در مقدمه قرارداد مجمع عمومی سازمان ملل (UN) آمده است که خانواده به عنوان اساسی ترین گروه جامعه و مناسب ترین محیط طبیعی برای رشد فیزیکی و ذهنی و تمامی اعضای آن و به خصوص کودکان است و کودکان باید از حمایت و کمک لازم برخوردار باشند؛ درنتیجه خانواده قادر به قبول بسیاری از مسئولیت های اجتماعی است.
 
مجموعه گسترده‌ای از تحقیقات اثبات کرده است که تجربیات درون خانواده نقش کلیدی مهمی در پرورش استعدادهای کودکان دارد. این تجربیات هم در شکل گیری روابط بین اعضاء خانواده مؤثر است و هم فرد را یاری می کند که تأثیر متقابل اجتماعی را در بافتی از جامعه بزرگ داشته باشد و بتواند الگوی مناسب تری برای ایجاد روابطی جدید، خارج از خانواده، بیابد. بالبی می گوید: «کودکان از همان ابتدا رفتاری بر مبنای الگوی درونی، با اطرافیان برقرار می کنند، که روابط کودک با مراقبت کنندگان اولیه آنها سرچشمه می گیرد که معمولا خانواده و دیگر اعضان خانواده هستند.» بالبی معتقد است، ساختارهای شناختی که تأثیرات متقابل را با افراد خاصی ا زندگی کودک به وجود آورده، در دوران بزرگسالی ادامه می یابد. در دوره بزرگسالی بعضی افر فکر می کنند چطور مراقبانشان به نیازهای کودکی آنها پاسخ داده اند. کیفیت این گونه پاسخها واکنش ها به کودک مبتلا به استرسی بر می گردد، که امروزه دوره بزرگسالی را سپری می کند. از ایا دیدگاه روابط مطمئن در خانواده توسعه می یابد و پیشرفت عکس العمل های درونی متغیر سازمان یافته را با دیگران آسان می کند و دنیا را به عنوان مکانی امن و منطقی جلوه می دهد.
 
کودکانی که احساس امنیت و علاقه می کنند، الگوی ذهنی مراقبان خود را قابل دسترس پاسخ دهنده به نیازهایشان می یابند. کودکانی که در محیط خانوادگی آنها روابطی گرم و صمیم حکم فرماست، به احتمال بیشتر خودشان را دوست داشتنی تر احساس می کنند و از دیگران. انته دارند که آنها هم او را به همین تصویر ببینند. رسنیک می گوید کودکی که احساس امنیت می کند احساسی قوی برخوردار است و این توانایی را دارد که محیط اطراف خود را جستجو کند. او علاقه در تماس با محیط گذشته خود باقی می ماند و گذشته را با نظمی خاص به منظور حمایت راحتی خود بررسی می کند. در نتیجه کودک خود را با دیگران و محیط اطرافش وفق می دهد رشد اجتماعی و شناختی او ارتقا می یابد. کودکانی که احساس امنیت می کنند با محیط اجتماء خود خو می گیرند و می آموزند که چطور به افرادی که آنها را می شناسند و یا نمی شناسد عکس العمل نشان دهند. برعکس، روابط نامناسب در خانواده، حس اعتماد را از بین می ب درنتیجه کودک به یک طرح عملکردی ذهنی دیگر نیاز دارد. کودکان منزوی احتمالا در طی در استرس از اهمیت ایجاد روابط غافل می مانند، بنابراین فقط به نیروهای فردی خودشان تک می کنند. در غیر این صورت کودکان دو سوگرا گرفتار خصیصه دلبستگی و عاطفی می شوند برایشان مشکل است با افراد دیگر یکی شوند و روابط دوستانه ایجاد کنند.
 
به همین دلیل با شکلی خلاق به جستجو و کاوش محیط شان می پردازند. متأسفانه کودک مثل لیئود Lioud که در خانواده ای خشن رشد کرده و به هنگام استرس از احساس آرامش و محیطی امن محروم بوده، سطح انتظاراتشان از ارتباط با دیگران پایین می آید و این باعث می شود دیگران او را از خود طرد کنند و از او متنفر شوند، بنابراین فرصت‌های مناسب جهت افزایش و ارتقاء و ایجاد روابط با دیگران را از دست می دهد و نمی تواند مانند سایر هم سن و سال هایش از روابط عاطفی مناسب و درستی برخوردار باشد. تأثیرات رفتار متقابل لیئود و خانواده اش در روابط بعدی او با دیگران مثل معلمها، و هم سن و سال هایش آشکار می شود. اما راه هایی هم وجود دارند که بتوان به کمک آنها این گونه ضرر و زیانها را بهبود بخشید؛ مثلا از طریق یک مشاور برای راهنمایی به پدر و مادر، کمک یک کارمند آموزشی یا حرفه ای که والدین را تشویق و راهنمایی کند تا مراقبت های عاطفی و جسمی بهتری از لیئود به عمل آورند.
 
در مدرسه یک متخصص به لیئود در حل مشکلات یادگیری او کمک می کند. یک سیستم نوپا باعث می شود از طرف هم سن و سال هایش حمایت شود. روان شناس آموزشی، مجموعه ای از دوستان جدید برای او گرد می آورد تا برای تجربیات سازنده لیئود فرصتی فراهم آید، و در این فرصت او بتواند ارتباطش را با دیگران آسان سازد و رفتار خشن و مشکل آفرین خود را تقلیل دهد. به جای این که لیئود به تنهایی مسئول و جوابگوی بعضی از دروس خود باشد، معلم او را برای انجام فعالیت های گروهی با دیگران آموزش می دهد. در ضمن معلم باید بداند که کارهایی که به لیئود واگذار می شود با نیازهای آموزشی او متناسب است و باعث موفقیت او می شود. معلم باید هر از گاهی او را تشویق کند. با گذشت زمان اگر این کمک ها ادامه یابد و به جا باشد احتمال می رود که انتظارات سطح پایین لیئود تغییر کند و باعث افزایش عزت نفس او شود.
 
مشکل لیئود نشان می دهد که مراقبان اصلی چنین کودکانی، به هر دلیلی از نیازهای آنها حمایت نکرده اند و به آنها عشق نورزیده اند؛ بنابراین برداشت این کودکان از ارتباط این است که مراقبانشان همیشه از آنها دور و یا افرادی سرد و منزوی بوده اند. کمبود محبت و کمی انس و عاطفه باعث ایجاد تأثیرات مخرب بر کودک است، مگر اینکه روابط دیگر بتواند ضرر و زیانها را تا حدی بهبود بخشد.
 
تحقیقات نشان می دهد، چگونگی و کیفیت محبت رشد یافته در خانواده روابط بعدی را تضمین می کند. تحقیقات انجام شده توسط کاسیدی و ماین از طریق گفتگو با بزرگسالان مدارکی از گذشته به دست آورده است که نشاندهنده الگوهای پایدار از دوران کودکی تا بزرگسالی است. تحقیقات اریکسون Erickson (1985) و همکارانش نشان می دهد، نوع رفتار والدین با کودک از سن دوازده ماهگی می تواند جایگاه، مشکلات رفتاری و حتی نوع روابط با هم سن وسالها را طی سالهای اولیه قابل پیش بینی سازد.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص19-16، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391