ابن عقده و مقام او در حديث (1)

نويسنده: عبدالمهدى جلالى




نام او ، ابوالعباس احمدبن محمد كوفى (ابن سعيدبن عبدالرحمن بن ابراهيم بن زيادبن عبداللّه بن عجلان) است كه به ابن عقده نامبردار گشته است.1 جدّ چهارمش (زياد) را باعبد الواحدبن عيسى بن موسى هاشمى، رابطه «ولاى عتق» پيوند مى داد و جدّ ششم او (عجلان) ، مولاى عبدالرحمان بن سعيد بن قيس همدانى بود. ابن عقده به سال 249هـ در كوفه ولادت يافت.2 وفات او را سيره نگاران و صاحبان تراجم و تاريخ، از جمله شيخ طوسى در كتاب الفهرست، در 333هـ دانسته اند؛ با وجود اين، شيخ در رجال خود، سال 332هـ را آورده است.3 ذهبى براى تاريخ ولادت ابن عقده سال 241هـ، يعنى هشت سال جلوتر از تاريخ مشهور (249هـ) را ذكر كرده است كه نبايد درست باشد.4 خطيب بغدادى ، شبانگاه نيمه محرم 249هـ را زمان ولادت او نقل كرده و هفتم ذى القعده 333هـ را زمان درگذشت وى شناسانده است.5
پدر ابن عقده ، محمدبن سعيد ، ملقّب به عقده و در علم نحو زبردست بود و اصلا به سبب آگاهى از پيچيدگى هاى دو علم تصريف و نحو ، چنين لقبى يافت. چراكه در مسائل بغرنج صرف و نحو، صاحبنظر بود و درباره پيچيدگى ها و گرهها (عقده ها)ى آن دو علم ، سخنان راهگشا مى گفت. او در كوفه به استنساخ و فروش كتاب اشتغال داشت و علاوه بر آن ، قرآن و ادبيات هم تدريس مى كرد. عقده را عالمى عامل و نحوى يى صالح دانسته اند.6 ابن نجّار، او را زيدى مذهب، زاهد و عابد و ورّاقى7 خوش خط معرفى كرده است.8

