نقش مدرسه در جامعه
امروزه لازم است در تعلیم و تربیت به مدرسه از ابعاد گسترده تری نگاه کنیم. یک چنین نهضتی نمی تواند صرفا حرکتی در تعدیل زندگی،سازگاری،مسؤولیت پذیری،یا «تعلیم و تربیت باز» باشد
امروزه لازم است در تعلیم و تربیت به مدرسه از ابعاد گسترده تری نگاه کنیم. یک چنین نهضتی نمی تواند صرفا حرکتی در «تعدیل زندگی»، «سازگاری»، «مسؤولیت پذیری»، یا «تعلیم و تربیت باز» باشد، زیرا این موارد تنها به اندیشهها و مؤسساتی استمرار می بخشد که خود به تغییر نیاز دارد. برای این که حرکت مؤثر باشد، باید به فرایندی بنیادی تر تبدیل شود که با استفاده از روشهای گوناگون در صدد تغییر مؤسسات اجتماعی موجود همچون مدرسه باشد به گونهای که آن را نسبت به نیازهای انسان حساس تر و پاسخگوتر. سازد. چنین حرکتی باید با این دیدگاه آغاز گردد که مدرسه جدا از اجتماع وجود ندارد، بلکه مدرسه در درون اجتماع است، و بازسازی جامعه همراه با بازسازی مدرسه است نه از طریق آن. این امر به مربیانی نیازمند است که بخواهند امکانات جدید را از طریق فعالیت به دست آورند. به معلمانی احتیاج دارد که بتوانند شقوق مختلف را دیده، مفاهیمی از یک جهان بهتر در ذهن داشته باشند. این امر مستلزم مدارسی است که عاری از چارچوبهای ایدئولوژیکی سنتی باشد به گونهای که بتواند اهداف و ارزشهای جدید را مطرح کند. این حرکت به اشخاصی معلمان و دانش آموزان نیاز دارد که اخلاقی هستند. یعنی بین اندیشههای خوب و فعالیتهای عملی و برنامه ریزی شده که دوست دارند اساس کار روزانه آنها را تشکیل دهد، هیچ تضادی نمی بینند.
این به معنای پافشاری بر این اندیشه است که مردم می توانند جامعه را با تلاشهای انفرادی و جمعی خود تغییر دهند، زیرا در غیر این صورت به جاودانه سازی ارزشها و نظامهایی کمک شده که کهنه، غیر قابل استفاده و غیر انسانی است. ما در جهانی زندگی میکنیم که هر آن امکان انهدام هستهای وجود دارد؛ جایی که هوا، آب، و انفجار جمعیت وجود دارد؛ جایی که انفجار جمعیت هر روز تهدید آمیزتر می شود؛ جهانی که روابط نژادی، سوء تفاهمات بین المللی، و حماقتهای سیاسی در مقیاس جهانی، رو به وخامت گذاشته است.
آمریکا به یک برنامه آموزش همگانی که در تاریخ بشر بی نظیر است، مبادرت کرده است. این برنامه به اندازهای موفقیت آمیز بوده که تعداد زیادی از مردم را که در بسیاری از سایر کشورها از مدرسه رفتن محروم اند، تحت تعلیم قرار داده اند. هر چند هنوز روشهای تدریس تا مرحله ایده آل فاصله دارد، اما به طور گسترده بهبود یافته است. به هر حال، بازسازی گرایان اظهار می دارند که مدارس ما هنوز به جای این که به آینده و جلو نظر بیفکنند، به گذشته و عقب نظر دارند. در سال ۱۹۰۰ حدود شصت درصد نیروی انسانی آمریکا به قدرت فیزیکی تکیه می کرد و امروزه این رقم حدود شش درصد کاهش یافته است.
تعلیم و تربیت در راستای مطابقت با چنین تغییراتی خیلی کند حرکت کرده است. لذا باید تلاش خود را دو چندان کنیم تا زمان از دست رفته را بازیابیم؛ زیرا چه بسا ممکن است حتی تغییرات بزرگ تری نیز اتفاق بیفتد. به سبب وظیفه مشکلی که بر دوش ماست، لازم است مردم را برای آینده ای که از آن خبر نداریم، به تعلیم و تربیت مجهز کنیم؛ آینده ای که به احتمال زیاد پیچیده تر از اوضاع و احوال کنونی خواهد بود. مسأله تعیین اهداف برای جامعه و مدارس مهم است، زیرا اگر چه عده زیادی از مردم درگیر امور زندگی هستند، اما بیشتر کارهایی که انجام می دهند، برای خودشان و دیگران زیان آور است.
ما افرادی برای جلوگیری از پرتاب سلاحهای خودکار، روشهای جدید جنگ افروزی، تشریفات غیر ضروری و امثال آن داریم. آنها فاقد قوه ابتکار، ظرفیت و نیروی تولید نیستند. اما آیا در تمام این موارد هدفی وجود دارد؟ این یک مسأله اخلاقی است و بازسازی گرایان تمام این فعالیتها را با دید اخلاقی می نگرند، زیرا هر کاری که انجام می دهیم نتایج آن برای آینده است. فعالیتهای مدارس باید در جهت اهدافی شکل بگیرد که به طور اساسی انسانی است و برای همه پیامدهای اجتماعی بهتری را به دنبال دارد.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص296-294، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}