درآمد

دین مجموعه حقائق و ارزش هایی است که از طریق وحی یا الهام به ارمغان رسیده است[1] ولی نکته مهمی که در این بین وجود دارد، نحوه تفسیر آموزه های دینی می باشد؛ بنابراین اصل دین به عنوان یک مقوله و امر ثابت تلقی می شود ولی دین پژوهی، امری متغیر می باشد که تحت تاثیر شرایط، زمان و مکان، تغییر می کند و دست خوش تحول می شود.

این تغییرات گاهی مثبت بوده و به ارتقا اندیشه دینی کمک می کند و گاهی هم دین شناسی و دین پژوهی را با چالش هایی همراه کرده است که ضرورت واکاوی و تبیین آن را ایجاد می کند. این پژوهش، واکاوی برخی از آسیب ها و چالش های موجود در عرصه دین پژوهی را وجهه همت خود قرار می دهد.
 

آسیب غفلت از منابع دینی

یکی از آسیب های اساسی در حوزه دین شناسی، غفلت از منابع دینی[2] می باشد. امروزه با توجه به رشد روز افزون عقل گرایی، شاهد تاثیر این گرایش در دین پژوهی می باشیم؛ چرا که دین پژوهان و دین شناسان، درصدد تبیین و تفسیر دین و گزاره های دینی از طریق روش ها و رویکردهای عقلانی هستند که در این مورد باید اظهار داشت که هر چند جایگاه عقل و روش های عقلانی در تفسیر گزاره های دینی، امری شناخته شده و مورد پذیرش می باشد ولی اتخاذ افراطی این رویکرد، صحیح نمی باشد و باید به نقش منطقی و شناخته شده عقل در تفسیر اندیشه دینی ملتزم بود.

علاوه بر این، اندیشه دینی در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی ظرفیت هایی دارد که غفلت از منابع دینی، دین شناسان و دین پژوهان را از این منابع غنی محروم می سازد و ثمره آن، بی بهره بودن عرصه های متعدد فردی و اجتماعی از منابع دینی می باشد؛ لذا شناخت جامع اندیشه دینی در عرصه های مختلف، می تواند مقدمه ای برای استفاده و بهره مندی بیش از پیش از ظرفیت های دین شناسی و دین پژوهی باشد.
 

آسیب جزئی نگری در دین

از دیگر آسیب های دین شناسی و دین پژوهی، باید به جزئی نگری در دین[3] اشاره کرد، در عرصه دین شناسی، مقدس ترین مولفه، دین می باشد ولی نکته ی پر اهمیت این است که نحوه تفسیر و تبیین دین نیز اهمیت قابل ملاحظه ای دارد که در این بین، یکی از آسیب های جدی، جزئی نگری در دین می باشد؛ دین به عنوان یک مجموعه و کل، نازل شده است و در تفسیر آن، قید کلی بودن را باید لحاظ کرد؛ در تفسیر آیات و روایات نمی توان به یک آیه اکتفا کرد، بلکه باید آیات را در عرض و طول یکدیگر تفسیر نمود و در تفسیر روایات نیز همین رویکرد را اتخاذ کرد؛ به عنوان مثال، فقها در فرآیند اجتهاد و صدور فتوا، زمانی که در مورد روزه حکم می دهند و احکام آن را بررسی می کنند، بر این امر تلاش دارند که تمام روایات و آیات موجود را بررسی و مشاهده نمایند تا مبادا حکم و فتوای ایشان خلاف واقع نباشد؛ این مثال در باب فتوا و اجتهاد بود، در عرصه های دیگر دین شناسی و دین پژوهی، باید این رویکرد را مورد تاکید قرار داد و دین شناسی جزء نگرانه را به عنوان یک آسیب و چالش اساسی در این عرصه تلقی کرد.

هر چند دین به عنوان یکی از برترین ایدئولوژی ها شناخته می شود که از جانب خداوند متعال نازل شده است، و برای نیل به اهداف خود راهکارهایی را ارائه می کند[4]، ولی بحث های روش شناختی این ایدئولوژی، تابع برخی رویکردها و الگوهایی می باشد که برآمده از اندیشه دینی و دیگر دانش ها می باشد که می توان این روش ها را در عرصه دین پژوهی و دین شناسی ارتقا داد و اصلاح کرد که با شناسایی این آسیب ها، باید درصدد مرتفع نمودن آسیب های مذکور بود.
 