مذهب ابن عقده

شيخ طوسى او را زيدى جارودى دانسته و معتقد است بر همين مذهب، درگذشته است.9
نجاشى نيز در فهرست (رجال) خود ، وى را زيدى جارودى معرفى كرده است.10 خطيب بغدادى از مذهب ابن عقده سخنى نگفته و صرفا درباره پدرش (عقده) زيدى بودن وى را مطرح كرده است.11
علامه شوشترى درباره مذهب ابن عقده چندين احتمال داده است؛ او سكوت خطيب درباره مذهب ابن عقده را چنين تفسير كرده است:
«از سكوت خطيب بغدادى درباره مذهب ابن عقده ، برمى آيد كه وى (ابن عقده) عامّى مذهب بوده است و مؤيّد اين حرف، آن كه خطيب به نقل از ابن عقده سه روايت آورده كه در آنها از على(علیه السّلام) و خلفاى پيش از او تمجيد و تجليل شده است».12
احتمال دومى كه درباره مذهب ابن عقده مى رود ، زيدى بودن اوست ؛ علامه شوشترى دراين باره مى نويسد:
«در عين حال ، زيدى بودن ابن عقده نيز محتمل و ممكن است؛ منتها زيدى مذهبى كه از اهل سنّت روايت مى كرده، همچنانكه از شيعه اماميه روايت مى كرده است».
احتمال سوم، امامى مذهب بودن ابن عقده است كه علاّمه شوشترى پس از ذكر دو روايت ابن عقده از امام صادق(علیه السّلام) ، به ميان افكنده است. درواقع شايد بتوان از اين دو روايت، توجّه ارادتمندانه و اهميتى را كه ابن عقده براى نظر امام صادق(علیه السّلام) قائل بوده است، استنباط كرد ولى به دست آوردن «امامى مذهب بودن» ابن عقده، به صرف نقل اين دو روايت، مشكل است.
آن دو روايت، بدين قرارند:
1) «عن أبى الصباح ، قال: دخلت على أبى عبداللّه ـ عليه السلام ـ فقال لى: ماوراءك ؟ فقلت: سرور من عمّك زيد خرج يزعم أنّه … قائم هذه الأمّة وأنّه إبن خيرة الإمام! فقال: كذب ليس هو كما قال، إن خرج قتل».
ابوالصباح روايت كرده كه بر امام صادق(علیه السّلام) واردشدم. به من فرمود: «چه خبر؟» گفتم: «از عمويت زيد، خبر مسرّت بخشى دارم ؛ قيام كرده و مدّعى گشته كه قائم اين امّت و فرزند (برگزيده) بهترين امام است». امام صادق(علیه السّلام) فرمود: «چنين كه مى گويد نيست؛ او دروغ مى گويد و اگر قيام كند، كشته خواهد شد».
2) «خرج حفص مع زيد وظهر من الصادق ـ عليه السّلام ـ تصويبه لذلك».
به همراه زيد، حفص قيام كرد و امام صادق (علیه السّلام) آن را تصويب نمود.
مضمون اين دو روايت، از دو جنبه متفاوت، ديدگاه و نظر امام صادق(علیه السّلام) را نسبت به زيد و قيام و ياران او مى رساند و مى نماياند. علامه شوشترى پس از نقل روايتها مى نويسد:
«فمثله ـ كما ترى ـ يوجب اماميّته وينافى زيديّته».
چنين كسى ـ همانگونه كه مى بينى ـ ضرورتا امامى است و (نقل چنين رواياتى) با زيدى بودن او منافات دارد.
سپس علامه شوشترى در جارودى بودن ابن عقده نيز ترديد مى كند و از شهرستانى نقل مى كند كه: «جارودى شخصى است كه عقيده دارد پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، على(علیه السّلام) را نه به اسم بلكه به وصف معيّن كرده است. امام پس از پيامبر، على است، ولى مردم قصور ورزيدند و كوشش نكردند وصف را بشناسند و موصوف را بجويند»13؛ درحالى كه ابن عقده در ميان آثار خود، «كتاب الولاية ومن روى غديرخم» را دارد كه در كتاب «الطرائف»، به نقل از آن، اسامى راويان حديث غدير از ميان صحابه، ذكر شده است.14
درواقع، مؤلف قاموس الرجال مى خواهد نتيجه بگيرد كه نوشتن كتابى در موضوع ولايت و بيان و شناساندن راويان ماجراى غديرخم، با مبانى فكرى جاروديان (كه تعيين على (علیه السّلام) به امامت را از سوى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به اسم و رسم قبول ندارند)، منافات دارد و چنين كسى نمى تواند جارودى مذهب باشد.

