نام واقعی ولتر، فرانکوئیس ماری آروت است. او فردی بود که از قدرتمندان نمی‌ترسید و طبقه‌ی حاکم را آشکارا خشمگین می‌کرد، که موجب شد اغلب در زندان به سر برد. بی‌عدالتی‌ای که او با آن مواجه بود تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت، او سال آخر زندگی خود را به مبارزه برای حقوق ستمدیدگان اختصاص داد.
 

خانواده و دوران اول زندگی

ولتر در بیست و یکم نوامبر، 1694 در پاریس، فرانسه به دنیا آمد، پدر وی، فرانسوا آروت، یکی از مقامات وزارت خزانه‌داری و مادر او ماری مارگارت دوماند بود. این خانواده سه فرزند داشت و او کوچک‌ترین فرزند خانواده بود. در سن هفت سالگی، مادرش را از دست داد و پس از آن، ارتباط نزدیکی با پدر خوانده‌ی خود، چاتیونوف، یک آدم آزاد فکر، پیدا کرد که بعد از آن تأثیر زیادی بر زندگی او داشت. چاتیونوف، نه تنها به فرزند خوانده خود، خدا پرستی و ادبیات تدریس کرد، بلکه او را تشویق به رد کردن خرافاتی می‌کرد که در آن زمان شایع بودند.
 
از آن جایی که خانواده‌اش متعلق به طبقه متوسط ​​بالایی بودند، او از آموزشی عالی بهره‌مند شد. در سال 1704 او به لویی لو گرند، کالج یسوعیایی (یک فرقه مذهبی) در پاریس فرستاده شد، جایی که او برای هفت سال تحصیل کرد. ولتر هیچگاه به بازی و ورزش علاقه‌مند نبود. در عوض او ترجیح می‌داد وقت خود را با صحبت با معلمان بگذراند. در این زمان بود که استعدادهای شاعرانه و ادبی او شکوفا شد و وقتی کالج را در سن 17 سالگی تمام کرد، او می‌دانست که می‌خواهد نویسنده شود.
 

شکوفایی از استعداد ادبی ولتر

با این حال، تمایلات ولتر با پدرش، که می‌خواست فرزندش در رشته حقوق تحصیل کند، متضاد بود. طبق گفته پدرش، ادبیات برای کسانی بود که ارزشی به جامعه اضافه نمی‌کنند و در نهایت به عنوان یک بازنده زندگیشان به پایان می‌رسد. او پسرش را مجبور کرد تا به عنوان دستیار یک وکیل کار کند. با این حال، ولتر اجازه نداد که شور و هیجانش از بین برود و وقت و انرژی خود را به نوشتن اشعار طنز آمیز اختصاص داد. هنگامی که پدرش متوجه شد چه اتفاقی افتاده است، دیگر وقتش را برای فرستادن او به ایالت‌های دیگر برای تحصیل وکالت، تلف نکرد.
 
ولتر به دنبال علاقه قلبی‌اش رفت و چندین شعر، مقالات و متن تاریخی نوشت. نتیجه این بود که او در مقالات قانون ضعیف بود. اما اگر ولتر به طور جدی عمل می‌کرد، پدرش حتی از او خواسته بود که به عنوان وزیر سفیر فرانسه در هلند کار کند. در کار، قلب ولتر، بار دیگر کار دست او داد؛ این بار، او را به سمت دختری به نام "کاترین اولمپیا دنیار" کشاند.
 
متأسفانه، والدینشان مخالف این رابطه بودند و حتی پدر ولتر به یک حرکت فراتر دست زد. او یک حکم مهر و موم شده از پادشاه گرفت که به موجب آن می‌توانست فرد مورد نظر را بدون هیچ محاکمه‌ای زندانی کند. این حکم تند موجب شد المپیا از این رابطه دست بشوید و او به ولتر گفت که آنها آینده روشنی با هم ندارند. شکست قلبی باعث شد ولتر با رویکرد قویتری به شعر و ادبیات خود بازگردد.
 

