زن در آيينه داستان‌هاي جلال آل احمد

نويسنده: معصومه حامي دوست




يكي از مقوله‌هاي اجتماعي در داستانهاي «جلال آل‌احمد» زن است. زن به عنوان پديده‌اي اجتماعي، تقريباً همزمان با انقلاب مشروطه به ادبيات راه مي‌يابد. در اين دوران از بيچارگيها، محروميتها و نداشتن آزادي زن در خانواده و اجتماع سخن گفته مي‌شود. زن به عنوان فردي از اجتماع، تحت تأثير ستمها، خرافه‌پرستي‌ها و نادانيهاي جامعه‌اي است كه در آن زندگي مي‌كند.
«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترين نمودار گسيختگي اجتماع و تنش و كشاكش دروني فرهنگي است كه از همان دوران مشروطيت تناقضهاي دردناك و بحراني آن آشكار شده بود. در اين جامعه، تمام نابساماني‌ها در وجود زن تبلور يافت.»1
زن در جامعه آن زمان، فردي بود كه اگرچه در اجتماع زندگي مي‌كرد، اما هيچ سهمي از آن نداشت. موجودي كتك‌خور و دربند بود. «آل‌احمد از نويسندگاني است كه دريافت پرداختن به وضعيت زن ايراني در راه سركشيدن به فاحشه‌خانه‌ها تا چد حد، كهنه و مبتذل شده است. زنان داستانهاي آل‌احمد نه چون زنان چوبك در فكر هم‌آغوشي‌اند و نه چون زنان مرفه و زيباي علوي، به عشقهاي رمانتيك مي‌انديشند.2»
زنان داستانهاي آل‌احمد خود را حقير مي‌يابند. آنان در فضايي مردسالار توصيف مي‌شوند. نه هويتي دارند و نه هيچ حقي براي اعتراض. آنان در محيطي زندگي مي‌كنند كه آزادي و تساوي براي زن در عمل و نظر وجود ندارد.
به عنوان مثال، «بچه‌ مردم» داستان زندگي زني است كه به علت ازدواج مجدد مجبور است بچه‌ي شوهر اولش را در راه بگذارد. تا بتواند به زندگي خود ادامه دهد. اين داستان تصوير زني را نشان مي‌دهد كه به خاطر نان و ادامه زندگي، از ابتدايي‌ترين احساسات خود مي‌گذرد. چرا كه او در اجتماعي زندگي مي‌كند كه زن، مانند يك كودك به حمايت مرد نيازمند است.
در «لاك صورتي» شوهر هاجر كه فروشنده دوره‌گردي است به خاطر خريدن لاك، او را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهد. هاجر زني است كه خود را ناقص‌العقل مي‌داند و نهايت آرزويش خريدن لاكي است تا با آن دستانش را مانيكور كند.
«چه خوب بود، اگر مي‌توانست آنها را مانيكور كند، اين‌جا بي‌اختيار به ياد همسايه‌شان، محترم، زن عباس آقاي شوفر افتاد. پزهاي ناشتاي او را كه براي تمام اهل محل مي‌آمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلويش را گرفت و در ته دلش پيچيد.‌3»
تمام داستان، خيالات خام يك زن براي خريد يك لاك است. همين‌طور او به عنوان يك زن نبايد از شوهرش هيچ انتظاري داشته باشد.
در «آفتاب لب بام» پدر را سلطان بي ‌چون و چراي خانه مي‌بينيم كه وجودش فضاي خانه را سنگين مي‌كند. دستور مي‌دهد و از تشنگي ناشي از روزه، دختر خردسالش را كتك مي‌زند. همين‌طور در «زن زيادي»، صناعت جريان ذهني را به خوبي براي نمودن آشفتگيهاي تازه‌عروس رانده‌شده از خانه شوهر به كار مي‌گيرد. زن سرافكنده و عاصي به خانه پدري بازگشته و روزهاي شوهرداري را به ياد مي‌آورد. اين تداعي‌ها از طريق درهم آميختن خاطرات، آرزوها و حسرتها، وجوه گوناگون زجر چندگانه را مجسم مي‌كند كه در جامعه پدرسالار بر زنان تحميل مي‌شود.‌4»