عدم استفاده از ظرفیت های دین پژوهی دانش های نوظهور

 هرچند تحول در اندیشه دینی به معنای مذموم آن در ادبیات علمی نهادینه شده است، لکن یکی از معانی رایج تحول در معرفت های انسان، رشد و افزایش کمی دانسته ها و آگاهی های او می باشد[5] که پژوهشگران و متفکران این عرصه باید در تلاش باشند که هر چه بیشتر از ظرفیت های روش شناختی موجود در عرصه تحول مثبت و رشد اندیشه های دین بهره جویند.

همانطور که پیشتر ذکر شد، یکی از آسیب های جدی در عرصه دین پژوهی، گرایش های افراطی به نوگرایی و عقل گرایی در منابع دین شناسی و دین پژوهی می باشد، متقابلا، یکی از آسیب های دیگری که نقطه مقابل این امر می باشد، عدم اعتنا به ظرفیت های روش شناختی دانش های نوظهور می باشد. دانش های نوظهور در حوزه تفسیری و متن شناسی و تفسیر متن، ظرفیت های قابل ملاحظه ای در عرصه تفسیر متون دینی و متن مقدس در اختیار پژوهش گران و مفسران قرار می دهد که ایشان می توانند از این ظرفیت ها در تفسیر آیات و روایات استفاده نمایند و به کار بندند.

دانش هایی چون هرمنوتیک، تحلیل محتوا، فلسفه تحلیلی و تحلیل گفتمان از جمله دانش های بعضا نوظهوری هستند که می توانند تاثیر قابل ملاحظه ای در توسعه روش شناختی تفسیر متن مقدس و آیات و روایات داشته باشند که غفلت از این دانش ها به معنای محروم کردن خود از ظرفیت های موجود در این رشته ها می باشد.

نکته ی مهمی که در اعتبار روش شناختی این دانش ها باید متذکر شد این است که برای اثبات جواز اعتنا به این روش ها و دانش ها، باید این مبادی روش شناختی مورد بازخوانی قرار بگیرد و از جهت حجیت و جواز اعتنا به این روش ها مورد اثبات قرار بگیرد، چرا که در نهایت این رشته ها و دانش ها در فرآیند اجتهاد و صدور حکم و فتوا به کاربسته می شوند، لذا از این جهت، بحث حجیت این روش ها از اهمیت قابل ملاحظه ای برخودارد است.

به جهت چنین ضرورت هایی است که برخی تاکید دارند که به طور جدی و بی مداهنه به نقادی و بازپژوهی علوم دینی رایج از لحاظ روش شناسی، ساختار، مبادی تصوری و تصدیقی پرداخته شود[6] و از این رهگذر، رهیافت های نوظهوی برای ارتقا رویکردهای دین پژوهی و دین شناسی معاصر استفاده کنیم.
 یکی از معانی رایج تحول در معرفت های انسان، رشد و افزایش کمی دانسته ها و آگاهی های او می باشدکه پژوهشگران و متفکران این عرصه باید در تلاش باشند که هر چه بیشتر از ظرفیت های روش شناختی موجود در عرصه تحول مثبت و رشد اندیشه های دین بهره جویند.
پی نوشت ها:
[1] ‏عبدالحسین‌ خسروپناه‌، انتظارات‌ بشر از دین‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (تهران‌: موسسه‌ فرهنگی‌ دانش‌ و اندیشه‌ معاصر، ۱۳۸۶)، ص61.
 
[2] ‏عبدالحسین‌ خسروپناه‌، آسیب شناسی دین‌پژوهی معاصر: تحلیل دین‌شناسی شریعتی، بازرگان و سروش، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸)، ص7.
[3] ‏همان.
[4] ‏عبدالله‌ نصری‌، ‏‫انتظار بشر از دین‌ : بررسی‌ دیدگاه‌ها در دین‌شناسی‌ معاصر (‏‫تهران‌: ‏‫: موسسه فرهنگی دانش‌ و اندیشه‌ معاصر، ۱۳۷۸)،ص398.
[5] ‏محمدرضا ایزدپور و احمد عابدی، فهم دینی در بستر آگاهی های جدید (تهران: هستی نما، ۱۳۸۵)، ص23.
[6] ‏علی‌اکبر رشاد، دین‌پژوهی‌ معاصر : درنگی در گفتمان‌های‌ سه‌ گانه‌‌ی متجمد، متجدد و مجدد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ویراست 2 (تهران‌: پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ اسلامی‌، ۱۳۸۸)، ص71.