روندهای ملی گرایی از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۵ این ادعا که کشورهای جهان در نتیجه جهانی شدن، در حال دور شدن از ملی گرایی و حرکت به سوی جهان وطن گرایی هستند، اثبات نشد و بر اساس داده‌های سری زمانی نیز با تایید نشد با تایید اندکی به دست آورد. روند ملی گرایی در طول موجهای متوالی پیمایش جهانی ارزش‌ها با دو گویه «میزان عرق ملی» و «تمایل افراد به جنگیدن برای کشور خود» سنجیده شد.
 
شهروندان آلمان و ژاپن کمترین حمایت را از ملی گرایی اظهار می کنند - به نظر می رسد که این الگوی پایدار را می توان به میراث ماندگار شکست آنها در جنگ جهانی دوم و واکنشی که این تجربه در مقابل استفاده از نیروی نظامی توسط این کشورها ایجاد کرده است، نسبت داد. همچنین این دیدگاه در منازعات اخیر در هر کشوری در مورد استقرار نیروی نظامی شان در خارج از کشور در نقش نیروهای حافظ صلح منعکس شده است. همچنین در این دوره ملی گرایی در کره جنوبی، به ویژه در تمایل افراد به جنگیدن برای کشور خود کاهش شدیدی داشته است. از سوی دیگر، آمریکا سطوح نسبتا بالایی از ملی گرایی را نشان می دهد، اگرچه در طول دهه گذشته هر دو شاخص (ملی گرایی) کاهش پیدا کرده اند (بنابراین این امر به مجادلات اخیر در مورد اقدام جورج بوش در استفاده از نیروی نظامی بعد از یازده سپتامبر در افغانستان و عراق برمی گردد). همچنین افکار عمومی دو کشور محلی، مکزیک و آفریقای جنوبی، نسبتا ملی گرا است، در حالی که در آرژانتین، این ملی گرایی در طول زمان در حال افزایش است.
 
روند احساسات ملی گرایانه به طور قابل توجه ای در تمام ۱۱ کشور مورد بررسی متفاوت است؛ در این میان ایالات متحده همچنان در میان جوامع پساصنعتی موردی متفاوت محسوب می شود. به طور کلی، حداقل دو جامعه از سه جامعه محلی، حد متوسطی از ملی گرایی دارند و هیچ مدرکی دال بر کاهش جاذبه ملی گرایی وجود ندارد؛ در واقع هیچ نشانی وجود ندارد که نگرش‌ها، در جهت کاهش سطوح ملی گرایی - در اسپانیا، بریتانیا با آلمان در حال همگرایی است.
 
روند مشارکت سیاسی از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۵ روندهای فعالیت مدنی از طریق علایق سیاسی، گرایش به تظاهرات و شرکت در تحریم هایی که توسط مصرف کننده گان انجام می شود، سنجیده می شود . در میان کشورهای در اینجا مورد بررسی قرار گرفتند، سوئد همواره بالاترین رتبه فعالیت مدنی را داشت.
 
این یافته تایید کننده نتایج مطالعات پیشین است مبنی بر اینکه مردم کشورهای اسکاندیناوی در مشارکت دموکراتیک شامل میزان رای دهی و فعالیت در مبارزات انتخاباتی، عضویت در انجمنهای داوطلبانه و اعتماد اجتماعی تعمیم یافته و نیز مشارکت در سیاست اعتراضی در بالاترین رتبه قرار دارند. بعد از سوئد، آمریکا و آلمان البته با نوسانات بیشتری سطوح نسبتا بالایی از مشارکت سیاسی را نشان می دهند. برخی نوسانات را احتمالا می توان به وقایع خاص برای مثال اتحاد مجدد آلمان در اوایل دهه ۱۹۹۰، با انتخابات ویژه ای که مردم را بسیج و فعال کند مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ آمریکا که آراء نزدیک (دو نامزد آن) جنجال زیادی ایجاد کرد، نسبت داد. به طور مشابه، پایان تبعیض نژادی (آپارتاید) و ظهور حکومت اکثریت در آفریقای جنوبی به افزایش غلیان علایق و فعال گرایی سیاسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ انجامید. ما با وجود نوسانات در طول زمان، هیچ نشانه ای مبنی بر اینکه همه این کشورها (یا حتی جهان وطن‌ترین آنها به سمت میانگین با سطح منابع رسانه‌ای حاکم (مسلط) در حال همگرا شدن است، پیدا نکردیم. بر عکس، تفاوت های پایداری میان کشورها حتى میان کشورهای نسبتا مشابه، مانند سوئد و بریتانیا با بین آرژانتین و مکزیک وجود دارد.
 
روندهای ارزش‌های اقتصادی از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶: ما برای سنجش حمایت از ارزش‌های اقتصادی سرمایه داری در طول سری های زمانی کامل، داده‌های سری زمانی کافی در اختیار نداریم، اما داده‌های سری زمانی از ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶ موجود است؛ این داده‌ها به ما امکان مقایسه جهت گیری های ایدئولوژیک راست - چپ، حمایت از برابری بیشتر درآمدها و نگرش نسبت به نقش دولت و بازارها را می دهند. اگر گسترش ارتباطات جهان و طنانه، به ویژه ارزش‌های مصرفی که در تبلیغات تجاری و برنامه‌های سرگرم کننده عامه پسند منعکس می شوند اشاعه حمایت از سرمایه داری جهانی را در دهه های اخبر تقویت کرده است، پس همانگونه که مک چنی مدعی است باید این امر در روندهای افکار عمومی مشهود باشد.

در واقع، افکار عمومی ۱۱ کشور مورد بررسی، در مورد ارزش‌های اقتصادی، اجماع ملی مقطعی بیشتری را در مقایسه با دیگر ابعاد افکار عمومی نشان می دهد. با وجود نقشهای گوناگون دولت و علی رغم ایدئولوژی های سیاسی متنوع رژیم های حاکم، سطوح بسیار مشابه و نسبتا ثابتی از حمایت از ارزش‌های اقتصادی لیبرال در این کشورها مشاهده می شود. در واقع، به نظر می رسد روندهای کلی در دولت رفاه نسبتا کوچک سوئد و آمریکای حامی بازار آزاد و نئولیبرال، تشابه قابل ملاحظه ای با هم داشته باشند. اگرچه توافق نامه های تجارت آزاد و کاهش حمایت از محصولات داخلی، به تدریج مرزهای اقتصادی را، به ویژه در اتحادیه اروپا، در طول این دوره باز کرده است، اما، ما حرکت تدریجی ارزش‌های اقتصادی به سمت ارزش‌های چپ و جمع گرایانه تر را مشاهده نموده ایم، چنانچه این قضیه را به وضوح در آلمان، آرژانتین و حتی آمریکا نشان داده ایم. این تغییر نسبتا اندک است، اما دقیقا در جهت مخالف تزی است که پیش بینی می کرد جهانی شدن در حال همگرا کردن مردم در جهت ارزش‌های سرمایه داری است.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص306-302، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