مسأله تعیین اهداف برای جامعه و مدارس مهم است، زیرا اگر چه عده زیادی از مردم درگیر امور زندگی هستند، اما بیشتر کارهایی که انجام می دهند، برای خودشان و دیگران زیان آور است. ما افرادی برای جلوگیری از پرتاب سلاحهای خودکار، روشهای جدید جنگ افروزی، تشریفات غیر ضروری و امثال آن داریم. آنها فاقد قوه ابتکار، ظرفیت و نیروی تولید نیستند. اما آیا در تمام این موارد هدفی وجود دارد؟ این یک مسأله اخلاقی است و بازسازی گرایان تمام این فعالیتها را با دید اخلاقی می نگرند، زیرا هر کاری که انجام می دهیم نتایج آن برای آینده است. فعالیتهای مدارس باید در جهت اهدافی شکل بگیرد که به طور اساسی انسانی است و برای همه پیامدهای اجتماعی بهتری را به دنبال دارد.
 
ایوان ایلیچ، کشیش مسیحی که به یک اصلاح طلب اجتماعی تبدیل شد، به یک نکته اساسی اشاره کرده است. در شهر کورناواکا، در مکزیک، ایلیچ مرکز اسناد درون فرهنگی را تأسیس کرد که در آن خود و سایر محققان به مطالعه و جستجوی چاره های اساسی می پرداختند. او در کتاب جامعه بدون مدرسه ادعا می کند که جوامع جدید، مانند ایالات متحده وابستگی زیادی، به ویژه در زمینه تعلیم و تربیت، به مؤسسات نهادینه شده دارند. مدارس منافع جانبی و عارضی را مورد تأیید قرار داده و جایز می دانند. آنها با استفاده از قدرت و اعطای کمک هزینه تحصیلی، ذهنیت اجتماعی و استانداردهای کنترل کننده، امور ارزشمند را در انحصار خود قرار می دهند. این امر تا بدان جا پیش رفته که گفته می شد هیچ دانشی قابل اعتماد نیست مگر این که از طریق تحصیل در مدارس صورت گرفته باشد. پیامدهای اجتماعی و انسان آن چنین خواهد بود که ما از نظر روحی تحت تأثیر قرار گرفته، نمی توانیم روی پای خودمان بایستیم.
 
ایلیچ عقیده دارد که آنچه باید انجام دهیم، این است که یادگیری را از تعلیم جدا کنیم و شیوه جدیدی از تعلیم و تربیت براساس خود انگیزشی و پیوند بین شاگردان و جهان خارج ابداع نماییم. نهادهای آموزشی بیش از اندازه «عوام فریب» شده اند؛ لذا به یک نظام تعلیم و تربیت صحیح نیاز است که به جای کنترلهای خاص، با هدایت شاگردان به خود آموزی، به موفقیت آموزشی کمک کند. این نظام جدید «شبکه های دانش» ذخیره اطلاعات و سیستمهای بازیابی اطلاعات، مبادله فن و مهارت و شناسایی استعدادهای همسان را در خود خواهد داشت. این نظام منابع آماده را در هر زمان در طول زندگی شاگردان، در اختیار آنها قرار خواهد داد. این نظام شاگردانی را که بخواهند از آنچه می دانند به دیگران بهره برسانند، شناسایی نموده آنها را با کسانی که بخواهند فراگیرند مرتبط، و فرصتهایی را برای آزمون آزاد در زمینه موضوعات عمومی فراهم می کند. «مدرسه زدایی» راه رسیدن به تعلیم و تربیت را باز خواهد کرد، بهره دهی علمی و فنی را فراهم خواهد ساخت، ابتکار عمل فردی را شکوفا خواهد کرد و اشخاص را از استیلای سازمانی می رهاند.
 
با آن که کتاب ایلیچ انحلال وسیع و چشمگیر مدارس را در پی نداشت، اما توانست به بسیاری از افراد کمک کند تا طرز فکرشان را درباره تعلیم و تربیت و تحصیل مورد ارزیابی مجدد قرار دهند. این اندیشه که برای تعلیم و تربیت راههای بسیاری وجود دارد و تحصیلات رسمی تنها راه، یا حتی بهترین شیوه آنها نیست، مورد تأکید مجدد قرار گرفت.
 
ادعای مشابه دیگری برای اصلاح از جانب پائولو فریرا مطرح شده و کتاب تعلیم و تربیت ستمدیدگان او نشان می دهد چگونه از تعلیم و تربیت برای استثمار مردم فقیر و ضعیف استفاده می شده است. فریر اظهار داشت که معلمان ایده آل دوست محصلان هستند. آنان با استفاده از تکنیکهای ظریف، می توانند دانش آموزان بزرگسال را قادر سازند تا به کسانی که آنها را استثمار می کنند توجه داشته، و آگاه باشند که چگونه می توانند از تعلیم و تربیت و دانش همچون ابزاری برای بهبود زندگی شان استفاده کنند. فریر از مفهوم تعلیم و تربیت سنتی و آنچه که او آن را «انبوه سازی» مفاهیم تعلیم و تربیت می نامید، یعنی آموختن یک سری مفاهیم برای بازگو کردن آن در آینده، انتقاد می کرد. در حقیقت از دانش آموزان خواسته نمی شود که چیزهایی را بفهمند، آنها فقط اطلاعات ارائه شده توسط معلم را حفظ می کنند. در عوض، فریر می خواست تعلیم و تربیت مسائل روزانه کنونی و واقعی مردم را در برگیرد. اگر مردم ضعیف و فقیر نیاز دارند تا از سلامتی بیشتری برخوردار گردند، وظیفه تعلیم و تربیت است که در تأمین یا ترسیم شیوه‌های دست یابی به این سلامتی آنها را کمک نماید.
 
اهداف تعلیم و تربیت: اساسا، بازسازی گرایی بر ضرورت تحول تأکید دارد. این یک موضع گیری آرمانی در پنداشت اهدافی است که در راستای یک فرهنگ یا تمدن جهانی جهت داده شده است. با وجود این، این نظریه هنوز هم قابل انعطاف و تغییر است، زیرا معتقد است که اهداف در عمل نسبت به مشکلات و موانعی که در طول مسیر مشاهده می شود، می تواند اصلاح و تعدیل شود. هر چه اهداف آموزشی خاص باشد، باز هم به نظر می رسد یک چیز کم و بیش معین باشد و آن این است که: «ما به تحول اجتماعی و فعالیت اجتماعی نیازمندیم.»
 
اندیشه ایجاد تحول بر این عقیده استوار است که افراد جامعه می توانند اصلاح شوند. هر کس می تواند در این اندیشه نوعی رشد تکاملی یا گلی مرتبط با فلسفه دیویی مشاهده کند؛ یعنی، ما می توانیم به جریان حرکت اشیا از کمترین میزان مطلوب تا بیشترین وضع مطلوب کمک کنیم. بنابراین، بازسازی گرایان تمایل دارند مردم را، به عنوان عوامل تحول بیشتر، به این امر مشغول سازند که هم خود و هم جهان اطرافشان را تغییر دهند. آنها با فلسفه‌های نظری و بدون عمل، که بیشتر تأکیدشان بر دانستن است تا عمل کردن، مخالفت می ورزند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص298-296، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387