فلسفه تعلیم و تربیت زمانی آغاز شد که مردم از تعلیم و تربیت به عنوان یک فعالیت بشری خاص آگاه شدند. زمانی جوامع ابتدایی فاقد اهداف بلند مدت و دیدگاههای پیچیده ای که در دوران معاصر وجود دارد بودند؛ و مادام که آن جوامع فاقد ابزار تحلیلی، که اکنون در اختیار فلاسفه قرار دارد، بودند، حتی در آن زمان نیز تعلیم و تربیت ابتدایی دارای نگرشی فلسفی درباره زندگی بود. خیلی قبل از آن که بدانیم فلسفه چیست یا رشد آموزش و پرورش چه می تواند باشد، بشر از یک فلسفه تعلیم و تربیت برخوردار بود.
 
در دورانهای نخستین، تعلیم و تربیت بیشتر ابزاری برای ادامه بقا بود. کودکان مهارتهای لازم برای زندگی کردن را فرا می گرفتند، اما به تدریج مردم از تعلیم و تربیت در جهت اهداف گوناگون استفاده کردند. امروزه از تعلیم و تربیت نه فقط در جهت ادامه بقا استفاده می شود (هر چند مطالعات بوم شناختی اخیر نشان می دهد که احتمالا برای چنین اهدافی نیز مورد استفاده قرار می گیرد، بلکه از آن برای بهره برداری بهتر از اوقات فراغت و پالوده تر کردن امور اجتماعی و فرهنگی نیز استفاده می شود. همگام با رشد و تحول فعالیت های تربیتی، فلسفه های مختلف تعلیم و تربیت نیز گسترش یافته است. اما خیلی ساده ارتباط بین فلسفه و عمل، و بین نظریه و عمل در تعلیم و تربیت، مورد غفلت قرار گرفته است. شاید اکنون در یک بلاتکلیفی قرار داشته باشیم؛ زیرا به نظر می رسد بیش از آن که با تحلیل نظریه‌های تربیتی و ارتباط آن با عمل سر و کار داشته باشیم، گرفتار جنبه های «عملی» تعلیم و تربیت هستیم. آنچه که بدان نیازمندیم، صرف نظریه پردازی بهتر در زمینه تعلیم و تربیت و شیوه های مناسب تر نیست، بلکه تلاش هماهنگ برای پیوند دادن این دو (نظریه و عمل) است. تفکر درباره تعلیم و تربیت بدون توجه به قلمرو «عملی» بدان معناست که فلاسفه تعلیم و تربیت همچون عنکبوت به تنیدن افکاری مشغول باشند که از طریق تمرین های عملی اندک فرا گرفته اند. به عبارت دیگر، فکر کردن به شیوه های تربیتی بدون اندیشه جدی به اعمالی منجر می شود که از محتوا یا مفهوم اندکی برخوردار است.

امروزه مطالعه فلسفه تعلیم و تربیت ضرورتی حتمی به نظر می رسد، زیرا در دوران حساس انتقال قرار داریم. تغییر همواره وجود داشته، اما به ندرت سرعت زمان ما را داشته؛ زیرا در بسیاری از مردم وضعیتی را که آلوین تافلر «ضربه آینده» می نامد، ایجاد کرده است. در چنین شرایطی برای مردم آسان است که یا بدون تفکر درباره نتایج احتمالی آن تحولات را بپذیرند، یا در مقابل تغییر مقاومت کنند و ارزش های کهن را آن گونه که هست حفظ نمایند. فلاسفه تربیتی صرف نظر از هر نظریه ای که دارند، معتقدند که بهترین شیوه برای دست یابی به حل مشکلات استفاده از تفکر دقیق و انتقادی است.
 
به یک مفهوم بنیادی می توان گفت که فلسفه تعلیم و تربیت، کاربرد آرای فلسفی در مسائل تربیتی است؛ با همین قاطعیت نیز می گوییم که اقدامات تربیتی به اصلاح و پالایش اندیشه های فلسفی منجر می شود. از این دیدگاه، فلسفه تعلیم و تربیت صرفا ابزاری برای نگریستن به اندیشه ها نیست، بلکه وسیله ای است برای این که بیاموزیم چگونه از اندیشه ها به بهترین شکل ممکن استفاده نماییم. تا زمانی که دست اندرکاران تعلیم و تربیت کارها را صرفا به این دلیل که قبلا انجام می شده تکرار کنند، با هیچ فلسفه هوشمندانه ای برای تعلیم و تربیت سر و کار نخواهند داشت. زمانی یک فلسفه تعلیم و تربیت دارای اهمیت و ارزش است که مربیان تربیتی پی ببرند که باید درباره هر کاری که انجام می دهند دقیقا فکر کنند و کارها را در بافت رشد فردی و اجتماعی بینند.

تذکر این نکته جالب است که بسیاری از فلاسفه بزرگ مطالبی در زمینه تعلیم و تربیت نوشته اند. شاید این اقدام بدان سبب باشد که تعلیم و تربیت آنچنان با زندگی انسان عجین شده که تصور زندگی بدون تعلیم و تربیت دشوار است. آدمی صرفا موجودی ابزارساز نیست، بلکه موجودی است تربیت آفرین، زیرا در طول تاریخ بشر، تعلیم و تربیت با پیشرفت انسانهای متمدن همراه بوده است. تفکر درباره زندگی به صورت اعم اغلب با تعلیم و تربیت به معنای اخص ارتباط داشته و تعلیم و تربیت همواره به عنوان راهی برای ارائه زندگی بهتر تلقی می شده است.
 
مطالعه فلسفه تضمین نمی کند که افراد، متفکران با مربیان بهتری خواهند شد، اما مبنای ارزشمندی فراهم می آورد که به ما در دقیق تر اندیشیدن کمک می کند. عرفا واژه فلسفه به معنای «تعقیب، دانش» به کار می رفته است. این تعریف بدان معنا نیست که فلسفه تأمین کننده همه پاسخ هاست، بلکه راه را برای تحقیق جدی در اندیشه ها و آرا و عقاید نشان می دهد. فلاسفه مشاهده گران نیزبین شرایط و موقعیت های انسان بوده، مشاهدات خویش را در قالبهای آموزنده تدوین کرده اند. مربیان نه تنها از طریق مطالعه منظم و دقیق اندیشه هایی که فلاسفه پرورانده اند رهنمون می شوند، بلکه می توانند از فلسفه الهام بگیرند و به طرح دیدگاههای جدیدی در مسائل آموزشی بپردازند. اگر مربیان تربیتی نسبت به ابعاد فلسفی مسائل بی اعتنا باشند، حجم زیادی از معارف و تفکرات مهم و حیاتی را به دست فراموشی سپرده اند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص19-17، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387