مقام ابن عقده در حديث

ابن عقده در دانش عظيم و دامن گستر حديث ـ سندا و متنا ـ داراى مقامى بس والا و ارجمند است. آغاز و فرجام كوشش پيگير و خجسته او در اين عرصه، با دوران غيبت صغرى مقارن است. آغاز جستجوى او در كار حديث را به سال دويست و شصت و اندى دانسته اند كه با توجّه به زمان ولادتش (249هـ) بايد گفت از پايان دوران كودكى و با آغاز نوجوانى به اين كار اشتغال ورزيده است. او از بسيارى كسان در بغداد، كوفه و…، آن قدر حديث نگاشته كه به شمار و وصف درنيايد.15
خطيب بغدادى در اين باره مى نويسد:
«ابن عقده، حافظ16 و عالم و ـ در نقل و بازگويى روايات ـ فراوان گو بوده است. او تراجم، ابواب و مشيخه را گردآورى كرد؛ بسيار روايت نمود و حديثش انتشار يافت. حافظان و بزرگان حديث، روايتگران روايات اويند».17
ابن نجّار گفته است: «ابن عقده در زمان ما، حافظترين شخص در حديث است.18
محمدبن على مقرى درباره محمدبن عبدالله بن احمد نيشابورى خبرداده كه وى اظهارداشت كه از ابوعلى حافظ شنيده است: «در حديث كوفيان، كسى را از ابن عقده حافظتر نديده ام».19
دارقطنى مى گفت:
«كوفيان اتفاق نظر دارند كه از زمان عبدالله بن مسعود تا دوران ابوالعباس ابن عقده، حافظتر از او ديده نشده است».20
ابوالطيب احمدبن حسن بن هرثمه اظهار داشته است: «در محضر ابوالعباس ابن عقده كوفى محدّث نشسته بوديم و از او حديث مى شنيديم و مى نوشتيم. مردى هاشمى پهلوى ابن عقده نشسته بود. سخن از حافظان حديث به ميان آمد؛ ابن عقده گفت: من درباره سيصدهزار حديث از احاديث اهل بيت اين مرد ـ و با دست خود به بدن مرد هاشمى زد ـ غير از احاديث ديگر ، سخن مى گويم و پاسخگو هستم»؛ ابوالحسن على بن عمر نيز بيان داشته كه: «من خود ، اين مطلب را از ابن عقده شنيده ام». ابوبكربن ابى دارم حافظ نيز، حفظ اين مقدار حديث را به ابن عقده نسبت داده است.21 از خود ابن عقده در اين باره چنين روايت شده است: «به طور منظّم و سازمان يافته، دويست وپنجاه هزار حديث را با اسانيد و متون در خاطر دارم و پيرامون اسانيد، پاره اى متون، مراسيل22 و مقاطيع23 ششصدهزار حديث ، حرف براى گفتن دارم و مذاكره و بحث و بررسى مى كنم».24
روايات متعدّد و متفاوت موجود در خصوص كميّت احاديث منسوب به ابن عقده را مى توان ناظر به ادوار زندگى پرثمر او و بيانگر اين امر دانست كه ابن عقده در زندگى هشتاد و چندساله خود (333ـ249هـ.)، در راه پرزحمت پرباركردن گنجينه روايى خود، بسيار پويا و زحمتكش بوده است.
ذهبى درباره گستردگى پهنه حديث پژوهى او چنين مى نويسد:
«دايره كار ابن عقده در حديث نسبت به متقدّمان و متأخران از او كه در كوفه در كار حديث جدّ و جهدى داشته اند، فراختر است».25
در اين باره، ابن عقده خود داستانى شنيدنى دارد:
برديجى وارد كوفه شد و لاف زد: از من حافظتر در امر حديث كيست؟ بدو گفتم: «در اين ميدان، بردى ندارى … به كتابفروشى مى رويم، هرچه كتاب و نوشته (پيرامون حديث) خواستى در قپان بگذار و بركش! آنگاه كتابها را عرضه كن و هريك از ما مطالب و مندرجات آن را بيان مى داريم؛ آن وقت معلوم مى شود كداميك از ما حافظتر است». چون چنين گفتم ، برديجى را ديدم كه مات و مبهوت بر جاى ماند و خشكش زد.26
عبدالله فارسى، در اين باره مى گويد:
چندين سال با برادرانم در كوفه مانديم و از ابن عقده ـ حديث شنيديم و ـ نوشتيم؛ چون عزم بازگشت كرديم، به قصد وداع، نزد او رفتيم. ابن عقده گفت: «به آنچه از من شنيديد اكتفا كرديد؟! من از كمترين شيخى كه از او استماع حديث كرده ام ، نزد خود، صدهزار حديث به يادگار دارم». به وى گفتم: «اى استاد! ما چهار برادريم و هر كداممان يكصدهزار حديث (در محضر تو) نگاشته ايم!».27
ابن عقده در اسانيد احاديث نيز دستى تمام و احاطه اى كم نظير داشته است. خطيب بغدادى به ذكر سه ماجرا درباره ابن عقده پرداخته كه در هر سه، اطلاعات كامل و فراگير ابن عقده نسبت به سند و طرق احاديث، به خوبى نمايانده شده است.28

