جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل ( 3 )
جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل ( 3 )
جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (3)
(2ـ5)ـ تفاوت ها و اختلافات
سياستهاي اقتصادي اجتماعي حزب كارگر به گونهاي است كه به اقتصاد تركيبي و رقابتي، متشكل از بخش خصوصي، دولتي، هيستادروت و دادن فرصت برابر اقتصادي به همگان پايبند است و به واگذاري طرحهاي اقتصادي دولت به بخش خصوصي و تداوم خدمات اجتماعي و درماني به مردم از سوي دولت تأكيد دارد. اما گروهبندي ليكود قايل به واگذاري شركتهاي دولتي به بخش خصوصي، فروش سهام دولتي در بانكها و در مورد هيستادروت، ليكود معتقد است كه ارتباطات موجود ميان سنديكاهاي كارگري و صندوق بيماران و بازنشستگي بايد از ميان رفته و دولت عهدهدار تأمين اجتماعي و درماني شود.
مبناي اصلي تفاوت و اختلاف در رويهها و تاكتيكهاي سياست خارجي ليكود و كارگر از آنجا ريشه ميگيرد كه از ديدگاه افراطي حزب ليكود تنها آنچه يهود انجام ميدهد، ميگويد يا باور دارد، داراي اهميت سياسي است و لذا اهميت به روح و وحدت يهود داده، تأثير عوامل جهان خارج را حداقل ميداند و شكستهاي خود و جامعة يهود را به عهدة يهوديان «بد و خائن» ميداند. در اذهان حزب ليكود، جهان خارج چنان بياهميت تلقي ميشود كه وجود آن تقريباً ناديده گرفته ميشود. اما از ديدگاه حزب كارگر، جهان خارج وجود دارد و بسته به اهميت نهادهاي نظامي بايد تصميمات مناسب آن اتخاذ شود. به همين خاطر نياز به انطباق با شرايط موجود دارد. از نظر ليكود، سياستهاي يهود به اين معنا نميتواند اشتباه باشد و اين به خاطر «فضيلت يهودي» بودن است.
در عرصة سياست خارجي و به لحاظ رابطة موجود بين جهتگيري امنيتي و اهداف و مقاصد سياسي، حزب ليكود به شدت با اين مفهوم كلاوزويسيتي عجين است كه جنگ ابزاري است جايگزين ديپلماسي و تحت شرايطي خاص، يك كشور خود را در شرايطي مييابدكه ناگزير از كاربرد قدرت نظامي براي حصول به مقاصد سياسي است. جهتگيري ديگر، منكر گزينة نگ است كه خود ناشي از اين فلسفه است كه دفاع تنها دليلي است كه به لحاظ اخلاقي كاربرد نيروي نظامي را موجه ميكند.
رهيافت انكاري كه به شدت توسط كارگر تبليغ ميشود، مبتني بر پذيرش حفظ وضع موجود بين اعراب و اسراييل ميباشد. به اين ترتيب اگر چه هر دو حزب در عمل گرايشهاي تهاجمي و نظاميگرايانه دارند، اما حزب كارگر راهبردهاي خود را تحت عنوان راهبرد دفاعي تعقيب ميكند در حالي كه حزب ليكود آكارا رويهاي تهاجمي دارد. استراتژي حزب كارگر در دستيابي عملي به مفهوم توراتي «اسراييل بزرگ» مزورانه بوده و از طريق سازش و گفتگو در پي حصول به زمان و امكانات مقتضي براي دستيابي به اين آرزوست كه حتي ممكن است در آينده تعريف جديدي از انواع سيطرة اسراييل نه از طرق نظامي، بلكه از طرقي چون برتريهاي اقتصادي تكنولوژيك (دورة صلح) باشد. اما حزب ليكود در اعلام مواضع تهاجمي و اتخاذ اقدامات و كاربرد نيروهاي نظامي و فرصتطلبي براي ايجاد «اسراييل بزرگ» صراحت دارد. هر چند با امضاي موافقتنامة واي ريور در عمل آرمان «اسراييل بزرگ» زيرپا گذاشته شد.
در رابطه با ايالات متحده در حالي كه حزب كارگر اسراييل به روابط خاص با ايلاات متحده اهميت زيادي قايل است در مسائل مختلف سعي دارد با حفظ ظاهر،نظر مساعد و دوستي اين كشور را براي خود حفظ كند، اما حزب ليكود به رغم درك اهميت نقش ايالات متحده در تأمين نيازهاي متنوع اسراييل، براي تأثير گذاري آمريكا بر تصميمات حزب نقش كمتري قايل است و لذا هر از چند گاهي در قبال خواستههاي ايالات متحده تمارض نشان ميدهد.
