بر طبق نظریه مارکس، تعلیم و تربیت یک نقشه موذیانه بود که از آن در جهت تلقین مردم به پذیرفتن و حمایت از دیدگاهها و نگرشهای پولداران استفاده شده است. اگر چه پول ظاهرة نه خوب است و نه بد، اما از طریق مبادله کار و تولید با پول است که آزادی کارگران سلب شده اما خود آنها معمولا از چنین وضعیتی بی اطلاعند. بنابراین، کارگران به وسیله سیستم استثمار می شوند و تواناییهای تولیدی آنها جایگزین ارزش نمودگاری پول می شود. تعلیم و تربیت ابزاری است برای محافظت از این نظام از طریق افزایش منافع طبقه حاکم با استفاده از برنامه های آموزشی رسمی و غیررسمی یا «پنهان» که چاپلوسی و اطاعت محض را تشویق می کند. این کار از طریق کنترل مدارس به وسیله قدرتهای نخبه حاکم تحقق می یابد و مدارس به نوبه خود، شاگردان را از طریق قوانین و مقررات، روشهای انضباطی و برنامه های درسی کنترل می کنند. هرگاه در متون درسی دیدگاهها و نظرات مربوط به اقتصاد، حکومت، مسائل جنسی، مذهب و دیگر موضوعات حساس مورد اعتراض قرار گیرد، سانسور می شود.

معلمان، اغلب بی آن که به این امر واقف باشند، به ترویج تعصبات قراردادی، نگرشها و اعمال به روشهای بسیار ظریف می پردازند. شاگردان از طریق فشارهای گروهی که می تواند دارای قدرت و نفوذ فراوان باشد، یکدیگر را کنترل می کنند؛ اما دقیقا به همان شیوه ای که تعلیم و تربیت می تواند برای به بردگی کشاندن ما مورد استفاده واقع شود. برای انجام این مهم سیستم اقتصادی فعلی باید از بین برود و نوع جدید تعلیم و تربیت که در جهت بالا بردن آگاهی اجتماعی و کنترل اقتصادی گام بر می دارد، جایگزین آن شود؛ تا در هر فرد این توانایی را ایجاد کند که یک هدف باشد نه یک وسیله.
 
اگر چه جنگ‌های جهانی اول و دوم مردم را از خوش بینی نسبت به آینده جهان منصرف کرد و آثاری مخالف با آرمان شهر، نظیر کتاب دنیای قشنگ نوا اثر آلدوس هاکسلی و کتاب ۱۹۸۴ اثر جورج ارول را بذر افشانی کرد، اما باز هم این اصلاح طلبان و خوش بینانی همچون برتراند راسل بودند که در کتابهایی نظیر اصول بازسازی اجتماعی در جهت اجتناب از جنگ خانمان سوز هسته‌ای گام برمی داشتند. امروزه گروه‌های مختلف، روش‌هایی برای تغییر دادن جهان و محو نژادپرستی و فقر و جنگ پیشنهاد می کنند. بعضی از آنها از کاربرد شرطی کردن یا «مهندسی رفتار» و آن گونه که در کتاب والدن تو اثر بی. اف اسکینر آمده، برای ایجاد تغییرات مهم و اساسی در زندگی روزمره به کمک توسعه مهارتهای فنی طرفداری می کنند. اسکینر در کتاب فراسوی آزادی و شأن خاطرنشان می کند که نمی توان آزادی به معنای مرسوم آن را فراهم آورد و لذا باید با عزمی راسخ یک نظم جدید اجتماعی براساس تکنولوژی مهندسی رفتار، طراحی کرد.
 
هنگامی که پیشنهادهای اندیشمندان از افلاطون تا اسکینر را بررسی می کنیم، در می یابیم که تعلیم و تربیت را به عنوان وسیله ای اساسی برای تغییر اجتماع معرفی کرده اند. مثلا افلاطون درباره تعلیم و تربیت به عنوان شرط اجتناب ناپذیر جامعه مطلوب می اندیشید؛ مارکس به تعلیم و تربیت به عنوان عاملی برای کمک به پرولتاریا در جهت توسعه «آگاهی اجتماعی» می اندیشید؛ نویسندگان مسیحی از کاربرد تعلیم و تربیت به عنوان ابزاری برای القای ایمان مذهبی و ایده آلهای مذهبی طرفداری می کردند؛ و تکنوکراتهای جدید، آن را وسیله ای برای ایجاد تغییرات فنی و آشنا ساختن افراد با مهارتهای ضروری برای زندگی در یک جامعه فنی پیشرفته می بینند.
 
