اکثر والدین با عجله های اول صبح برای آماده کردن همه سر موقع، با ناهارها، لباس های ورزش، تکالیف امضا شده و از این قبیل آشنایی دارند. بچه ای که به نظر می رسد حواس پرت است و نمی تواند سر وقت حاضر شود می تواند یکی از سخت ترین چالش ها برای والدین پرمشغله باشد. خیلی از والدین احساس می کنند کنترل از دستشان خارج شده و ناامیدانه می خواهند با غر زدن و انتقاد کردن موقعیت را کنترل کنند. مشکلی که غر زدن دارد این است که با آن کار به بچه‌ها یاد می دهید که نادیده تان بگیرند زیرا می دانند که بارهای دیگر آن مسئله را یادآوری خواهید کرد. با اینکه بچه‌های کوچکتر نیاز به راهنمایی و کمک بیشتر دارند، والدین باید با بزرگ تر شدن بچه‌ها به آن‌ها آزادی و مسئولیت بیشتری بدهند.
 
نمونه بی اثر (به یک بچه ۱۰ ساله): یک ساعت زودتر از خواب بیدارت می کنم چون هیچوقت سروقت حاضر نمی شوی. باید همین الان لباس هایت را بپوشی. تکالیفت را آماده کرده ای که امضا کنم؟
 
۱۰ دقیقه بعد : بهت گفتم آماده شو و هنوز داری وقت تلف می کنی؟ اگه تونستی کاری کنی که همه مان دیرمان شود؟ برو سریع دندان‌هاتو مسواک بزن و لباس‌هاتو بپوش.
 
۱۰ دقیقه بعد : تکالیفت کجاست؟ گفتم که بیار امضاشون کنم، هنوز لباس پوشیدنت را تموم نکردی؟ دیرمان می شود.
 
و باز همینطور تکرار مادر این کودک مسئولیت زیادی را گردن می گیرد و غیرمستقیم با کودکی صحبت می کند که برای کنترل موقعیت به او اعتماد ندارد. این طریقه برخورد می تواند شدیدة منجر به بی اعتماد به نفس و وابسته شدن کودک می شود. لحن او نیز بسیار منفی و پرخاشگرایانه است که موجب خشم و مقاومت کودک خواهد شد.
 
نمونه موثر: تا ۴۵ دقیقه دیگر از خانه خارج می شویم. اگر همه چیزهایی که لازم داری را آماده نکرده باشی، خودت باید برای معلم هایت توضیح دهی.
 
این دستورات کوتاه است و انتظار مشخصی را با عاقبت انجام ندادن آن برای کودک مطرح می کند. با این روش به کودک اجازه داده می شود عواقب طبیعی رفتارهای خود را درک کند.
 
 
یکی از بزرگترین درس هایی که بعنوان والدین یاد می گیریم این است که بچه‌های کوچک به طور طبیعی برای نیازهای شما همدلی و ملاحظه ندارند. آن‌ها به مرور با بزرگ تر شدن احساس همدلی پیدا می کنند. به همین دلیل است که انتظار اینکه آن‌ها خودشان را جای شما بگذارند و همه چیز را از دید شما نگاه کنند منطقی نیست. اینکه نمی توانند این کار را بکنند به این معنی نیست که بچه بدی هستند. فقط بچه هستند و روی لذت های لحظه ای و آزمایش کردن محدودیت هایشان برای اینکه یاد بگیرند چه چیز قابل قبول است تمرکز دارند.
 
اکثر والدین آدم های پرمشغله ای هستند که چندین کار را در یک زمان انجام می دهند و گاهی فراموش می کنند که از خود مراقبت کنند. این وقتی به نظرشان برسد که بچه‌ها با آن‌ها همکاری نمی کنند موجب خشمشان می شود. خیلی مهم است که قبل از اینکه این احساسات به بیرون نفوذ کند و ارتباط شما با فرزندتان را خراب کند، زمانی را برای ارتباط برقرار کردن با احساساتتان و آرام شدن با استفاده از روش های تنفس عمیق و حرف زدن با خود اختصاص دهید.
 