در مورد ادارة سرزمينهاي اشغالي، حزب كارگر پيرو سياستي بوده است كه به «برنامة آلون» معروف شده و از سوي ايگال آلون پيشنهاد شده بود. اصول اساسي اين برنامه داير بر اين بود كه كنترل اسراييل بر بلنديهاي جولان، باريكة غزه، بخشهايي از سيناي شرقي، بيشتر كرانة باختري (شامل رود اردن)، نواحي گستردهاي در حومة بيتالمقدس، و دالانهاي متعددي در بخش عربي كرانة باختري پايدار بماند. در اجراي همين برنامه بود كه دولت كارگري، به رغم مخالفت صريح تمام دولتها و از جمله در اين مورد ايالات متحده، بخش عربي بيتالمقدس شرقي و نييز دالانهاي مزبور را صريحاً به اسراييل به اسراييل پيوست. هدف از چنگ اندازي بر دالانها اين بود كه بخش عربي كرانة باختري پارهپاره شود تا ادامة كنترل اسراييل بر آن تضمين گردد. بر مبناي طرح آلون و به منظور دوري از مشكلات ناشي از جذب جمعيت غير يهودي در اسراييل، رابين در ژانوية 1983 اظهار داشت: «تا جايي كه به من مربوط ميشود، ما آمادهايم تا حدود 65 درصد از اراضي كرانة باختري و باريكة غزه را كه حدود 80 درصد جمعيت در آنها زندگي ميكنند پس بدهيم.» با اين حال از ديدگاه حزب كارگر، سرزمينهاي بازپس داده شده يا تحت تسلط اردن قرار ميگيرند يا بي دولت باقي ميمانند. اما ليكود خواهان گسترش مستقيم حاكميت اسراييل بر كرانة باختري است و بلنديهاي جولان را عملاً به اسراييل ضميمه كرده است. هر چند به رغم مخالفت شديد بخش مهمي از گروهها، رهبري حزب كارگر تمام صحراي سينا را در اجاي موافقتنامههاي كمپ ديويد به مصر بازگردارند. ليكوديها خواهان الحاق كرانة باختري نيستند، بلكه ميخواهند با گسترش حاكميت اسراييل، ضمن بهرهبرداري از نيروي كار و مزاياي اقتصادي آن، خود را از مشكلات جمعيتي و امنيتي آن نيز خلاص كنند.
شيوة مرسوم حزب كارگر «اتكا به واقعيتها»، پرهيز رجزخوانيهاي خيلي تند و تيز و تشويق مصالحه و سازش جويي دست كم در نزد افكار عمومي است، در خلوت اما، معمولاًً از چنين مواضعي پيروي كردهاند: «اهميتي ندارد كه كفار چه ميگويند، مهم آن است كه يهوديان انجام ميدهند» (بن گوريون)، يا «مرزهاي اسراييل آنجايي است كه يهوديان ميزيند، نه آنجايي كه نقشهها خطاطي شده است» (گلداماير). شيوهاي بس كارآمد براي نيل به هدفها بدون راندن افكار عمومي غرب، يا در واقع تجهيز يا برانگيختن هر چه بيشتر حمايت غربيها. اما رهبران ليكود چندان با ارزشهاي غربي همساز نيستند و حتي گاهي به دنياي فريبندة «كفار» بياعتنايي ميكنند، كاري كه معمولاً غربيها و از جمله آمريكاييها را خوش نميآيد.
صلح امري است كه هر دو حزب اسراييل خواهان آن هستند. اما نه در اين زمان و نه هر صلحي، بلكه صلحي اسراييلي و آن هم به هنگامي كه صهيونيسم به خواستههاي خود رسيده باشد. حزب كارگر با وقوف به اين واقعيت كه صلح را نميتوان با زور تحميل كرد، سعي در دستيابي به مصالحه از طرق تهاجمي و نظامي را براي تحميل صلح برگزيده و مصالحة ارضي را خيانت ميداند. در عمل در حالي كه حزب كارگر تحت رهبري رابين و پرز از نوعي ميانهروي و مصالحة ارضي پيروي ميكرد، ليكود به رهبري بگين و شامير و سپس نتانياهو از يك برنامه سختگيرانه و تأكيد بر شهركسازي و الحاق نهايي سرزمينهاي اشغالي حمايت كرده است.
