کودکان احساس اخلاقی را از خلال تدریس یا الگوگیری از رفتارهای اخلاقی دیگران می آموزند. در تحقیقات متعدد، گزارش والدین از خود، که چه احساسی دارند و به کدامین دیدگاه معتقدند، با پاسخ احساس محور کودکان از همان جنس، ارتباط مثبت نشان میداد. احتمالا کودکان پاسخ های احساسی یا اجتماعی را از دیدن والدین، جهت گیری دیگران و اینکه والدین با کدامین روش با عواطف خود کنار می آیند، می آموزند.
 
البته والدینی که احساسات خود را بیشتر ابراز می کنند، ممکن است صمیمی تر باشند و از کودکان خود بیشتر حمایت کنند و ممکن است پاسخهای احساس محور کودکان خود را از طریق کیفیت رابطه والدین به کودکان تحت تأثیر قرار دهند. بنابراین، ممکن است چندین فرایند تعیین کنند که چگونه اقدامات والدینی پاسخ های احساسی کودکان را تحت تأثیر قرار می دهند. بر اساس تحقیقات و نظریات پیشین، ممکن است کسی انتظار داشته باشد که اقدامات حمایتی والدین (از قبیل ابراز احساس مثبت و پاسخ به عواطف کودکان به شیوه ای غیر تنبیهی برای جامعه پذیر کردن عواطف اخلاقی احساس محور کودکان اهمیت داشته باشد. متأسفانه در این باره، مطالعات اندکی صورت گرفته و بیشتر آثار در این حوزه بین احساس و واکنش های احساسی تمایز قایل نشده اند.
 
افزون بر جامعه پذیری (اجتماعی کردن) عواطف اخلاقی، محققان پیوسته راغب بوده اند بدانند کودکان چگونه رفتارهای اخلاقی از قبیل صداقت و مقاومت در برابر اغواگری را می آموزند. به موازات تحقیق در باب پاسخهای عاطفه محور کودکان، گروه اندکی از محققان، موضوع تأثیر اقدامات جامعه پذیرانه والدین بر رفتار اخلاقی کودکان را بررسی کرده اند. تفاوت های فردی در رفتار اخلاقی کودکان را از طریق تفاوت موجود در توانایی کودکان در تنظیم عواطف یا رفتار ناشی از عواطف می توان توجیه کرد؛ یعنی رفتارهای اخلاقی مشتمل بر محرک های کنترل کننده در موقعیتهای خسته کننده یا فریبنده (از قبیل تأخیر در ارضا، مقاومت در برابر وسواس در تقلب) ممکن است در تفاوت های فردی مربوط به توانایی کودکان در تنظیم عواطف خویشتن ظهور یابند. در واقع، یکی از پژوهش های اخیر نشان داد که سطح ضعیف تنظیم عواطف در نوزادان با سطح بالای عدم اجابت نیازها (یعنی رفتاری که نشان دهنده فقدان کنترل رفتاری یا مقاومت در برابر اغواست) در کودکان دو سال و نیمه، ارتباط دارد .
 
اعتقاد بر این است که صمیمیت والدین و مراقبت مسئولانه، توانایی تنظیم عواطف کودکان را تحت تأثیر قرار می دهد که خود، بر توانایی کودکان در تنظیم رفتارهای اخلاقی می افزاید. با توجه به رابطه میان جامعه پذیری و تنظیم اخلاقی کودکان، کودکانی که مادران آنان از طریق تعامل حمایتگرانه (از قبیل فراهم آوردن وسایل راحت آنان یا آموزش راهکارهای پیروی سازنده)، نسبت به عواطف منفی و پریشانی آنان بیشتر پاسخ می دهند، عواطف خود را در مقایسه با دیگر کودکان از جهت سرعت و مدت، بهتر تنظیم می کنند .
 
این گونه نیست که مداخله مناسب والدین فقط سطح سرعت پریشانی کودک را کاهش دهد، بلکه برای کودک فرصتی فراهم می آورد که راهکارهای تنظیم عواطف منفی در دیگر موقعیت ها را نیز بیاموزد. بهترین یادگیری برای کودک زمانی اتفاق می افتد که در شرایط آموزشی قرار گرفته و از جهت عاطفی چندان تحریک نشده باشد (هافمن، ۱۹۹۳). رفتارهای والدینی که از اقدامات حمایتی کمتری برخوردار بوده یا توبیخ آمیز است، امکان دارد به تحریک شدید عاطفی و همسازی غیرسازنده در کودکان بینجامد. در تأیید این دیدگاه، ایزنبرگ و دیگران در سال ۱۹۹۹ به این نتیجه رسیده اند که گزارش مادران در باب کاهش تعامل با تعامل توبیخ آمیز با عواطف منفی کودکان، با اجتناب آنان از همسازی (اجتناب عملی یا اجتناب از اندیشیدن، از طریق روی آوردن به محرکها یا فعالیتهای انحرافی) ارتباط مثبت دارد و با همسان سازی سازنده کودکان (بازسازی مثبت شناختی و تلاش در جهت حمایت)، اشتهار و مهارتهای اجتماعی، ارتباط منفی دارد.
 
همچنین دلایلی وجود دارند که باور کنیم نظم در عواطف اخلاقی و رفتار آدمی نقش ایفا می کند. کودکانی که آموخته اند با عواطف منفی کنار بیایند، ممکن است در اوضاع وسوسه انگیز، از عهده کنترل رفتار خود بهتر برآیند و ممکن است هنگام پریشانی دیگران، از تحریک پذیری شدید اجتناب کنند؛ مثلا ایزنبرگ و دیگران در سال ۱۹۹۹ به این نتیجه رسیدند که بین توانایی کودکان بر مقاومت در برابر اغواگری، همچنین فعالیت های خسته کننده از یک سو و گزارش والدین و معلمان در باب تنظیم کودکان از سوی دیگر، رابطه برقرار است. افزون بر این، محققان دریافتند کودکانی که به خوبی منظم شده اند احتمالا کمتر بر پریشانی خود متمرکز می شوند و به احتمال بیشتر به پریشانی دیگران با ابراز همدردی بیشتری پاسخ می دهند و در مقایسه با کودکان دیگر، از آنان رفتارهای مصلحت جویانه اجتماعی بیشتری سر میزند ایزنبرگ و دیگران. بنابراین، عناصر جامعه پذیری (یا اجتماعی کردن) والدین نظم کودکان را بهبود می بخشند؛ همچنین انتظار آن است که رشد پاسخهای عاطفه محور آنان را تقویت کنند.
 
یکی از کاستی ها در بسیاری از تحقیقاتی که بر روی اجتماعی کردن عواطف و رفتارهای اخلاقی صورت می گیرد آن است که بیشتر محققان فقط بر گزارش های مادرانه از اقدامات والدینی یا رفتارهای اخلاقی کودکان تأکید می کنند. رابطه بین رفتار محسوس مادرانه و احساس و ابراز احساس کودکان به ندرت محور پژوهش قرار گرفته است. بنابراین، هدف اولیه این تحقیق آن است که بررسی کند آیا بین رفتارهای مشهود والدینی، از جمله ابراز عواطف مثبت یا منفی در مورد کودکان و ترغیب آنان به عملکرد اخلاقی کودکان، رابطه ای وجود دارد؟ در این پژوهش، رفتار والدین با کودکان در خلال دو موقعیت مشاهده شده است: نخست موقعیتی جدید (بالقوه اضطراب‌زا) و دیگری موقعیت خستگی آور (ناامید کننده).
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،صص478-475، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