رفتن به زندان

پدر ولتر، او را پس از جدایی از اولمپیا به دفتر یک وکیل دیگر برای کار فرستاد. اما این کار چندان طولانی نبود زیرا او با نوشتن اشعار شدید لحن، خود را به دردسر انداخت. پدرش هیچ انتخابی نداشت، اما او را به کشورش فرستاد تا با لوئیس کاوارتین، مرزبان سنت آنژ زندگی کند، جایی که ولتر در غیاب پدرش به ادامه تحصیل پرداخت. پس از یک سال اقامت در این کشور، او در سال 1715 به پاریس بازگشت و وارد انجمن ادبیات پاریس شد.
 
در این زمان، او به خاطر دست نوشته‌ها و دیدگاه جسورانه و تهاجمی‌اش معروف شده بود. در سال 1716، به خاطر نوشتن اشعار طنز درباره شاهزاده رجنت فرانسه، برای یک سال از پاریس تبعید شد. زندگی او پس از تبعید نیز دارای جریان آرامی نبود. اشعار طنز او تا آن زمان بسیار محبوب بود و ولتر متهم به نوشتن دو شعر ناشناس بود که کار او نبود. او برای یازده ماه برای جرمی که انجام نداده بود زندانی شد، بی عدالتی‌ای که او نمی‌توانست تحمل کند.
 
در طی آن یازده ماه در زندان، او "تراژدی اودیپ" را ترتیب داد که اولین موفقیت تئاتری او بود. او همچنین شعری حماسی در مورد هنری چهارم نوشت و همچنین نام خود را از فرانکوئیس ماری آروت به ولتر تغییر داد، امیدوار بود که این نام جدید، برایش در زندگی موفقیت به ارمغان بیاورد. هنگامی که او در سال 1718 از زندان آزاد شد، تئاتر اودیپ را به نمایش در آورد. اودیپ یک تلنگر قوی بود و به زندگی ولتر 23 ساله، افتخار و پول جاری شد.
 
ولتر شخصی بود که به صورت آشکار کلیسا، افراد دولتی و ثروتمند و معروف را مورد انتقاد قرار می‌داد. او آنها را در نوشته‌ها و اشعار خود مسخره می‌کرد و برای خودش مشکل می‌تراشید. در سال 1725، نجیب زاده جوانی به نام  شوالیه رهان، به او توهین کرد، و ولتر به این توهین پاسخ داد، نتیجه آن این بود که توسط مردان او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او مجبور شد تلافی کند، به طوری که سه ماه بعد شوالیه روهان را به دوئل دعوت کرد. با این حال، برای دومین بار با حکم مهر و موم شده پادشاه، احتمال به زندان افتادنش قوت یافت.
 

دوره تبعید

ولتر دو گزینه در پیش رو داشت، یا برای گذراندن یک دوره دیگر راهی زندان می‌شد یا به تبعید می‌رفت. او تبعید را انتخاب کرد و به انگلستان رفت. از آنجا که ملکه کارولین به شعر علاقمند بود، او استقبال گرمی در آنجا دریافت کرد. ولتر می‌دانست که مجبور است نسخه انگلیسی شعر حماسی "هنری" را منتشر کند و آن را به ملکه تقدیم کند. در طول زمان اقامت خود در انگلستان، زبان انگلیسی را آموخت و همچنین با بسیاری از افراد مشهور مانند الکساندر پاپ (شاعر)، ویلیام کنگره (نمایشنامه نگار)، سر رابرت والپول (نخست وزیر) و بسیاری دیگر، ارتباط برقرار کرد.
 
