به نظر نمی رسد تفاوتی میان زیبایی حسی و غیرحسی باشد، مگر همان تفاوتی که بین حس و عقل است؛ یعنی اگر تلائم و تناسب در زیبایی حسی ملاک است، در زیبایی غیرحسی معنوی، فکری و عقلی نیز معیار همان است؛ چنان که استاد فیاضی بر این نکته تأکید دارد. استاد مطهری در بررسی معیار فعل اخلاقی و تبیین نظریه زیبایی عقلی می آورد: جمال های حسی ناشی از تناسب است؛ یعنی تناسب یک عامل اساسی در پیدایش زیبایی حسی است. تناسب در امور معنوی و روحی نیز عامل جمال و زیبایی روحی است، و انسان، بالفطره عاشق جمال و زیبایی است.
 
از این رو، تفاوت گونه‌های زیبایی در حسی و غیر حسی بودن است، و همین، چه بسا زیبایی غیرحسی را ماندگارتر و تأثیرگذار می کند؛ چون زیبایی صداقت، ایثار، کمک به همنوع، نیکی کردن و، زیبایی‌هایی هستند که کاملا مطابق فطرت انسان‌ها بوده، در زیبایی آنها شک و شبهه ای نیست. همچنین این گونه زیباییها، همیشگی و بادوام هستند؛ برخلاف زیبایی‌های صوری و جنسی که به زمانی خاص محدودند و پس از مدتی از بین می روند. استاد فیاضی در این زمینه می گویند:
 
حقیقت زیبایی در محسوس و غیرمحسوس یکی است؛ مانند حقیقت وجود. همه وجودند، ولی برخی وجودها محسوس اند و برخی دیگر از وجودها معقول اند. عقل موجود است، ولی محسوس نیست. به عبارتی، حقیقت وجود، یک حقیقت است که در بعضی جاها محسوس است و برخی جاها و مصادیق معقول است. برخی مصادیق زیبایی نیز محسوس، و بعضی دیگر از مصادیقش معقول، و برخی مصادیق، فوق عقل است. آنها که با شهود درک می شوند، فوق عقل و احساس اند؟ استاد جعفری - همان طور که در بحث گونه های زیبایی آوردیم، زیبایی را به چهار قسم محسوس، نامحسوس طبیعی، معقول ارزشی و جمال مطلق تقسیم می کند. در مقام ارزش گذاری و برتری آنها آورده است: «زیباییهای حسی طبیعی که نمودهایی هستند در سطح طبیعت، پایدار نمی مانند و ثباتی ندارند. زیبایی‌های نامحسوس طبیعی هم اگر ثباتی داشته باشند، نسبی و محدودند، و فقط زیباییهای معقول و ارزشی، و فوق همه آنها که جمال مطلق و لم یزل و لایزالی هستند، ثابت و پایدارند».
 
ناگفته نماند اگرچه وی در بیانی، به طور خلاصه، زیبایی معقول را به روح انسان مربوط دانسته، زیبایی محسوس را وابسته به دو قطب ذاتی و عینی می داند، در نگاشته ای، ضمن توجه به زیباییهای محسوس فی نفسه و زیبایی‌های معقول فی نفسه، تفاوت هایی برایشان می شمارد که قابل توجه است:
 
١. زیبایی محسوس، چنان که از اصطلاحش پیداست، پدیده ای است که شهود زیبایابی انسان را از راه حواس طبیعی برمی انگیزد که ارتباطی با اشکال و صورتها و رنگها و غیرذلک برقرار نموده، واسطه انتقال آن پدیده به کارگاه مغز می شود؛ در صورتی که زیبایی معقول، به طور مستقیم از ارتباط حواس با نمودهای جهان عینی به وجود نمی آید، بلکه زیبایی معقول محصولی از فعالیت‌های درون ذاتی است که فقط از عامل شناخت اصول و ارزش‌های انسانی به وجود می آید و درون ذات، حالت شکوفایی به خود می گیرد. اگر در به وجود آمدن زیبایی معقول، زیبایی محسوس دخالت نماید، مانند یک اثر هنری زیبا و سازنده، این دخالت همچون رمز و علامت بودن زیبایی محسوس به زیبایی معقول است، و هیچ سنخیت عینی میان آن دو وجود ندارد؛ در حقیقت، تأثیر سنگی است که به حوض انداخته شود و آب آن حوض را به تموج درآورد؛ در صورتی که هیچ سنخیتی میان سنگ و تموج آب وجود ندارد؛
 
۲. مواد عینی فیزیکی که یک نمود زیبایی در روی آن پدیدار گشته است، قابل محاسبات کمی است؛ در صورتی که حقیقتی که زیبایی معقول در آن پدیدار گشته، شخصیت آدمی است که مافوق محاسبات کمی و توزین است؛
 
٣. زیبایی محسوس، به دلیل تکرار مشاهده آن، به تدریج لذت و جاذبیت خود را از دست میدهد؛ در صورتی که زیبایی معقول چه تدریج رو به کمال برود و چه در یک حال باشد، باز لذت معقول، زیبایی و جاذبیت خود را حفظ می کند؛ یعنی عدالت و آزادی در درون آدمی، از آن زمان که از مرز سوداگری و معامله بازی بالاتر برود، همواره زیبایی خود را حفظ می کند و هر اندازه آدمی در ادامه دادن به این حقایق و تکمیل آنها موفق تر شود، بر زیبایی آنها می افزاید؛
 
۴. تفاوت بسیار مهمی که میان زیبایی محسوس و زیبایی معقول وجود دارد، موضوع تنوع شهود و احساس در این دو نوع زیبایی است؛ زیرا عامل برانگیخته شدن شهود و احساسی که در دریافت زیبایی محسوس به وجود می آید، اشکال، صورتها، رنگها و روابطی است که میان مجموعه ای از نمودهای عینی است، در صورتی که عامل برانگیخته شدن شهود و احساس زیبایی معقول، شناخت و ایمان به کمال و عظمت آن پدیده ها و فعالیت روانی است که جمال معقول (زیبایی معقول) نامیده میشود.
 
به عبارت دیگر، تفاوت گونه‌های زیبایی، به تأمین مطلوبهای ما بستگی دارد: اگر مطلوب مادی و حسی ما را تأمین کند، حسی، و اگر بتواند مطلوب عقلی ما را تأمین نماید، زیبایی عقلی به شمار می آید. گاهی مطلوبها و کمال مطلوبهای ما متفاوت است؛ زیرا کمال مطلوب هرکس غیر از دیگری است؛ مثلا فردی که تنها زیباییهای حسی را می بیند و به قدرت بی پایان الهی ایمان ندارد، از زیبایی عقلی ارتباط با خدا محروم است.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص88-85، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391