ب ـ سياست خارجي اسراييل
1ـ واقعگرايي
«واقعگرايي تهاجمي» بر يك نگرش واقعگرايي كلاسيك استوار است. مبناي فكري واقعگرايي كلاسيك با تأكيد بر «قدرت» و «بدبيني» نسبت به ذات بشر معتقد است: قدرت مهمترين عامل در سياست بينالملل است، دولتها تلاش دارند قدرت خود را به حداكثر برسانند؛ و آرزوي كسب قدرت ريشه در لذت بشر دارد. به اين ترتيب واقعگرايي تهاجمي بر آن است كه:
1. نظام بينالملل منازعه و تهاجم را در بطن خود ميپرورد؛
1. امنيت محصولي كمياب در عرصة رقابتآميز بينالمللي است؛
2. اتخاذ استراتژيهاي تهاجمي در راستاي كسب امنيت به لحاظ عقلي ضروري است.
نگرش «واقعگرايي دفاعي» پيرو منطق ساختار نو واقعگرايي است. نظريهپردازان نو واقعگرا، اين مفروض واقعگرايي كلاسيك را كه ذات بشر شرور و معطوف به كسب قدرت است، نميپذيرند و به جاي آن بر اين باورند كه: سياست بينالملل با خواست دولتها براي بقا در نظام هرج و مرج گونة بينالمللي شكل ميگيرد. بر اين مبنا نگرش دفاعي به امنيت و سياست خارجي و بينالمللي بر آن است كه:
1. نظام بينالملل لزوماً ايجاد كنندة منازعه و جنگ نيست؛
1. راهبرد دفاعي اغلب بهترين مبنا براي امنيت.
وجود دو نوع واقعگرايي تهاجمي و دفاعي، محدود به عبارات نظري نظريهپردازان نيست. در واقع انديشة اين انديشمندان محصول تجارب تاريخي و مطالعة شيوة رفتاري بازيگران عرصة عملي سياست بينالملل است. رفتار واحدهاي ملي كه به عنوان دروندادها به عرصة نظام و سياست بينالملل وارد ميشود، چيزي جز محصول تصميمات تصميمگيران داخلي و بروندادهاي نظام سياست خارجي واحدهاي ملي نيست. و آنچه در اينجا و از اين منظر مهم است اينكه، بازيگران و نخبگان تعيين كنندة سياست خارجي كشورها را ميتوان بر مبناي اين دو شيوة نگرش، واقعگرايي تهاجمي و دفاعي، از هم تميز داد و بر اساس نگرش فلسفي و امنيتي به جهان و موضعگيري در قبال آن، رفتار سياست خارجيشان را تعيين كرد.
دفاعي يا تهاجمي بودن نگرش و رفتار سياستگذاران از يك سو حاصل نگرش فلسفي و امنيتي و شرايط محيط عملياتي آنهاست و از سوي ديگر خود عامل تعيين كنندة شيوة رفتاري صلح طلب يا جنگ طلب آنها در سياست خارجي است.
هر چقدر كه سياستمداراني با نگرش و شيوه رفتار تهاجمي درعرصة تصميمگيري يك كشور بيشتر باشد، گرايش به جنگ و عمليات تهاجمي عليه ساير كشورها بيشتر و استعداد براي اتخاذ يك سياست انطباق تهاجمي بيشتر خواهد بود. و هر چقدر كه سياستمداراني با نگرش و شيوه رفتاري دفاعي بيشتر باشند، گرايشهاي جنگطلبانه و رفتار تهاجمي كمتر به منصة ظهور خواهد رسيد.
در يك تحليل از رابطة بين اهداف و مقاصد سياسي، لانير استدلال ميكند كه دو گونه جهتگيري امنيتي در اسراييل وجود داشته است، يكي مرتبط با مفهوم كلاوزويتسي است كه جنگ را ابزاري جايگزين ديپلماسي ميداند. به عبارت ديگر، تحت شرايطي خاص، يك كشور خود را در شرايطي مييابد كه ناگزير از كاربرد قدرت نظامي براي حصول مقاصد سياسي است. جهتگيري ديگري منكر گزينة جنگ است كه خود ناشي از اين فلسفه است كه دفاع تنها دليلي است كه به لحاظ اخلاقي كاربرد نيروي نظامي را موجه ميكند. جهتگيري مبتني بر مفهوم كلاوزويتسي كه ريشه در يك نگرش واقعگرايي كلاسيك دارد، گرايش امنيتي گروهبندي ليكود است كه سياست خارجي اسراييل را به سمت تهاجمي شدن بيشتر سوق ميدهد. جهتگيري دفاعي امنيت و رهيافت انكار جنگ، حداقل از لحاظ نظري، با گروهبندي حزب كارگر عجين است. هر چند كه اين گروهبندي در جنگ هاي متعدد تاريخ خود نشان داده است كه به سرعت جنگ دفاعي را به تهاجم تبديل ميكند. به علاوه، جهتگيري دفاعي امنيت قابل تفسير است و در واقع مرز دفاع و تهاجم اغلب مبهم ميباشد. با اين حال نگرش و رفتار حزب كارگر حداقل از لحاظ نظري به نگرش نو واقعگرايانه نزديكتر است.
