یکی از نقش‌های فلسفه این بوده که با دقت، ابزار تعقل هر عصر را مورد بررسی قرار دهد. نقش دیگر آن، پیشنهاد شیوه‌های متفاوت تفکر است. علاوه بر اینها، نقش دیگر فلسفه این بوده که نسبت به منطق و زبانی که در حل زیربنایی مسائل در تعلیم و تربیت و جامعه به کار می بریم، حساسیت‌ها را افزایش دهد. می توان برای ردیابی تاریخ اندیشه‌های بشر به تعقیب مراحل رشد افکار فلسفی پرداخت و تاریخ فلسفه منعکس کننده برخی از بهترین افکار بشری یا به اصطلاح عقل جمعی انسانهاست. می توان گفت که «فلسفی اندیشیدن» یعنی این که فکر کنیم که هستیم؟ چه می کنیم؟ چرا چنین می کنیم؟ و تمام این چیزها را چگونه توجیه می کنیم.
 
تعلیم و تربیت، هم با دنیای اندیشه‌ها و هم با دنیای فعالیت‌های عملی سر و کار دارد؛ عقاید خوب به کردار خوب رهنمون می شود و کردار نیکو اندیشه‌های خوب به دنبال دارد. برای این که در فرایند تعلیم و تربیت رفتار عاقلانه وجود داشته باشد، مربی به چیزهایی نیاز دارد که فلسفه قادر است آنها را فراهم کند؛ یعنی درک جریانهای فکری، طبیعت، اندیشه ها، زبانی که برای تبیین تعلیم و تربیت به کار می بریم، و چگونگی تعامل اینها با امور عملی. از دیدگاه یک مربی، فلسفه فقط یک ابزار تخصصی نیست، بلکه شیوه ای است برای بهبود کیفیت زندگی، زیرا فلسفه به ما کمک می کند تا به چشم انداز وسیع تر و عمیق تری از وجود انسان و جهان پیرامون دسترسی پیدا کنیم.
 
علی رغم تفکر عمیقی که فلسفه ایجاد می کند، برای بسیاری از مردم جاذبه ای ندارد، زیرا در بین فلاسفه اختلاف نظر وجود داشته، پاسخ روشنی برای مسائل فلسفی وجود ندارد. با این حال، اغلب به سبب همین عدم توافقها تکاپو برای یافتن نظامهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و تربیتی جدید آغاز شده است. می توان ناسازگاریهای فلسفی را عملا در هر موضوعی ملاحظه کرد. احتمالا دلیل این امر آن است که آنان که به ناسازگاریها با دید منفی می نگرند و پاسخ های روشن را ترجیح می دهند، ملاحظات مهم درباره رشد تمدن را نادیده می گیرند؛ یعنی اگر هیچ ناسازگاری در اندیشه ها، اهداف و روشها وجود نمی داشت، ما احتمالا هنوز در عصر حجر بسر می بردیم.
 
ناسازگاریها اغلب تحولاتی را به همراه داشته و این ویژگی همچنان ادامه دارد. بسیاری از تفاوتهای موجود در دیدگاههای تربیتی ناشی از تحولاتی است که در جامعه رخ داده است می دانیم که توسعه اجتماعی اغلب تغییراتی را در دیدگاهها و رفتار ایجاب می کند. البته این تغییرات احتمالا همیشه ادامه خواهد داشت. جای خوشبختی بود اگر تمام تحولات تربیتی کا امروزه می بینیم بازتاب آزمون مسائل و موضوعات و روشن شدن مسیر توسط افراد می بود، اما می دانیم که عملا این طور نیست. بسیاری از حوادث گذشته که در رشد فرهنگی و اجتماعی اثر داشته، عمدتا از کنترل بشر خارج بوده، و هر چند مردم اغلب سعی می کرده اند به بررسی تغییرات بپردازند، اما بر حوادثی که اتفاق می افتاده کنترل ناچیزی داشته اند. حتی از این بالاتر. بسیاری از دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی تاریخ حیات انسان که قابل کنترل بوده، به ویرانی منجر شده است.
 
در نتیجه استدلالهای فلسفی زیادی در مباحث تاریخی، بعد از این واقعیات انجام شده؛ ولی حوادث به روند عادی خود ادامه داده است. به هر حال، هر چه مردم تلاش کرده اند از طریق تعلیم و تربیت بر نیروهای اجتماعی کنترل خود را اعمال نمایند، در بعضی جهات با مسائل و مشکلاتی در رابطه با این کنترل مواجه شده اند. این امر منجر به سؤالاتی شده که آیا کنترل، بیشتر زیان آور است یا مفید؟ به عنوان مثال، امروزه می توانیم به طور منظم گروهه و اشخاص را از طریق شرطی کردن روانشناختی در فرایند تربیتی تا حدی کنترل کنیم، اما این که چنین کنترلی خوب است یا بد، قابل بحث است. لذا، لازم است فلاسفه درباره ارزش کنترل مطالعه کنند تا مفروضات اساسی زیرساز آن کنترلها را کشف نمایند و مفاهیمی را که این کنترل ها برای زندگی بشر داشته مورد بررسی قرار دهند. از جمله دلایل بررسی فلسفه تعلیم و تربیت، این است که مردم اغلب به سبب دریافت پاسخ مورد نیاز به آن روی می آورند، و وقتی نتوانستند به راحتی به پاسخ دست یابند، مانند کودکی لوس که از والدین خود - که به همه درخواست های او پاسخ مثبت نداده اند . قهر می کند، از پذیرفتن فلسفه خودداری می کنند. اشتباه تأسف باری که به رد فلسفه منجر می شود، آن است که فلسفه ها قدیمی بوده، درک آنها مشکل است. کسانی وجود دارند که اصولا اعتبار فلسفه را زیر سؤال می برند و میگویند که فلسفه با امور عملی بیگانه است؛ در حالی که بسیاری از موضوعاتی که فلاسفه با آن سر و کار دارند مانند نقش افراد و جامعه، اهداف تعلیم و تربیت، معانی اصطلاحات و واژه ها، و مانند آن - با یکدیگر کاملا مرتبط‌اند.
 
در عمل هر کاری در زمینه تعلیم و تربیت انجام می دهیم، بیانگر دیدگاههایی است. این دیدگاهها ممکن است برای کودکان، والدین یا مربیان به سادگی مبرهن نباشد. این، شاید بدان دلیل است که آن دیدگاه مبهم مطرح شده یا به صورت مجموعه ای از اندیشه‌های جدا از هم، بدون هیچ شکل منطقی یا هماهنگی خاص بیان شده است. آنچه در این گونه موارد بدان نیازمندیم تبیین و هماهنگی است، اما به دلیل این که بسیاری از مربیان فاقد مهارت و ابزار لازم برای ارتقای سطح روشن نگری هستند، بی هدف در دریایی از لفاظی ها و سرهم بندی کردن نوشداروها (درمان کردنهای موقت) سرگردانند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص21-19، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387