بازسازی گرایان عقیده دارند که هیچ گونه تضادی بین دانستن و عمل کردن وجود ندارد، زیرا همه فعالیت‌ها باید از قبل به دقت برنامه ریزی شود. زمانی دیویی میگفت که گناهکاران زورمند بر جهان حکومت می کنند حال آن که پاکان و مقربان گوشه عزلت گزیده اند. بازسازی گرایان میل دارند با وارد شدن افراد به طرق مختلف در فعالیت‌های اجتماعی، پایان این عزلت نشینی کناره گیری فکری را مشاهد کنند. آنها به تعلیم و تربیت به عنوان چیزی که هم متضمن افراد و هم جامعه است، می نگرند. تعلیم و تربیتی که به طور کلی فرد در مدارس امروز کسب می کند و اساس آن بر رقابت استوار است، به تفرقه و جداسازی مردم از یکدیگر منجر می شود. به نظر بازسازی گرایان نمی توانیم مدرسه را از بقیه جامعه یا اشخاص را از یکدیگر جدا سازیم. آنها برای وحدت تلاش می کنند نه برای تفرقه.
 
هنگامی که کونتز کتاب: آیا مدارس شهامت ایجاد یک نظم اجتماعی جدید را دارند؟ را نوشت، زمینه درخواست تازه ای را برای بازسازی گرایان به وجود آورد. کونتز از مسیری که پیشرفت گرایی می رفت و می خواست سازگاری با زندگی را پذیرفته، توان تحلیل موضوعات روز را داشته باشد، انتقاد می کرد. او از پیشرفت گرایی جدیدی بحث می کرد که فعالتر بوده، هدایت تحول اجتماعی را می پذیرد. وقتی امروز به شرایط بنگریم، در می یابیم که مدارس و مربیان هنوز هدایت کنندگان تحول نیستند و اغلب مانع از انجام آن می شوند.
 
حتی آن زمان که جامعه در مسیر پذیرش هنجارهای اجتماعی جدید گام بر می دارد، مدارس اغلب به حفظ شیوه‌های غیر متداول ادامه می دهند. کونتز اصرار داشت بگوید که مربیان برای کسب قدرت و استفاده از آن در جهت بهبود اجتماع، باید هدایت جامعه را به عهده گیرند و بیشتر به امور اجتماعی مشغول شوند. در این راه، آنها باید آموزش خود را بهبود بخشیده، به تعلیم دیگران، فراتر از فعالیتهای کلاسی، همت گمارند.
 
«وحدت جهانی»، «برادری» و «آزادی» سه ایده آلی هستند که بازسازی گرایان به آن عقیده دارند و علاقه مندند در مدارس و جامعه به انجام برسد. مدارس بایستی این ایده آلها را از طریق برنامه های درسی، اداری و فعالیتهای زیربنایی پرورش دهند. هر چند نمی توان از آنها انتظار داشت که خود به بازسازی جامعه بپردازند، اما می توانند با پذیرش این ایده آلها الگوهایی برای سایر سازمانهای جامعه باشند.
 
روش‌های تعلیم و تربیت: بازسازی گرایان به اغلب روشهایی که در حال حاضر در تمام سطوح تحصیلی به کار می رود، شدید انتقاد دارند. این بدان علت است که روشهای قدیمی، ارزش های سنتی و نگرشهای نهفته ورای آن را تقویت کرده در مقابل تحول مقاومت می کند. با چنین اوضاع و احوالی، معلم به عاملی تبدیل می شود که از ارزشها و اندیشه‌های ریشه دار بی اطلاع است. برنامه ای پنهان در فرایند آموزشی نهفته است، به گونه‌ای که موجب می شود شاگردان، خود را با الگوهای از پیش تعیین شده زندگی تطبیق دهند. معلمان به میزان نا آگاهی خود از وجود این عامل، از طریق تدریس فنون و روشهایی که به کار می برند، به پرورش و زنده نگه داشتن این نظام ادامه می دهند. به عنوان مثال، مدیران مدرسه یا حکومتها متون درسی ای را مورد تصویب قرار می دهند که معلمان باید آنها را در کلاسهای درس به کار ببرند. و معلمانی که موافقند و از این مواد درسی مصوب بدون هیچ گونه اعتراضی استفاده می کنند، در تلقین نوعی انحراف شریک هستند. اغلب تصویب کردن این گونه متون درسی بدان سبب است که آنها بحث برانگیز نبوده یا قابل دگرگونی است، مانند اندیشه‌های اقتصادی پیچیده، نژاد پرستانه، یا جنسیت گرایانه که در فرهنگ غالب، متداول و مشهود است.
 
ابزارهای آموزشی از قبیل متون درسی و فنون تدریس و روشها به خاطر تأثیراتی که بر شاگردان دارد، زیان آور است. برای مثال، آن جا که به معلمان با دید توزیع کنندگان دانش و به دانش پژوهان به عنوان دریافت کنندگان منفعل نگریسته شود، راه برای پذیرش بی قید و شرط هر آنچه ارائه می گردد، هموار شده است. انفعال دانش پژوهان آنها را از هر نقش خلاقی در تحلیل و ایجاد موضوعات، یا در قضاوتها و تصمیم گیریها باز می دارد. احتمالا این نوع مشکلات و مسائل اغلب به راحتی در حیطه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دیده شده است.
 
آنچه معمولا مطالعات اجتماعی قلمداد می شود، در واقع کمی بیش از تعصب ملی گرایانه‌ای است که تمایلات افراطی را تقویت میکند. نتیجه شیوه تدریس تکراری و معین مواد درسی همراه با پرسشها و پاسخهای از قبل تعیین شده، این خواهد بود که دانش پژوهان درباره جامعه، اقتصاد، و ساختار سیاسی به شیوه غیر انتقادی و شبیه به هم فکر کنند. مطالعات اجتماعی به این هدف برنامه ریزی شده که شهروند خوب بودن را ترویج کند، اما یک تعصب ذاتی نسبت به صفت شهروند خوب، همواره دیدگاه ضعیف و ساده لوحانه ای را در میان دانش پژوهان موجب می شود.
 
جای بسی تأسف است که کمتر از نیمی از شهروندان ایالات متحده برای رأی دادن در انتخابات عمومی ثبت نام می کنند. معمولا کمتر از بیست درصد کسانی که حق رأی دارند، فعالانه به حوزه های رأی گیری مراجعه می کنند، و اینها فقط بخشی از شهروندانی هستند که می توانند در انتخابات شرکت کنند. تمایل مردم به شرکت در انتخابات محلی حتی از این هم ضعیف تر است، و در برخی موارد حتی به پانزده درصد هم نمی رسد. نظر سنجی‌ها نشان می دهد که تعداد اندکی از شهروندان ایالات متحده نسبت به سناتورهای خود شناخت دارند، و حتی تعداد کمتری از آنها نام نمایندگان کنگره را می دانند. تحقیقات انجام شده حاکی از آن است که شهروندان از بخش‌های مختلف حکومت آگاهی ندارند. شهروندان، در اغلب قسمتها، نگرش انفعالی نسبت به حکومت پیدا کرده اند. اگر چه آنها ممکن است نسبت به مقامات بالا، بی لیاقتی حکومت و کیفیت پایین ادارات دولتی اعتراض داشته باشند، اما اغلب از حقوق قانونی خود برای تغییر این چیزها استفاده نمی کنند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص300-298، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387