سياست ليكود از سال 1977 به طور فزايندهاي كلاوزويتسي و تهاجمي بوده است. دولت بگين از فلسفة كارگري حفظ وضع موجود يا مذاكره در مورد يك پيمان صلح با اعراب جدا شد. در همان زمان، تأكيد فزايندهاي بر كاربرد زور با هدف ايجاد تغييرات ژئوپوليتيكي در خاورميانه وجود داشت. ايجاد يك «دولت دروزي» به عنوان قسمتي از سوريه و لبنان، يك دولت ماروني مسلط در لبنان و يا يك فدراسيون نژادي در عراق، گزينههايي بود كه به طور تاريخي از سوي ليكود به مباحثه گذارده شد. مثال بارز طرز تفكر و رفتار عملي ليكود، مداخله در لبنان (1982) بود. در اينجا بايد اضافه شود كه شيوة نگرش و رفتاري ليكود علاوه بر اينكه در دورههاي ليكودي و دورههايي كه دولت ائتلافي با كارگر تشكيل داده مستقيماً در سياست خارجي متبلور شده است. در دروههايي نيز كه دولت كارگري به تنهايي قدرت را در دست داشته، به صورت غير مستقيم، بار تهاجمي سياست خارجي را افزايش داده است. به گونهاي كه رفتار رابين در سال 1992 و تهاجم به لبنان براي پيروزي در رقابتهاي انتخاباتي و كارگر به عنوان يك اهرم فشار و ابزار چانهزني در مذكرات با اعراب و حتي گرفتن امتياز از آمريكا مورد استفاده قرار ميگيرد.
2 ـ انديشة تهاجم
«... استعمار صهيونيسم در فلسطين دو راه بيشتر در مقابل خود ندارد: يا مقصود را رها كند، يا اراده و خواست سكنة بومي را زير پا بگذارد و در صورت تمايل به انتخاب شق اخير چارهاي ندارد جز آنكه عليه اعراب فلسطين متوسل به زور شود. يعني بايد ديواري آهنين از سر نيزه به وجود آورد تا مردم بومي نتوانند جلوي پيشرفت اهداف ما را رسد كنند، و بدانيم كه غير از اين هيچ اقدام ديگري ما را به مقصود نخواهد رساند...»
اين ايده، مبناي يك راهبرد ديرپا تحت عنوان «ديوار يا مشت آهنين» شد كه توسط رهبران بعدي جريان راست اسراييل اتخاذ شده است. مبناي چنين نگرشي را در افكار شاگرد شديداً متعصب ژابوتينسكي ميتوان اين گونه ديد: «سياست فن قدرت است... هنگامي كه فولاد را با پتك بكوبي همگان از طنين صدايش ميهراسند، و هنگامي كه از دستكش استفاده كني، هيچ كس به وجود توپي نخواهد برد... تاريخ را چكمههاي سنگين ميسازد.» از ديدگاه وي، «انكار و حتي ناديده گرفتن انديشههاي ژاوتينسكي، يعني خيانت، زيرا ممكن نيست پابرهنه به راه خويش ادامه دهيم در حالي كه تاريخ آكنده از دندانههاي تيز است و اين يك نگرش اصيل واقعگرايي كلاسيك است كه بر اساس آن، راهبرد تهاجم و خشونت قرار دارد. موضع بگين در قبال قطعنامههاي تقسيم 1947 به شكل جالبتري تعهد به آرمانهاي صهيونيستي و يك استراتژي تهاجمي را نشان ميدهد. بگين در فرداي اعلام تأسيس دولت اسراييل در يك نطق راديويي گفت:
«امروز شاهد هستيم كه 4 سال مبارزة قوم يهود سرانجام نتيجة موفقتآميزي به بار آورد و به تأسيس حكومت اسراييل منجر شد. ولي اين موفقيت فقط در حد تأسيس حكومت بود، نه بيشتر ... چرا كه هدف غايي بازگرداندن تمام قوم يهود به «ارض اسراييل» است كه خداوند وعدهاش را به ما داده است و چون سرزمين خدا داده هم بايد به صورت يكپارچه باشد، لذا هر اقدامي براي تكه تكه كردن آن انجام شود، نه يك خيانت، كه اقدامي كفر آميز محسوب ميشود و هر كس حقوق طبيعي ما را بر سراسر «ارض اسراييل» به رسميت نشناسد، درست مثل اين است كه حقوق فعلي ما بر بخشي از فلسطين را نيز انكار كرده باشد... اي خداي اسراييل! به سربازانت قدرت و به شمشيرهايشان بركت عطا كن تا بتوانند وعدههاي ترا جامه عمل بپوشانند و سرزميني را كه براي مقربان درگاهت منظور كردهاي از نو احيا كنند ... اي مردم اسراييل پيش به سوي ميدان نبرد براي كسب پيروزي!...»
