نظریه پردازان «همگرایی» می پندارند که جهانی شدن رسانه‌های جمعی، به ویژه قرار گرفتن جوامع سنتی در حال توسعه در معرض مجموعه ای از برنامه های سرگرمی های غربی، فیلم‌های هالیوودی، تبلیغات تجاری و اخبار بین المللی، امکان تغییر هویت های ملی، ارزش‌های اجتماعی و تصورات افراد نسبت به دموکراسی را فراهم آورده است. یکی از رایجترین استدلال ها در این زمینه این است که جریان اطلاعات فرامرزی سبب گسترش شناخت مردمان و سرزمین های دیگر می گردد، به طوری که دسترسی گسترده به اخبار خارجی ممکن است سبب افزایش درک، مدارا و اعتماد نسبت به خارجیان گردد، در حالی که همزمان سبب تضعیف هویت های ملی و احساس تعلق به اجتماعات محلی می شود. در فضای اجتماعی، محافظه کاران از این امر هراسانند که تصاویر کارکنان متخصص زن، از رسانه‌های غربی سبب نشویق برابری گرایی در حوزه نقش های جنسیتی در کشورهای شدیدا سنتی مانند عربستان و کویت گردد و عقاید متداول در مورد نقش های مناسب مردان و زنان در خانه، محیط کار و فضای عمومی را به چالش کشد. محافظه کاران همچنین، نگرانند که سکسوالیته آشکار در تبلیغات غربی، وبسایت های پورنو گرافیک و فیلم‌های هالیوودی می تواند سبب سست شدن هنجارهای اخلاقی در جوامع سنتی گردد و نگرش‌های مدار اجویانه نسبت به همجنس گرایی، سقط جنین و طلاق را به همراه آورد. نظریه پردازانی مانند هربرت شیلر، ادوارد هرمان و رابرت مک چسنی استدلال کرده اند که رسانه غربی، مبلغی است که ارزش‌های سرمایه داری مصرف گرا را در سراسر جهان منتشر خواهد کرد.
 
اگر چنین ادعایی درست باشد. قرار گیری در معرض ایده‌ها و تصاویر مربوط به فردگرایی بازار آزاد در اروپای شرقی و مرکزی پساکمونیست، که توسط رسانه‌های جمعی غربی وارد این کشورها می شود، بایستی اثر مشخصی بر نگرش نسبت به نقش بازارها و دولت بر جای گذارند. در حورزه بین الملل، نظریه پردازان قدرت نرم ادعا می کنند، که استفاده از رسانه‌های جمعی در دیپلماسی عمومی، امکان تغییر اذهان را به همراه دارد و اینکه ایده‌ها و تصوراتی که توسط رسانه‌های آمریکایی و غربی منتقل می شوند، به پایان یافتن جنگ سرد و تقویت حمایت عمومی از جنبش - های اصلاحی در سراسر جهان کمک می کند و بنابراین فرایند دموکراتیک شدن را تسهیل می کنند. نبردهای خیابانی برای کنترل تلویزیون طى «انقلابات رنگی» نیز حاکی از آن است که رسانه‌های جمعی توان ایفای نقشی اساسی در تغییر رژیم را دارا هستند. در دولت هایی مانند زیمباوه، سودان و ازبکستان، مردمی که به بی بی سی، وویس آو آمریکا، ریدیو فری یوروپ، دویچه وله، ریدیو لیبرتی یا ویدیو مونته کارلو دسترسی دارند. فرصت کسب اطلاعات در مورد دموکراسی در دیگر کشورها و نیز شنیدن گزارشاتی که منتقد حقوق بشر در کشورهایشان است را نیز خواهند داشت.
 