یکی از نقاط عطف در زندگی او، زمانی بود که او در کنار دو تن از بزرگترین متفکران قرن 17 بود؛ سر ایزاک نیوتن (دانشمند) و جان لاک (فیلسوف)، و تحت تأثیر آنها قرار گرفت. او همچنین وقت خود را به مطالعه سلطنت مشروطه در انگلستان اختصاص داد. در سال 1731 او زندگینامه چارلز سوم سوئد را منتشر کرد.
 
ولتر سال 1729 را با ایده‌های جدیدی پر کرد، به فرانسه بازگشت و در سال 1733 آثاری درباره کشور انگلستان به زبان انگلیسی منتشر کرد. در این نشریه، او به طور آشکاری پادشاهی انگلیس (با بیان اینکه چگونه بهتر از دولت فرانسه بود) و آزادی بیان در انگلستان را ستایش کرد. با علم به این که این کتاب طوفانی را در پاریس ایجاد می‌کند، تمایل خود را از انتشار آن در فرانسه سرکوب کرد. اما به نوعی، کتاب منتشر شد و همان طور که او از آن ترس داشت، باعث جنجال شد. از ولتر خواسته شد دوباره پاریس را ترک کند.
 
در سال 1733، او با یک خانم باهوش به نام مادام دو چاتل دیدار کرد که از او دعوت کرد تا در شرق فرانسه با او بماند. آنها در کنار هم، علوم طبیعی مطالعه کردند و آزمایش‌های خود را انجام دادند. در سال 1736، او دعوتنامه ای از فردریک، شاهزاده پروس دریافت کرد که از او برای آمدن و اقامت در آنجا دعوت به عمل آورده بود. با این حال، ولتر این دعوت را تنها در سال 1749، پس از مرگ مادام دو چاتل، پذیرفت.
 
ولتر کاملاً تحت تأثیر مهمان نوازی‌ای که در پروس دریافت کرد، قرار گرفت. با این حال، با گذشت زمان او تند مزاج و خسته شده بود. گستاخی او در برخورد با فریدریک، منجر به اختلافات زیادی شد و در سال 1753، پروس را ترک کرد. در سال 1759، او ملکی در نزدیکی مرز فرانسه و سوئیس را خریداری کرد و نام آن را فرنی گذاشت، و همچنان به انجام کارهای ادبی خود را ادامه داد.
 

آخرین سال‌های زندگی ولتر

او در آخرین سال‌های زندگی خود بر علیه بی‌عدالتی و ظالمان مبارزه کرد. بی‌عدالتی‌ای که او در زندگی خود تجربه کرده بود باعث شد که او به شدت با این مسئله مبارزه کند. از همه کمپین‌های او "Calas Affair" از همه محبوب‌تر بود که در آن علیه دولت مبارزه می‌کرد. این نمایشنامه نویس مشهور، شخصی بود که برای حقوق مدنی و آزادی اندیشه مبارزه می‌کرد. او برای عدالت مبارزه کرد و به امنیت خود توجهی نداشت، در نتیجه به عنوان یک مرد شجاع ظاهر شد که برای کمک به دیگران ایستادگی می‌کرد. با این حال، با گذشت سال‌های دراز، در قلبش آرزوی بازگشت به پاریس را داشت و در سال 1778 به پاریس رفت. وی قصد داشت زندگی جدید خود را در پاریس آغاز کند، یک خانه خرید و شروع به کار بر روی یک تراژدی دیگر کرد. با این حال، او به شدت بیمار شد و در 30 ماه می 1778 درگذشت. ولتر در سن 83 سالگی، با حجم انبوهی از کارهای ادبی، فوت کرد. این نمایشنامه نویس مشهور، شخصی بود که برای حقوق مدنی و آزادی اندیشه مبارزه می‌کرد. او بعدها به عنوان یک شخصیت غیر عادی و پیچیده شناحته شده است، که زندگی خود را نادیده انگاشته و تلاش برای پایان دادن به ظلم و ستم و بی عدالتی را در پیش گرفته است.
 
منبع: پریا جانسون سایت بازل