بگين اعتقاد و وفاداري خود و طرفدارانش به اين ايده و راهبرد را در رفتار عملي دولتش از سال 1977 تا 1982 كاملاً نشان داد و سياست خارجي اسراييل را در يك قالب تهاجمي جاي داد. مناخيم بگين نه فقط بنيانگذار حيروت بلكه از حاميان اصلي ايدة «اسراييل بزرگ» بود و موجوديت ملت فلسطين را به رسميت نميشناخت. از ديد وي، سرزمين اسراييل نه تنها به معناي بخش غربي است، بلكه همة بخش شرقي را نيز در برميگيرد. اين راهبرد از سوي اسحاق شامير جانشين بگين نيز تداوم يافت و به نظر نميرسد رفتار نتانياهو را بتوان در قالبي غير از اين جاي داد.
اين شيوة نگرش و راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمي منحصر به جريان راست اسراييل نيست. بنيانگذاران و رهبران احزاب چپ و گارگري نيز اگر نه به صراحت و تندي جريان راست، اما دست كم در عمل به اندازة كافي شيوة نگرش و راهبرد مشابهي را به نمايش گذاشتهاند. شيمون پرز در كتاب «خاورميانه جديد» خاطر نشان ميكند «... دنياي جديد براي ما چيزي نبود جز جنگهاي هراس انگيز و دردهها و رنجهاي بيشمار، دردها و رنجهايي بسيار تلخ، تا آنجا كه ما اسراييليها و اعراب، خود را در وضعي ميديديم كه كوركورانه عمل ميكرديم و چه بسا همين مسئله بود كه فرصتهاي بيشماري را از ما گرفت: آنقدر نسبت به هم بيتفاوت بوديم كه درك نكرديم چقدر شرايط براي ايجاد تغيير مناسب است.» اين اظهار نظر ضمن پنهان داشتن آرمانهاي صهيونيستي، بدبيني اين رهبر كهنه كار را همراه با آرزو براي چنين تغييري نشان ميدهد. اما اين آرزو اسير آرمانهاي توسعهطلبانه صهيونيسم و راهبردهاي به ظاهر دفاعي، اما در عمل تهاجمي و مزورانه حزب كارگر است. شايد تنها تفاوت تاكتيكي در شيوة خزنده، تهاجم دولت كارگري است كه معمولاً سعي دارد آغاز و ضرورت تهاجم را به اعراب و تهديدهاي امنيتي آنها نسبت دهد.
سردمداران حزب كارگر نيز به همان اندازة جريان راست، آموزههاي صهيونيسم را باور دارند و حتي برخي بر اين ايده پاي ميفشارند كه حزب كارگر ميتواند برنامههاي جريان راست و حزب ليكود را بهتر از آن تحقق بخشد. نگرش بدبينانه به محيط و راهبرد توسعهطلبانه و تهاجمي را در گفتار و كردار بن گوريون و شيمونپرز به وضوح ميتوان ديد. اين نوع از رفتار در مورد اسحاق رابين، به رغم همة تمايلات مصالحه جويانة آن نيز مستور نبود. وي به رغم همة اهميتي كه به حفظ روابط خاص با آمريكا ميداد، ايدة پيمان دفاعي با ايالات متحده را رد ميكرد. زيرا معتقد بود چنين پيماني آزادي عمل اسراييل را محدود ميكند. وي اقدامات نظامي اسراييل را در لبنان مورد حمايت قرار ميداد و معتقد بود «در صورت وجود يك پيمان امنيتي بين اسراييل و آمريكا، چنين رفتاري را از سوي اسرايل اجازه نميداد. به علاوه، چنين پيمان رسمي بين دو كشور فشارهاي آمريكا براي امتيازدهي در موضوعات هستهاي را افزايش ميدهد.»