در اين فضاي پدرسالارانه، زن از سوي مرد مورد حاكميت قرار مي‌گيرد و جرئت هيچ‌گونه اعتراضي ندارد. همين زنان اگر فرصتي داشته باشند درگير كارهاي خاله زنكي‌اند. دختران به دنبال باز شدن بخت كورشان هستند و زنان همه زندگيشان را صرف مبارزه با هوو مي‌كنند. داستانها پر است از خاله خان‌باجي‌ها، شاباجي‌ خانم‌ها و يا عمقزيهايي كه با نذر و طلسم و دعا به چاره‌جويي مشكلات زنان مي‌پردازند. در داستان «سمنوپزان» مريم خانم، زن عباسقلي آقا، سمنوي نذري مي‌پزد تا هوويش از چشم شوهر بيفتد و از عمقزي طلسم مي‌خواهد.
شوهر دادن دختران دم بخت، موضوع ديگري است كه ذهن اين زنان را به خود مشغول كرده است. در «سمنوپزان» مريم خانم علاوه بر اينكه از عمقزي براي هوويش طلسم مي‌خواهد به شوهر دادن دختر دم بختش هم فكر مي‌كند.
«هنوز دوباره صداي قليان را به صدا درنياورده بود كه صداي بي‌بي از آن طرف مطبخ بلند شد كه به يك نقطه مات زده بود و مي‌پرسيد: «مريم خانم واسه دختر پا به بختت چه فكري كردي؟
ـ چه فكري دارم بكنم بي‌بي؟ منتظر بختش نشسته. مگر ما چه كار كرديم؟ آن‌قدر تو خونه بابا نشستيم تا يك قرمساقي اومد، دستمون را گرفت ورداشت برد.‌5»
زنان داستانهاي آل‌احمد يا هوو دارند يا به دنبال دوا و درمان بي‌فرزندي، به هر دري مي‌زنند. تمام دنياي آنها در همين خلاصه مي‌شود و اگر از خود فارغ شوند، به عروسها، هووها و مادرشوهرهاي همديگر نيش و كنايه مي‌زنند و اين بدبختي زنان متوسط و پايين جامعه است.
«خانم نزهت‌الدوله» تصوير طنزآميز زني است از طبقه بالا. تمام همت او مصروف پيدا كردن شوهري ايده‌آل است.
«خانم نزهت‌الدوله گرچه تا به حال سه تا شوهر كرده و شش بار زائيده و دو تا از دخترهايش هم به خانه داماد فرستاده شده‌اند و حالا ديگر براي خودش مادربزرگ شده است، باز هم عقيده دارد كه پيري و جواني دست خود آدم است و گرچه سر و همسر و خويشان و دوستان مي‌گويند كه پنجاه سالي دارد ولي هنوز دو دستي به جواني‌اش چسبيده و هنوز هم در جستجوي شوهر ايده‌آل به اين در و آن در مي‌زند.‌6»
همه زندگي اين زن، صرف ماساژ چين و چروكهاي بيني و فر موهايش است و باز هم تصوير زني را مي‌بينيم كه درگير سبكسري‌ها و جهلهاي خاص خودش است.
در مجموع داستانهاي آل‌احمد، تصويري از حقارت زنان در جامعه‌اي مردسالار است. زناني كه از خود هيچ اختياري ندارند و از سوي مردان مورد اذيت آزار قرار مي‌گيرند. داستانهاي آل‌احمد را اغلب داراي روحيه‌اي زن‌ستيزانه مي‌دانند. «جواد اسحاقيان» درباره اين جنبه آثار آل‌احمد مي‌گويد: «در آثار آل‌احمد، نوعي زن‌ستيزي هست كه از فزوني نامتوازن خشونت مردانه و كاستي جنبه‌هاي عاطفي و زيباشناختي نويسنده خبر مي‌دهد.‌7»
اما اگر زنان داستانهاي آل‌احمد مفلوك‌اند، به علت خصلت زن‌ستيزانه او نيست. آنچه آل‌احمد از زن در داستانهايش به نمايش مي‌گذارد، تصوير حقارتي است كه جامعه به زنان تحميل مي‌كند. زنان ابتدا در خانه پدري و سپس در اسارت خانه شوهر، ناديده انگاشته مي‌شوند. زن در چنين جامعه‌اي شخصيتي است منفعل. او تحقير مي‌شود. كتك مي‌خورد و حقي بيش از اين براي خود قائل نيست.

پي‌نوشت :

1. داستان ادبيات و سرگذشت اجتماع؛ مسكوب، شاهرخ؛ ص 140.
2. صد سال داستان‌نويسي در ايران؛ ميرعابديني، حسن؛ ص 261.
3. جلال جاودانه (مجموعه داستانهاي آل‌احمد)؛ ص 182.
4. صد سال داستان‌نويسي در ايران؛ ميرعابديني، حسن؛ ص 261.
5. جلال جاودانه (مجموعه داستانهاي آل‌احمد)؛ ص 306.
6. جلال جاودانه (مجموعه داستانهاي آل‌احمد)؛ ص 310.
7. سايه‌هاي روشن در داستان‌هاي آل‌احمد؛ اسحاقيان، جواد؛ ص 175.

منبع: http://www.iricap.com