اسکینر در کتاب والدن تو جامعه ای را ترسیم کرده که دارای تکنیسینهای تربیت شده در سطح بالا، مهندسین، هنرمندان و متخصصین کشاورزی که با آموزش حرفه ای یا شرطی سازی برای کارآیی تربیت شده اند، می باشد. بی شک این جامعه با میراث رؤیایی هنری دیوید توره در کتاب والدن و ژان ژاک روسو در کتاب امیل، بسیار فاصله دارد، اما حتی روسو محصول نهایی خویش را (همانند جان لاک در کتاب برخی تفکرات پیرامون تعلیم و تربیت) چیزی می دید که بعد در مسیر بهتر و جدیدتر هدایت خواهد کرد. جنتلمن اثر لاک می بایست در نتیجه آموزش و پرورشی که دیده، جامعه را هدایت کند، در حالی که وحشی نجیب، روسو، به خاطر پاکدامنی و فطرتش هدایت خواهد شد. آنها همه به دنبال تغییر اجتماع از طریق تعلیم و تربیت بودند.
 
در ایالات متحده عده ای مانند: هوراس مان، هنری برنارد؟، فرانسیس پارکر و جان دیویی، تعلیم و تربیت را ابزاری برای اصلاح اجتماعی تلقی کرده اند. دیویی تعلیم و تربیت را ابزاری برای تحول در بشریت و اجتماع می دید و به ویژه در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ فلسفه او در اذهان بسیاری از مردم، فلسفه اصلاح اجتماعی افراطی شناخته شد. پراگماتیسم دیویی با طرد مطلقات و پذیرش یک نوع نسبی گرایی مرتبط است، و این بسیاری از کسانی را که فکر می کردند و بعضی هنوز هم فکر می کنند - تعلیم و تربیت در قبضه نیروهای معینی قرار دارد که معتقدند جامعه آمریکا از مسیر لیبرال نهایتا به ورطه هلاکت سوق پیدا می کند، خشمگین میکرد. اگر چه فلسفه دیویی امروزه بیشتر با «پیشرفت گرایی» قابل مقایسه است، اما در اوج خود با بنیادگرایی قابل مقایسه بود.

نظریه جدید بازسازی به طور اساسی ماهیت پراگماتیستی دارد، و تا حدود زیادی مدیون اندیشه‌های فلسفی دیویی است. طرفداران نظریه بازسازی چیزهایی مانند روش علمی، روش حل مسأله، طبیعت گرایی و انسانگرایی را تبلیغ می کنند. نقطه اختلاف بازسازی و عمل گرایی در اصول مشترکشان نیست، بلکه در تفسیری است که از کیفیت به کارگیری روش عمل گرا دارند. اگر چه عمل گرایی از تغییر مداوم و فرایند آینده نگر مسائل مردم و جامعه طرفداری می کند، در عین حال در دست بسیاری از کسانی که خود را مترقی می نامند) ابزاری شده که به مردم کمک می کند تا به جای تغییر دادن جامعه، خود را با آن «تطبیق» دهند. می توان این طرز تلقی را با مراجعه به مهاجرانی که در دهه ۱۹۰۰ به آمریکا رفته اند، به وضوح دید؛ مهاجرانی که نیاز داشتند با زبان و رسوم آمریکایی سازگاری نمایند تا بیشتر به درون جریان اصلی جامعه آمریکا راه یابند. همیشه نیاز به تعلیم و تربیت برای تطبیق مردم با جامعه و ارزشهای فرهنگی وجود داشته و دارد، اما طرفداران بازسازی باور ندارند که این نقش اساسی تعلیم و تربیت است. از دیدگاه آنان تعلیم و تربیت ابزاری در خدمت تحولات حال و آینده است.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص276-273، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387