بنابراين با توجه به آنچه در مورد نكات اشتراك و افتراق دو گروهبندي كارگر و ليكود و همچنين در مورد ديدگاههاي اساسي دو حزب گفته شد، تفاوت فاحشي بين آنها به نظر نميرسد. اين دو در راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمي خود تفاوتي با يكديگر ندارند و تنها در تاكتيكها و ابزار از هم متمايز ميشوند. اين تمايز نيز خود حاصل برداشت دو گانة دو حزب از برخي عوامل محيطي است. از جمله ليكود اهميت و اولويت را به خواستههاي صهيونيسم و يهود داده و جهان خارج و خواستههاي آن را به هيچ ميپندارد. اما كارگر رفتارهاي خود را بر اساس مقتضيات محيطي و در راستاي رسيدن به خواستههاي صهيونيسم و يهود تنظيم ميكند و لذا گاهي بالاجبار مسيرهاي گمراه كننده و انحرافي را ميپيمايد و شيوة رفتاري آرماني ليكود و عمل گرايانة كارگر از همين جا متمايز ميشود. شيوة عمل گرايانة نگرش كارگر، آن را به اتخاذ يك روية پاسخ ـ ابتكار و شيوة آرماني نگرش ليكود آن را به سمت يك روية ابتكار ـ پاسخ سوق ميدهد.
رفتار سياست خارجي يك كشور، حاصل تعامل محيط عملياتي و محيط رواني آن است. بازيگران سياست خارجي زنجيرهاي از ابتكار و پاسخ را به نمايش ميگذارند. هر يك از ابتكارها در نتيجه ورود درون دادي به نظام سياست خارجي و خروج برون دادي است كه اين برون داد به عنوان يك درون داد به نظام بينالمللي در مواجهة با اين درونداد به عنوان بازخورد مثبت يا منفي دوباره به نظام سياست خارجي وارد ميشود و اين دور همچنان ادامه دارد. زنجيرة ابتكار و پاسخ در سياست خارجي دولتهايي با سياست انطاق تهاجمي و يا رضايتمند متفاوت ميباشد. جوامع رضايتمند معمولاً يك سياست خارجي انفعالي را به اجرا ميگذارند و بنابراين رفتار سياست خارجي آنها پاسخي به الزامهاي محيط عملياتي و رواني سياست خارجي است. اما جوامع تهاجمي عموماً با نوعي ابتكار در سياست خارجي عجين هستند كه اين خود ناشي از نگرش تهاجمي و آرماني آنها به محيط عملياتي و تعهد اين گونه جوامع در پاسخگويي به ساختارهاي ذاتي آن ميباشد.
به همين ترتيب، موازنة بين ابتكار و پاسخ معمولاً توسط موقعيت بازيگر در نظام جهاني ديكته ميشود. قدرتهاي بزرگ توان ابتكاري بيشتري نسبت به كشورهاي كوچك دارند، كه معمولاً به صورت انفعالي در قبال محدوديتهاي جهاني عمل ميكنند. با اين حال، برداشتهاي ذهني ناشي از يك روية آرمانگرايانه ميتواند يك بازيگر كوچك، همچون اسراييل را به اتخاذ يك سياست خارجي عمدتاً ابتكاري بكشاند. روية تهاجمي ليكود در سياست خارجي ارتباط تنگاتنگي با رفتار آرماني ـ ابتكاري آن دارد. ليكود و كارگر به عنوان رهبران دو جريان اصلي سياسي در اسراييل، چارچوب و اساس رفتاري خود را بر آرمانهاي صهيونيسم قرار دادهاند. در اين راستا و با توجه به بدبيني عميق هر دو جريان و به ويژه جريان راست اسراييل به محيط پيراموني، يك نگرش واقعگراي كلاسيك، چراغ راه اغلب سياستگذاران اسراييل اعم از راست يا چپ قرار گرفته است. با اين تفاوت كه جناح چپ حداقل در نظر و به ظاهر بر گرايشهاي نو واقعگرايانه تأكيد كرده و يك راهبرد دفاعي در امنيت و سياست خارجي را تبليغ ميكند. اما جريان راست در نگرش كلاوزويستي و راهبرد توسعه طلبانه و تهاجمي صراحت لهجه داشته است. گروهبندي ليكود با احتراز شديد از قرار گرفتن در موقعيتهاي انفعالي و تلاش براي حفظ ابتكار عمل رفتارهاي تهاجمي آشكار را فرا راه سياستگذاران خارجي اسراييل قرار داده و تشويق ميكند.
