برای بحث پیرامون تاریخ سیاسی معاصر لبنان ضروری است رویدادهای مختلف تاریخ سیاسی این کشور از زمان استقلال تا زمان شروع جنگ داخلی لبنان ، مورد مطالعه قرار گیرد. فرانسه در سال ۱۹۴۳ در حالی از لبنان خارج شد و لبنان به اصطلاح به استقلال رسید که:
 
۱- با به گردش در آمدن چرخهای رژیم لبنان نیازی به حضور مستقیم فرانسه نبود و درست آن بود که شکل قدیم استعماری جای خود را به استعمار نو بدهد.
 
۲- استقلال صوری لبنان منجر به انحراف در مبارزات مسلمانان لبنان، از مبارزه ای بر علیه استعمار و ایادی مسیحی آن به مبارزه برای سهمیه بیشتری از حکومت میشد.
 
٣- شکست و اشغال فرانسه توسط آلمان در جنگ جهانی دوم، آن کشور را از رده قدرتهای درجه اول جهانی خارج کرد به ویژه با به صحنه در آمدن آمریکا، رقابت بین قدرت های استعماری بر سر مناطق نفوذ بالا گرفت.
 
آغاز سلطه مسیحیان مارونی بر لبنان: تا سال ۱۹۴۳ که سال خروج نیروهای فرانسوی از لبنان است، رؤسای جمهور لبنان که مانند عموم مسیحیان به ویژه مارونی ها فرانسه را "وطن مادر " می دانند به قدرت می رسند و ماشین دولتی لبنان طی ۲۵ سال حضور فرانسویان، ساخته و راه اندازی می شود تا ضامن حفظ وابستگی همیشگی لبنان به غرب به ویژه فرانسه و تثبیت هویت مسیحی برای لبنان باشد.
 
در این دوره، مارونی ها و اهل سنت دو طایفه ای بودند که بر مبارزات سیاسی که به استقلال کشور لبنان منجر گردید سیطره داشتند. مارونیها از لحاظ تعداد جمعیت از دیگر طوایف مسیحی بیشتر بودند و به طور سنتی پرچم ایده هویت لبنانی را بر می افراشتند. در حالی که اهل سنت، پل ارتباطی میان کشور استقلال یافته لبنان و دیگر کشورهای عرب به حساب می آمدند شیعیان نیز همچون دروزیها و طایفه های کوچک مسیحی، به عنوان بازیگران ثانوی نقش ایفا می کردند. (1)
 
این در شرایطی بود که استعمار فرانسه با تبانی خود تلاش کرد تا پس از پایان قیمومیت بر لبنان، سلطه مارونی ها را بر این کشور تحکیم ساخته و هم چنان جای پای خود در این کشور چند طایفه ای باقی گذارد. این نظام سیاسی جدید که همراه با فرقه گرایی بود، شهروندان را به تنهایی و به عنوان شخصیت حقیقی به رسمیت نمی شناخت، بلکه گرایش فرقه ای و مذهبی را بر آن تحمیل می کرد تا با در نظر گرفتن رابطه فرد و حکومت از طریق فرقه خود، و نه از طریق رابطه شخص با میهن خویش، او را به رسمیت بشناسد و رابطه دولت و نهادهای آن را با شهروندان به رابطه ای غیر مستقیم تبدیل کند که پلی به نام فرقه و مذهب میان آن دو واسطه شده است. (2)
 
بنابراین می توان گفت که در روند اعلام استقلال لبنان در سال ۱۹۴۳ و تشکیل حکومت مستقل لبنانی، حضور و مشارکت همه گروههای لبنانی در نظر گرفته نشد و شماری از لبنانی ها که به فرقه و مذهب خاصی تعلق داشتند اختیارات دولت را احتکار کردند و بر مراکز تصمیم گیری احاطه یافتند. این مسأله، کشور را در تمام عرصه‌های سیاسی، به ویژه هنگام برگزاری انتخابات، در معرض چالش و بی ثباتی قرار داد. (3)
 
در این راستا جنوب لبنان به عنوان بخش ضمیمه شده سرزمین این کشور در اثر تبانی استعمار فرانسه به زیر سلطه نظام مارونی وابسته به فرانسوی ها رفت و شیعیان جنوب در کشوری که تمامی امتیازات دربست در اختیار طبقه مارونی قرار گرفته بود، همواره از هر گونه امکانات سیاسی و اقتصادی بی بهره ماندند.
 
بدین ترتیب پس از استقلال لبنان باردیگر نظام فرقه‌ای و طایفه ای تعمدة در حیات سیاسی لبنان رشد کرد و در تار و پود جامعه ریشه دوانید و به سد مستحکمی تبدیل شد که گروهها و مردم را از رسیدن به درک و آگاهی ملی باز می داشت و افراد را از درک شخصیت جامع خود در سایه برابر، فعالیت مشترک خلاقانه و توجه به سرنوشت مشترک دور می کرد. (4)
 
اولین پیامد و تبعات منفی این فرقه گرایی سیاسی این بود که باعث شد توسعه فقط به برخی مناطق لبنان مثل بیروت و جبل محدود شود و سایر مناطق لبنان را که بیشتر از فئودالیسم سیاسی و فرقه گرایی رنج می بردند در بر نگرفت. امام موسی صدر در این باره می گوید: دوران استقلال نیز همان دوره های پیشین بود و ممرومیت و اختلاف و احساس تبعیض فرقهای و تفرقه افزایش یافت. جامعه از هم گسسته و غیر متجسم باقی ماند و کسانی که امتیازات ویژه ای داشتند، با ظاهرسازی دروغین به حمایت از دولت برآمدند... دولت به ضعیف ترین نهاد جامعه و ابزار حفظ تعادل تبدیل گردید و زعامتهای سنتی به تثبیت رسید و موروثی شد. همه نهادهای حکومتی، حتی ارتش، به نهادهایی محتاط و بی تأثیر و کوچک تبدیل شدند که راه ورود به آنها برای اکثریت مطلق ملت بسته بود.(5)
 
میثاق ملی ۱۹۴۳ توافقی بود که میان رئیس جمهور لبنان، بشارة الخوری مسیحی مارونی و ریاض الصلح ملی گرای سنی طرفدار وحدت تمام اعراب بود و اولین نخست وزیر، لبنان، صورت گرفت. میثاق ملی، لبنان را به عنوان کشوری مستقل، دارای حاکمیت و بی طرف تعریف می کرد. این میثاق مقررمی داشت که مارونی‌ها خواستار حمایت غربیها و مسلمانان به ویژه سنی ها نیز خواستار پیوستن در موجودیت عربی بزرگتری نخواهند بود. این میثاق همچنین خواستار لغو و حذف تدریجی فرقه گرایی (نظام طایفه‌ای) بود. با این حال، به تخصیص و تقسیم سیستم‌های مالی سیاسی براساس طایفهای رسمیت نبخشید (6)
 
پی‌نوشت‌ها:
1. مسعود اسداللهی، ۱۳۷۹، ص ۲۵
2. جوزیف مغیزل،۱۹۹۷، ص۳۳۵
3. هیأت رئیسه جنبش امل لبنان، ۱۳۸۹، ج۱، ص۸۷
4.جوزیف مغیزل، ۱۹۹۷، ص۳۳۸
5. الامام السید موسی صدر، ۱۹۸۹، صص۲۰-۱۹
6. فضل شلق، ۱۹۷۸، صص۴۲-۳۹
 
منبع: تاریخچه‌ی سیاسی لبنان، مجید صفاتاج، صص48-45، ناشر: آفاق رمشن بیداری، تهران، چاپ اول، 1396