فردگرایی و روابط اجتماعی
جامعه صنعتی جدید هم فردگرایی و هم جامعه گرایی را از انظار پنهان کرده است. او استدلال می کرد که به دلیل آشفتگی جامعه جدید، مدرسه باید مؤسسه ای باشد که در آن استعدادهای فردی و اجتماعی کودکان بتواند پرورش یابد.
دیویی، بیش از پذیرش دو قطب ذهنیت یا عینیت، بر آن بود تا نشان دهد که تجربه قبل از هر چیز خام و کلی است و تمایز ذهنیت (یا فردیت) و عینیت (یا محیط اجتماعی) از تجربه ناشی می شود. خلاصه، یکی از اینها ضرورت واقعی تر از دیگری نیست، چرا که دیویی ذهن و شیء یا فرد و جامعه را در تعادلی متزلزل، یعنی ارتباطی تعاملی می دید. البته فردیت می تواند با محدودیتهای سخت سازمانی از نظر پنهان شود یا از بین برود، و جامعه گرایی را می توان با فردگرایی شایع در مجموعه متنوع آزادی اقتصادی لسه - فر نادیده گرفت. اما آنچه دیویی در حقیقت میگفت، این است که فردگرایی و جامعه گرایی با هم ارتباطی درونی داشته، یکی بدون دیگری کامروا نمی گردد. هر دو احتمال است نه تضمین کننده. به عبارت دیگر، باید برای دیدن این که آنها در واقع حقایقی بوده و نه صرفا پیشنهادهای نظری، کار کنیم.
به نظر دیویی، جامعه صنعتی جدید هم فردگرایی و هم جامعه گرایی را از انظار پنهان کرده است. او استدلال می کرد که به دلیل آشفتگی جامعه جدید، مدرسه باید مؤسسه ای باشد که در آن استعدادهای فردی و اجتماعی کودکان بتواند پرورش یابد. راه کسب این هر دو، زندگی دموکراتیک است. فردیت مهم است چون سرچشمه ابداع و تغییر در موضوعات انسانی است. دیویی فردگرایی را به عنوان تبادل گزینش شخصی و آزادی با شرایط عینی مطرح کرده است. به هر میزان که انتخاب شخصی هوشمندانه اتخاذ شود، افراد حتی کنترل بیشتری بر سرنوشت خود و جهان عینی اطراف اعمال می کنند. جامعه گرایی به محیط اجتماعی - فرهنگی یا محیطی اشاره می کند که موجب رشد فردی است. در ذهن دیویی، هیچ نوع فردگرایی واقعی بدون شرایط اجتماعی انسانی، دموکراتیک و تربیتی ممکن نیست؛ در نتیجه، طبقه اجتماع اندیشه فلسفی فراگیر است چون وسیله ای است که با آن انسان به وضوح دست می یابد. بنابراین، فردگرایی و جامعه گرایی در نظام دیویی تفکیک ناپذیر است آن دو از درون به یکدیگر وابسته و پیوسته است.
در این خصوص، بهتر می توان ایده آل دیویی را برای مدرسه و رد فلسفههایی را که تمایز افراد از سازمانها را ترویج میکند، شناخت. مدرسه، از طریق تربیت دموکراتیک باید تبادل فردگرایی و جامعه گرایی و نیز حمایت و توسعه یکی به وسیله دیگری را همچنان که در یک نوسان همیشگی وجود دارد، افزایش دهد.
نظریههای دیویی در مورد تجربه دینی را می توان در شماری از کارهای او یافت، ولی این و نگرشها در کمال ایجاز در کتاب ایمان همگانی که در سال ۱۹۳۴ منتشر شد، اظهار شده است.
به نظر دیویی «مذهبی» بودن نیازمند پذیرش عقاید فوق طبیعی یا دین نظامدار نیست. او می پنداشت که اکثر ادیان دارای تأثیر منفی است چون به تفکیک و طبقه بندی مردم گرایش دارد که خود عملی نامعقول در جامعه دموکراتیک است. او فوق طبیعی گرایی و الحاد انعطاف ناپذیر، هر دو را رد کرده، به جای آن توجه درباره وجود انسان در قلمرو طبیعت را ترویج میکرد. اندیشه های دینی در نیازهای طبیعی انسان ریشه دارد.
بر این اساس، به نظر دیویی دو مکتب اصلاح اجتماعی و دینی وجود دارد. طبق یکی به منظور مشاهده این که آنان در مسیر درست هستند، مردم باید دائما مورد مراقبت، راهنمایی و کنترل قرار گیرند، حال آن که دیگری معتقد است که مردم خود هوشمندانه اعمال خود را کنترل می کنند. دیویی با مورد دوم دمساز بود، ولی خاطر نشان می ساخت که هیچ ضمانتی بر اعمال هوشمندانه کنترل وجود ندارد. اما می توان چنین کرد؛ یعنی، آزادی احتمال است نه ضمانت. هستی انسان در جؤ و نه در خلاء اتفاق می افتد. فعالیتهای یک فرد تحت تأثیر جو اجتماعی قرار می گیرد، چون هرگاه فردی کاری می کند، همیشه به برخی روشها که از لحاظ اجتماعی مرتبط است، عمل میکند. هنگامی که انسانها روابط پیوسته بین خود و جو اجتماعی خویش را درک کردند، وقتی که آنها برای ارتقای عناصر مطلوب این ارتباط کار کردند، یک ویژگی «دینی» به دست می آورند. نگرش «غیردینی» آن است که مقصود و دستاورد انسان را به فرد در جدایی از محیط مادی و اجتماعی نسبت می دهد.
امروزه پراگماتیسم درست به خاطر وجود نظام فکری عمده در پشت نهضت «انسانگرایی غیردینی» در تعلیم و تربیت عمومی مورد حمله متدین بنیادگرا قرار دارد، و دیویی به عنوان متهم اصلی مقصر شناخته شده است. این منتقدان، انسانگرای غیردینی را به نادیده گرفتن اهمیت نیایش و فکر نکردن در مورد این که با انجیل باید جدا از هر بخش ادبیات برخورد شود، متهم می کنند. انسانگراهای غیردینی همچنین به خاطر حمایت تکامل داروینی و به دلیل تلقی این که داستان انجیل در مورد خلقت جذاب ولی نظریه ای کاملا تصوری و بدون توجیه علمی است، متهم شده اند. سرانجام، منتقدان، انسانگرای غیردینی را به خاطر ترویج تعلیم و تربیت جهانی به جای تأکید بر جنبه روحی انسان، مؤاخذه می کنند.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص228-226، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}