منتقدان رالیسم
برای ارسطو بدیهی بود که اشیاء دارای اوزان مختلف، با سرعتهای مختلفی سقوط کنند. تنها پس از گالیله بود که این واقعیات عقلانی در نتیجه بررسیهای تجربی وارونه جلوه کرد
همین عقیده از پیش پنداشته، رآلیست را به قضاوت نهایی در مورد انسان هدایت کرده و در زمینه تعلیم و تربیت مشکلاتی را به وجود آورده است. مثلا وایتهد، «دانش آموزان نسبتأ کند ذهن» را اصطلاحی بی ارزش می شمارد. هر چند این گونه شاگردان ممکن است اکثریت مدارس را تشکیل دهند، به نظر می رسد رآلیستها بیش از آن که دانش آموزان را به عنوان افراد منفرد تلقی کنند، دلواپس ارتقای آنان به برنامه درسی استاندارد باشند. راسل علیرغم تمام گفته هایش در مورد فردیت، ذهنیت و مسائل انسانی، معتقد بود که باید به شناخت به خاطر خود شناخت عشق ورزید. او در مورد «تعالی» به عنوان امری مطلوب که باید از تعلیم و تربیت حاصل شود، سخن می گفت. این دیدگاه احتمالا با مقاومت اندکی روبروست، اما فرضیه اساسی این است که نیل به این «تعالی» باید با معیار خارجی سنجیده شود. خلاصه نگرش وایتهد و راسل این است که باید دانش پژوهان را خدمتگزاران ماهیتی برتر، از قبیل برنامه یا استانداردهای تعالی دانست. همین مسأله مرکز ثقل نقدهایی است که علیه تأثیرات ضد انسانی رالیسم صورت گرفته است. با توجه به اختلاف نظر در مورد تربیت نظری و حرفهای، این نقطه درگیری روشن تر می شود.
در حالی که بسیاری از رالیستها بر لزوم هر دو تأکید می کنند اما به نظر می رسد تربیت نظری از قبیل بررسی عمیق هنر و دانش را برای شاگردان مستعدتر می پسندند و معتقدند که شاگردان کند ذهن تر باید به آموزش فنی - حرفهای بسیار محدود بسنده کنند. مثلا جیمز بریانت گنانت وضعیت اجتماعی شهرها را مطالعه کرد و نتیجه گرفت که محله های فقیر نشین، مخصوصا محلههای سیاهپوست نشین، محیطی مساعد برای فعالیت های تند اجتماعی است. منتقدان خاطرنشان می کنند که هر چند احتمالأ کنانت می توانست پیشنهادهایی دلگرم کننده، پرهیجان و منطبق با اصلاحات انسانی ارائه دهد، اما توصیه کرده که به مردم فقیر تربیت حرفهای ارائه شود. در اغلب موارد نتیجه چنین دیدگاههایی آن بوده که نوع تعلیم و تربیت به ثروتمندان» و نوعی دیگر به فقرا اختصاص یابد.
علیرغم اصرار تاریخی رالیستها بر کل گرایی، خوب یا بد، از نهضت تخصص گرایی در تعلیم و تربیت حمایت می کنند. این امر ممکن است نتیجه قهری انفجار دانش باشد که همه ما با آن مواجهیم و رالیستها نیز مانند دیگران در دام این مشکل گرفتار آمده اند. میل آنها به تمرکز بر تخصص در واحدهای کوچکی از دانش، مشکلی را حل نمی کند کمنیوس از نگرش تعلیم و تربیت «دانای کل» برای توانا کردن افراد در استفاده از عقل برای کسب هر شناختی حمایت می کند. از نظر تاریخی این اندیشه توسط بسیاری از رآلیستها ترویج شده، اما میل آنها به رهیافتی جزئی، فی نفسه به اهداف وحدت یافته و کل گرایانه کمکی نمی کند. آنچه را که امروزه رالیست در مورد دانشمند و تکنیسین، کمال مطلوب می پندارد نشان میدهد که وحدت شناخت را آن قدرها به رسمیت نمی شناسند، زیرا دانشمندان معمولا درباره یک عنصر کوچک از ماهیتی بزرگ تحقیق می کنند بدون این که وجود بزرگ تر را فهم کرده یا پیامدهای آن را برای انسانیت احساس کنند. بنابراین، ممکن است دانشمند پیرامون طرحی تحقیق کند که پیامدهای ضد اجتماعی یا ضد انسانی داشته شده و او نا آگاه باشد. تکنسینی که بهترین آموزش را دیده و در زمینه تکنولوژی فضایی در کیپ کاناورال کار می کند، ممکن است از این واقعیت غافل باشد که ابزار ارزشمند او امکاناتی را فراهم می کند که می توان از آن برای تسکین مصایب انسانها در جاهای دیگر استفاده کرد.
رالیسم به نفع رهیافت مبتنی بر واقعیت نسبت به شناخت یا دانش اندوزی، سوگیری میکند. در حالی که این امر هم جنبه های قابل تحسینی دارد و هم در معرض خطاهای گوناگون است. آنچه روزگاری مانند مفهوم بطلیموس از جهان که مورد تأیید رآلیسم مذهبی نیز بود - از جهات متعدد واقعیت مسلم به حساب می آمد، امروزه افسانه ای جذاب و جهلی تمام عیار تلقی می شود. حتى «قوانین فیزیک جدید که از پشتوانه تحقیقی و تجربی گسترده ای برخوردار است، امکان دارد در آینده در برابر اندیشههای جدید سقوط کند. همچنین، در این مورد که مقصود از «واقعیت» چیست، سردرگمی وجود دارد، زیرا هم «واقعیات عقلانی» وجود دارد و هم «واقعیات تحقیق تجربی». برای ارسطو بدیهی بود که اشیاء دارای اوزان مختلف، با سرعتهای مختلفی سقوط کنند. تنها پس از گالیله بود که این واقعیات عقلانی در نتیجه بررسیهای تجربی وارونه جلوه کرد؛ گفته اند گالیله این قضیه را بارها آزمود و به بطلان آن پی برد. با توجه به این مسائل، می توان فهمید که ممکن است رهیافت «واقعی»، به جمود نگری یا کوته نظری منجر می شود. این نگرش بدان سبب ضد فلسفی است که از آزاد اندیشی و تحقیق عقلانی بی قید و شرط ممانعت می کند.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص126-124، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}