مشايخ روايت ابن عقده

ابن عقده در مسير دشوار جستجوى حديث، دست ارادت به استادان و مشايخ حديث فراوانى داده و در هر ديدار، كوشيده است گنجينه روايى خود را هرچه غنى تر و پربارتر سازد. البته بايد دانست كه او در پايان عمر، مجدّدا به بغداد بازگشت و در اين شهر ، به نقل و روايت احاديث، همّت ورزيد. در ميان مشايخ روايت او مى توان از اين كسان يادكرد:
ابن كريب (محمدبن علاء بن كريب همدانى كوفى، از حافظان نامدار كوفه)29، محمدبن عبيدالله منادى ، على بن داود قنطرى، حسن بن مكرم ، يحيى بن أبى طالب ، احمدبن ابى خيثمه ، عبدالله بن روح مدائني و اسماعيل بن اسحاق قاضى (كه به گفته ابن جعابى، بار اوّل كه ابن عقده به بغداد سفركرده، از او حديث شنيده است).30
قزوينى در «الإرشاد»، نام بيش از پانزده تن ديگر از مشايخ روايى ابن عقده را ذكر كرده است.31

راويان ابن عقده

تعداد پرشمارى از روايتگران و پژوهندگان حديث، از ابن عقده روايت كرده اند؛ بزرگان و حافظانى نظير: ابوبكربن جعابى، عبدالله بن عدى جرجانى، ابوالقاسم طبرانى، محمدبن مظفر، ابوالحسن دارقطنى، ابوحفص بن شاهين، عبدالله بن موسى هاشمى، عمربن ابراهيم كتانى، ابوعبيداللّه مرزبانى و شمارى ديگر كه با نامبردگان در يك طبقه قرار داشته اند و راويانى كه در طبقات بعدى بوده اند.32 ابوعلى حافظ نيشابورى و ابواحمد كرابيسى كه هردو از حافظان بزرگند، از ديگر روايتگران روايات ابن عقده اند.33 مشايخ اجازه شيخ طوسى، پنج تن اند كه يكى از آنان «احمدبن محمدبن موسى» معروف به «ابن الصّلت»، از راويان حديث ابن عقده است و شيخ، كتب ابن عقده را توسط او روايت كرده است.34

علماى عامّه و ابن عقده

در ميان عالمان و رجاليان عامّه ، دو ديدگاه مثبت و منفى درباره ابن عقده وجود دارد. يكى از علّتهاى وجود ديدگاه منفى را بايد تفاوت مذهب و تعصّبات فكرى دانست.
شمس الدين ذهبى درباره او مى نويسد:
«ابن عقده، حافظ و علاّمه و يكى از استوانه هاى حديث، نادره دوران و صاحب مصنّفاتى ـ كه خالى از ضعف هم نيست ـ مى باشد».35
ابوعبدالله نيشابورى گويد:
به ابوعلى حافظ گفتم: «برخى از مردمان درباره ابن عقده، حرفهايى مى زنند». پرسيد: «در چه موردى؟» گفتم: «اين كه او در ذكر سخنان ضعيف و نامتناسب از اشخاص مجهول، بى نظير است!» ابوعلى حافظ اظهار داشت: «خودت را بيهوده با آن حرفها مشغول نكن! ابن عقده، امامى حافظ است؛ موقعيت او، منزلت و مكانت شخصى است كه از تابعان و اتباعشان سؤال و روايت مى كند (نه از اشخاص متفرقه و مجهول)». 36
با دقت و تأمل در روايت فوق، احتمال وجود و بروز انگيزه هاى غرض آلود ، همچون حسادت ، تنگ نظرى و انحصارطلبى ، در برخى منتقدان ابن عقده (كه نوعا از طايفه علما و محدّثان عامه مى باشند) را منتفى نمى دانيم. در مقابل ، اشخاصى چون دعلج بن احمدبن دعلج بن عبدالرحمان سجستانى معدّل ثقه را مى بينيم كه كتاب خود ، تحت عنوان «المسند» را براى ابن عقده مى فرستد تا در آن بنگرد ـ و نظر دهد ـ و در اجزاى كتاب، بين هردو برگ ، دينارى مى نهد.37
ادامه دارد ....