در اين ميان، حمايتهاي مستقيم و غير مستقيم دولتهاي غربي و به ويژه آمريكا از يك سو و رفتار انفعالي دولتهاي عرب از سوي ديگر اين رفتار تهاجمي را امكان پذير ميسازد. حاصل و نمود بارز چنين رابطهاي، گرايش هر چه بيشتر اسراييل به يك انطباق تهاجمي با محيط و به ويژه كاربرد نيروي نظامي براي وصول به اهداف سياسي است.
3ـ رفتار تهاجمي
در سال 1956 در فضاي جنگ سرد و در حالي كه ناصر خشمگين از مخالفت آمريكا با كمك به احداث سد «آسوان» به بلوك شرق گرايش يافته بود و كانال سوئز را ملي اعلام كرد، دولت كارگري اسراييل نگران از موقعيت جديد مصر و بازخيزي ناسيوناليسم عربي به همراه فرانسه و انگلستان كه خواهان حفظ كنترل كانال سوئز د اختيار خود بودند به مصر تجاوز كرد. در حالي كه مصر از ترس تجاوزات اسرايلي در صدد بود تا مناطق مرزي خود را آرام سازد، اما تبليغات گسترده و موفقتآميزي كه به عمل آمد چنان وانمود كرد كه ناصر، و نه اسراييل، در خيال حمله است و مصر مورد تهاجم نيروهاي اسراييلي، فرانسوي و انگليسي قرار گرفت.
دستاندازي به مناطق غربي نظامي شمالي، به خاطر تأمين منابع آب و به راه انداختن طرحهاي توسعة كشاورزي منجر به گلولهباران اسراييليها از بلنديهاي جولان توسط سوريها و اشغال جولان توسط دولت كارگري اسراييل شد. بعدها بگين در مورد عملكرد اسراييل در جنگهاي 1956 و 1967 گفت: «در 1967 ما دوباره حق انتخاب داشتيم. تمركز نيروهاي مصر در صحراي سينا به هيچ رو نشانگر آن نبود كه ناصر به راستي قصد حمله به ما را دارد. ما بايد به خودمان راست بگوييم اين ما بوديم كه تصميم گرفتيم به او حمله كنيم.»
در سالهاي بعد از جنگ 1967، دولت كارگري به بهانههاي امنيتي و بر مبناي طرح ايگال آلون، شروع به ادغام نواحي اشغالي به اسراييل و احداث قرارگاههاي نظامي و شهرك هاي دايمي كرد. در سپتامبر 1973، حزب كارگر «پروتكلهاي جليل» را تصويب كرد كه اجازه ميداد سكونتگاههاي زياد شهري، روستايي و بازرگاني و صنعتي تازهاي در مناطق اشغالي و از جمله در جولان و كرانة باختري و غزه و شمال شرقي سينا ايجاد شود؛ شهرك «يميت» (كه ساكنان بومي آنجا با خشونت به صحرا بيرون رانده شدند و خانههايشان ويران شد) در همين بخش از سينا بنا گرديد. سادات گفت: «يميت، دست كم براي مصر به معناي جنگ است». چرا كه در واقع جزيي از خاك آن كه توسط اسراييل به اشغال درآمده، محل احداث اين شهرك بود. بنابرايندر حملهاي غافلگيرانه سربازان مصري از كانال سوئز گذشتند و جنگ 1973 آغاز شد. اين روند با تجاوز آشكار 1978 اسراييل به لبنان كه در آن حدود 2000 فلسطين و لبناني كشته شدند و حدود 25000 نفر آواره شدند، ادامه مييابد.
گروهبندي ليكود برخلاف گروهبندي كارگر،علايق توسعه طلبانه و تهاجمي خود را آشكار بيان كرده و در اجراي آن تعلل نميورزد. تحت حكومت دولت ليكود در 7 ژوئن 1981، هواپيمهاي اسراييل راكتور اتمي عراق به بهانه تهديد امنيت اسراييل بمباران كردند. در 6 ژوئن 1982، اسراييل با «عمليات صلح براي جليل» آشكارا به لبنان تجاوز كرد و در 9 ژوئن 1982 در تداوم اين سياست به محل استقرار موشكهاي سوريه در درة بقاع حمله كرد.
