عروض شعرها گويد
دراج مسمط منوچهري طاووس مديح عنصري خواند
بر ريخت قرابه‌ي مي حمري بر برگ سپيد ياسمين تر
برگردن کوتهش ز پر عطري جنبيد سر خجسته نتواند
افسرده شد از نهيب کم عمري خون دل لاله در دل لاله
بر يک تن خرد نرگس بري صد گردنک زبرجدين ديدي
شش گوش بر او ز سيم هل تدري؟ زرين سرکي فراز هر گردن
گلنار نگر بدان نکوچهري شمشاد نگر بدان نکوزلفي
پيرايه‌ي دره و زيور عصري اي تازه بهار! سخت پدرامي
با نور و ضياء ليلةالقدري با رنگ و نگار جنت العدني