نمونه بی اثر: چندین بار ازت خواستم که اسباب بازی‌هایت را مرتب کنی، ببین باز هم دور تا دور اتاق پر از اسباب بازی‌های توست. اصلا نمی خواهی یکم توجه کنی؟ نمی بینی تمام روز سرپا بوده ام؟ حالا هم باید بیایم اسباب بازی‌های تو را جمع کنم و وقتم را هدر دهم؟ چرا اینقدر خودخواهی؟
 
این مادر انرژی منفی زیادی ایجاد می کند. با اینکه همه ما می توانیم خستگی او را درک کنیم اما ارتباط او با فرزندش مقصر کننده و غیر محترمانه است. خودخواه خواندن کودک شدیدا مخرب است. بچه‌ها این برچسب های منفی را به درونشان می ریزند و کم کم فکر می کنند که به اندازه کافی خوب نیستند. تحقیر کردن و مقصر کردن کودک مغز او را منفی خواهد کرد. باید به رفتار برچسب غیرقابل قبول بزنید اما باز فرزندتان را دوست داشتنی بخوانید.
 
نمونه موثر: می بینم که اسباب بازیها هنوز از روی زمین جمع نشده اند. این منو ناراحت می کنه. خیلی برام مهمه که خانه مرتب باشه که همه بتونیم راحت باشیم. همه اسباب بازی‌هایی که بیرون هستند باید بروند سرجایشان بخوابند. فردا صبح می تونی دوباره آن‌ها رو بیرون بیاری.
 
این مادر بدون عصبانیت یا مقصر جلوه دادن، احساسات و نیازهای خود را مستقیم مطرح کند و عاقبت بد سختی را هم برای رفتار فرزندش عنوان نمی کند و به او توضیح می دهد که فردا دوباره امتحان کرده و موفق شود. او هیچ انگیزه منفی را به کودک نمی چسباند یا به طریقی منفی به شخصیت او برچسب نمی زند.
 
همه ما دوست داریم فرزندمان به دیگران احترام بگذارد. بهترین راه برای این کار با الگوسازی رفتار محترمانه و ملاحظه کار در روابط خودمان است. این باعث می شود کودک ارزش احترام و همدلی را شناخته و به آن‌ها مهارت های ارتباط صحیح را یاد می دهد. خیلی وقت ها گوش دادن بادقت برای والدین کار سخت تری است زیرا بچه‌ها معمولا وسط حرف می پرند و ذهم ماهم پر از کارها و مسئولیت های زیادی است که باید انجام دهیم. در این مورد، اشکالی ندارد که به کودک بگوییم که الان نمی توانیم به حرف هایش گوش دهیم چون مشغول مثلا آشپزی هستیم اما ۱۰ دقیقه دیگر پیش او می رویم که حرف هایش را بشنویم. خیلی بهتر است که زمان مشخصی را برای گوش دادن به حرف های او اختصاص دهیم تا اینکه بدون توجه کافی حرف هایش را بشنویم. البته یادتان باشد، صبر کردن زیاد هم برای بچه‌ها قابل تحمل نیست.
 
نمونه بی اثر: واکنش مادری به فرزندش که برای او توضیح می دهد در فوتبال یک گل زده است. بدون ایجاد ارتباط چشمی «چه خوب پسرم. حالا برو و با خواهرت بازی کن (زمزمه با خود) شعله گاز را چرا اینقدر زیاد کردم؟»
 
گوش دادن موثر شامل همه مسائل غیر کلامی مثل ایجاد ارتباط چشمی، نشان دادن فهمیدن با صورت و صدا و استفاده از کلمات مناسب برای منعکس کردن اینکه فهمیده ایم می شود. این مادر به فرزندش یاد می دهد که اذیتش نکند و اینکه چیزهایی که برای او مهم است برای مادر نیست. این باعث می شود کودک احساس تنهایی کند.
 
نمونه موثر: واکنش مادر به کودکی که برای او توضیح می دهد در فوتبال یک گل زده است. «وای گل زدی؟!! خیلی عالیه! من بهت افتخار می کنم. یک کم دیگه میام پیشت می خوام برام تعریف کنی!»
 
این مادر شوق و علاقه خود را نشان می دهد؛ و از کودک دعوت می کند که تعریف کند که چه اتفاقی افتاده است. او به طور موثری احساسات خود را نشان می دهد و به کودک کمک می کند در مورد واکنش های خود آگاهی پیدا کند. این نوع واکنش باعث می شود کودک تصور کند مهم و با ارزش است و لیاقت توجه را دارد.
 
منبع: کودکان نابغه و باهوش، فاطمه تقدسی‌نیا، صص306-301، نوید حکمت، چاپ دوم، قم، 1396