جنگ لبنان با عمليات «صلح براي جليل» در ژوئن 1982 به بهانة سوء قصد به جان شلوموآرگوف، سفير اسراييل در لندن، سركوب اعضاي ساف در لبنان، دفاع از شهركهاي مرزي و ايجاد يك منطقة حايل مرزي 40 كيلومتري آغاز شد. اهداف اسراييل از تجاوز به لبنان عبارت بودند از: ايجاد تزلز در اركان سازمان آزاديبخش فلسطين، اشغال جنوب لبنان تا رود «ليتاني»، به قدرت رساندن «بشير جمايل» از حزب فالانژ لبنان، راندن اكثر فلسطينيهاي مقيم لبنان به سوي اردن به وسيلة عمليات نظامي يا به راه انداختن موج ترور، اشغال پايتخت لبنان با هدف كشتن سران «ساف» و نابودي مركز رهبري آن، به راه انداختن قتل وسيع و در پي آن خروج قواي اسراييلي از بيروت و واگذاري لبنان به نيروهاي نظامي.
چند مليتي تحت فرماندهي آمريكا ...
نبايد تصور شود كه رفتار تهاجمي (سرسختانه) مترادف با اقدامات تهاجمي نظامي است. چنين رفتاري در ابعادي ديگر و از جمله در زمينههاي سياسي ـ ديپلماتيك و اقتصادي مصداق مييابد. از جمله موارد غير نظامي رفتار تهاجمي اسراييل، سياست خارجي دولت نتانياهو (1999ـ1996) در قبال روند صلح خاورميانه ميباشد. مواضع و عملكرد نتانياهو در قبال روند صلح خاورميانه، مصداق يك انطباق تهاجمي است كه در آن جريان راست اسراييل نقش تعيين كننده داشته است. شيوة رفتاري دولت نتانياهو در اين عرصه، موضوع تحقيق و بررسي جالبي است كه اميد است در فرصتي ديگر بدان پرداخته شود. در اينجا كافي است اشاره شود كه با روي كار آمدن نتانياهو، دولت اسرايلي در قبال روند صلح خاورميانه موضعي تهاجمي و سرسختانه در پيش گرفت كه علت آن را ميتوان در خاستگاه حزبي ـ ايدئولوژيك راست گراي نتانياهو و نقش مؤثر جريان راست اسراييل بر دولت وي جستجو كرد. جريان راست اسراييل با اعمال فشار بر نتانياهو نه فقط مانع از سير عادي روند صلح خاورميانه شد و بر سختي سياستهاي اين رژيم افزود، بلكه مانع از اجراي كامل موافقتنامههاي «الخليل» و «واي ريور» كه توسط نتانياهو به امضا رسيده بود شد و در نهايت نيز زمينههاي سقوط دولت وي را فراهم كرد.
نتيجه
خاص خود در پي منافع ملي ـ صهيونيستي اسراييل بودهاند. چپ و راست اسراييل در اصول و اهداف راهبردي نكات مشترك بسياري دارند، حتي شايد تفاوت چنداني در راهبردهاي اقدام دو جناح مشاهده نشود و سطح تفاوتها به مسائل تاكتيكي و تكنيكي تنزل مييابد. به هر ترتيب جريان راست اسراييل در تفكر و رفتار تهاجمي از جريان چپ پيشي ميگيرد. جريان چپ به رغم تبليغ تفكر و راهبرددفاعي در عمل راهبرد تهاجمي را به لحاظ شرايط خاص امنيتي جامعة اسراييل كنار نميگذارد، اما جريان راست اسراييل صراحتاً يك نگرش واقعگراي كلاسيك به امنيت و سياست بينالملل دارد و بنابراين سياست خارجي تهاجمي را به منصة ظهور ميرساند. در عمل و در حالي كه شيوه رفتاري عملگرايانة جريان چپ آن را به اتخاذ يك روية پاسخ ـ ابتكار سوق ميدهد، جريان راست را از يك الگوي آرماني ـ ابتكاري در سياست خارجي پيروي كرده، روية ابتكار ـ پاسخ را در پيش ميگيرد و در كل سياست خارجي اسراييل را به سمت يك انطباق تهاجمي ميكشاند.
پی نوشت ها :
[1] نوام چامسكي در كتاب «مثلث سرنوشت»، اصطلاح امتناعگرايي را براي خودداري سنتي احزاب كارگر و ليكود جهت مذاكره و صلح عادلانه به كار ميبرد، اما به نظر ميرسد در سال هاي اخير به ميزان زيادي از اين امتناعگرايي كاسته شده است.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}