پي نوشت :

1. (درباره نام ابن عقده بنگريد به) تاريخ بغداد، احمدبن على خطيب بغدادى (392ـ463هـ)، دارالفكر، بيروت، بى تا: 5/14؛ سير أعلام النبلاء، شمس الدين محمد ذهبى، تحقيق ابراهيم الزيبق، چاپ هفتم، مؤسسةالرسالة، بيروت، 1410هـ: 15/340؛ قاموس الرجال، محمدتقى شوشترى، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1410هـ: 1/602
2. تاريخ بغداد: 5/14
3. رجال الطوسى، ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، تحقيق جواد قيّومى اصفهانى، چاپ اوّل، مؤسسة النشر الإسلامى، قم، 1415هـ: 409
4. سير أعلام النبلاء: 15/41م
5. تاريخ بغداد: 5/23
6. (برا ى مجموع مطالب بنگريد به) تاريخ بغداد: 5/15؛ الأنساب، عبدالكريم بن محمدبن منصور تميمى سمعانى (م562هـ)، تحقيق عبداللّه عمر البارودى، چاپ اول، دارالجنان، بيروت، 1408هـ ـ 1988م: 4/214؛ فرهنگ زندگى نامه ها، گروه مؤلفان، مركز نشر فرهنگى رجاء، تهران، 1369ش: 1/600؛ سير أعلام النبلاء: 15/340؛ تذكرةالحفّاظ، شمس الدين محمد ذهبى (م748هـ)، دار احياءالتراث العربى، بيروت، بى تا،: 3/839
7. ورّاق: كاغذدار، كاغذفروش، كاغذساز. (فرهنگ لاروس عربى ـ فارسى: 2/2173)
8. تاريخ بغداد: 5/15
9. الفهرست، محمدبن حسن طوسى، به كوشش محمود راميار، دانشگاه مشهد، 1351ش: 42
10. فهرست اسماء مصنّفى الشيعة المشتهر برجال النجاشى، احمدبن على نجاشى، تحقيق سيدموسى شبيرى زنجانى، چاپ پنجم، مؤسسة النشر الإسلامى، قم، 1416هـ: 94
11. تاريخ بغداد: 5/15
12. قاموس الرجال: 1/604
13. همان: 1/604ـ605، به نقل از «الملل والنحل»: 1/157
14. همان: 605
15. سير أعلام النبلاء: 15/341
16. «حافظ» عنوان كسى است كه در معرفت حديث و اسماى رجال آن مهارت داشته باشد. آن كه هرچه حديث بشنود، حفظ و نقل كند … و آن كه در حدود 000/100 حديث بداند. (دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، انتشارات فرانكلين، تهران، 1345ش: 1/827، 835)
17. تاريخ بغداد: 5/14
18. همان: 15
19. همان: 16
20. همان.
21. همان: 16ـ17
22. جمع مرسل؛ مرسل، حديثى است كه شخصى كه خود، حديث را از پيغمبر يا امام نشنيده، بدون وساطت صحابى از معصوم نقل كند؛ به عبارت ديگر، مرسل حديثى است كه آخرين راوى آن، مذكور و معلوم نباشد. گاهى نيز مرسل بر حديثى اطلاق شده كه بيش از يك تن از سلسله سند آن حذف گرديده است. (درايةالحديث، كاظم مدير شانه چى، چاپ سوم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، بى تا: 80)
23. جمع مقطوع؛ مقطوع، حديثى است كه از تابعان نقل شود. بعضى قول صحابى را كه گويند: «كنّا نفعل كذا ونقول كذا … چنين مى كرديم و چنان مى گفتيم»، در شمار حديث مقطوع آورده اند. (درايةالحديث، ص82 ـ 83)
24. تاريخ بغداد: 5/17
25. سير أعلام النبلاء: 15/245ـ246
26. تاريخ بغداد: 5/16 (ترجمه آزاد)
27. همان: 16ـ17
28. در اين باره بنگريد به: تاريخ بغداد، ج5، ص18ـ19
29. دايرةالمعارف بستانى: 1/661
30. تاريخ بغداد: 5/14، 18ـ19
31. الإرشاد فى معرفة علماء الحديث، قزوينى (م446هـ)، دارالفكر، بيروت، بى تا: 370ـ371
32. تاريخ بغداد: 5/14
33. الإرشاد فى معرفة علماء الحديث، 181
34. يادنامه شيخ طوسى، دانشگاه مشهد، 1354ش: 3/185
35. سير اعلام النبلاء: 15/341
36. تاريخ بغداد: 5/19
37. وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، ابن خلّكان، تحقيق دكتر احسان عباس، دار صادر، بيروت، بى تا: 1/271

منبع: www.hadith.net