غالبا تصور بر آن است که این پیامدهای متعدد، از جهانی شدن ارتباطات جمعی ناشی می شوند، اما شواهد تجربی اندکی در حمایت از این فرض وجود دارد. در حقیقت، دلایل نیرومندی وجود دارد که در مورد ادعاهای مبالغه آمیز تر در این زمینه شک کنیم؛ بر اساس نظریه جهانی شدن، ما اطلاعات خود را درباره جامعه و جهان از منابع متعددی کسب می کنیم و اینکه ارزش‌های ریشه دار و هنجارهای اجتماعی به واسطه تعامل با اعضای خانواده، معلمان، دوستان، همسایگان و همچنین تجارب دست اول طی سال های شکل گیری شخصیت افراد، کسب می شوند. رسانه جمعی تنها «یکی» از عامل های بالقوه جامعه پذیری است و این عامل ضرورتأ مهم تر از ارتباطات بین فردی نیست همانگونه که در فصول پیشین گفته شد، مردم هنگام رویارویی با افکاری که با عقاید و هنجارهای فرهنگی محلی آنها در تضاد است. به تدریج دیدگاه های خود را اصلاح می کنند، اما، از طرف دیگر، ممکن به سادگی تصمیم به رد یا نادیده گرفتن این افکار بگیرند. فصل بعدی به بررسی تأثیر مستقیم قرار گیری در معرض رسانه‌ها بر هر کدام از این ابعاد افکار عمومی می پردازد. ما در این فصل کار خود را با تجزیه و تحلیل شواهد مربوط به یکی از عمده ترین و تاثیرگذارترین ادعاها، شروع خواهیم کرد: این ادعا که قرار گیری در معرض ارتباطات جمعی نه تنها به تدریج به تضعیف هویت های ملی منجر می شود، بلکه درک، اعتماد و مدارا نسبت به مردم سایر کشورها را نیز تقویت می کند. ما به تشریح منازعات نظری پیرامون این موضوعات می پردازیم و به بازنگری در این موضوع می پردازیم که چه نظریاتی در این متون، متقن مانده اند. سپس شواهد تجربی مربوط به آنها را بررسی می کنیم. مقایسه های توصیفی و مدل‌های رگرسیونی چندسطحی برای تحلیل نمونه هایی که در برگیرنده تمام کشورها در موج پنجم پیمایش جهانی ارزش‌ها است، در این جا مفید خواهد بود.
 
آیا ارتباطات جهانی سبب تقویت جهت گیری‌های جهان وطنانه می شود؟ برخی از نویسندگان چندین نظریه قابل دفاع در مورد اینکه چرا انتظار می رود جهانی شدن ارتباطات جمعی به تضعیف ناسیونالیسم منجر شود، ارائه نموده اند. در کلی ترین سطح، بسیاری از تحلیلگران استدلال می کنند که جهانی شدن ما را به سمت پایان دولت ملی» رهنمون می شود. از این رو، اومای استدلال می کند که عصر مدرن نماینده یک دوره تاریخی جدید است که تحت حاکمیت رشد نهادهای حکمرانی جهانی، نیروهای بازار جهانی و مصرف گرایی غربی (جریانی که طی آن حکومت ها و اقتصادهای ملی قدرت خود را از دست داده و متوقف می شوند) است. دیدگاه های تکاملی بیان می کنند که دولت ملی همچنان باقی می ماند، اما، هویت آن به عنوان یک نهاد سیاسی و ظرفیت های اصلی آن شدیدا تحت الشعاع جهانی شدن قرار می گیرد. این در حالی است که تعالی گرایان، فراتر رفته و بیان می کنند که جهانی شدن موجب فروپاشی نهایی دولت ملی می شود. گیدنز ادعا می کند که جهانی شدن کنونی، به لحاظ تاریخی بی سابقه است و سبب تغییر شکل جوامع، اقتصادها، حکومت ها و نظم جهانی مدرن می شود. هلد و همکارانش اظهار می کنند که این فرایند در اتحادیه اروپا، جایی که آینده حاکمیت و استقلال دولت‌های ملی به واسطه ادغام کشورهای اروپایی، قویا به چالش کشیده شده است، بیشترین گسترش را داشته است. اما آنان استدلال می کنند که تمامی مناطق عمده جهان تحت تأثیر این فرایند هستند، که این امر منجر به در کنار هم قرار گرفتن «اجتماعات تقدیر» می شود.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه، صص195-193، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