مقدمه

نفاق مصدر است بمعنى منافق بودن، منافق کسى است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است‌ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ‌ آل عمران: ۱۶۷. طبرسى در وجه این تسمیه در جائى میگوید: منافق بسوى مؤمن با ایمان خارج میشود و بسوى کافر با کفر. و در جاى دیگر میگوید: علت این تسمیه آنست که منافق از ایمان بطرف کفر خارج شده است.[1]

منافق از ماده "نفق" بر وزن "شفق" به معنى کانالها و نقب‌هایى است که زیر زمین مى‌زنند تا براى استتار یا فرار از آن استفاده کنند.[2]

اظهار ایمان و کفر پنهان منافقین

قرآن کریم با بیان نشانه های آنها باطن آنها را مشخص می کند و معیارهایی برای شناخت آنها به مسلمانان می دهد که در زمان های مختلف در طول تاریخ می توان به وسیله این نشانه ها منافقین را شناخت و از فریب های آنها هم به باطن آنان پی برد و هم از خدعه های آنان سالم ماند. پایه اصلی نفاق را اظهار ایمان دروغین تشکیل می دهد. منافقین در ظاهر خود را مومن وانمود می کنند اما قلب آنها ایمان را نمی پذیرد، به این خاطر شناخت آنها غالباً کار دشواری است قرآن کریم دو چهره متفاوت منافقین را تبیین و از همدیگر جدا کرده است. قرآن کریم در آیات مختلف هم درباره زبان منافقین سخن گفته است و هم قلب و باطن آنها.
دوگانگی در سخن منافقین: هنگام ملاقات با مومنین: "وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا"[3] و هنگام خلوت نمودن با همفکران شیطان صفت خود: "وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ".[4] و حتی گواهی دروغ آنها در حضور پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و گواهی خداوند به دروغگویی آنها: "إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّـهِ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ".[5]

قلب و باطن منافقین: خداوند متعال از عدم ایمان آنها و مرض دل آنها خبر داده است:"وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ"[6]، "فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ".[7]

منافق با زبان خود سخنانی را می گوید که مورد توجه مومنین قرار می گیرد اما قلب او سخنان خودِ او را انکار می کند، لذا قلب منافق برخلاف زبان اوست و هر چه زبان او می گوید مخالف قلب اوست. رفتار و کارهای منافق نیز گاهی با زبان او موافق و با عقیده او مخالف است و گاهی با عقیده او موافق و با سخن او مخالف است.

برخی از تعبیرات قرآن کریم درباره منافقین

منافقین همان فاسقانند: "إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ".[8]

منافقین دروغگویانند: "وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ".[9]

منافقین نمی فهمند: "وَلَـکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ".[10]

منافقین نمی دانند: "وَلَـکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ"[11]

خدا منافقین را بکشد: "قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ".[12]

منافقان، در پست‌ترینِ طبقات آتشند "إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ".[13]

حب مال و حب مقام عامل نفاق

دو عامل نفاق حب مال و حب مقام است. انسان باید پیوسته به خودسازی و تهذیب نفس بپردازد، عوامل بیماری نفاق را از درون خود ریشه کن کند تا مبادا به نفاق دچار شود. نفاق بیماری قلبی است و حب مال و حب مقام نیز از امور قلبی اند، این دو امر قلبی با آن بیماری قلبی نفاق ارتباط دارند، باید ارتباط بین اینها را شناخت و سپس آن ارتباط را قطع کرد تا منجر به نفاق نشود.

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) "حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ ینْبِتُ النِّفاقَ فِی الْقَلْبِ، کما ینْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ"، "حبّ مقام و مال نفاق را در قلب می رویاند، همان طور که آب سبزی ها را می رویاند".[14]

در اینجا چهار فرض ممکن است:

۱. ممکن است شخصی مقام، ریاست و مال داشته باشد و در عین حال انسانی متدین و مهذب باشد و حبّ جاه و مال نداشته باشد، چنین شخصی مورد مذمت نیست، چون داشتن مقام و مال امر مذمومی نیست، بلکه آنچه مذموم و سبب زیان است دوست داشتن آنهاست که ریشه نفاق است.

۲. ممکن است فردی نه مقام دارد و نه مال و در عین حال نه حبّ مقام دارد و نه حبّ مال، این نیز مذموم نیست، چون آنچه مذموم است حبّ این دو است و او این دو حبّ و علاقه را ندارد.

۳. ممکن است کسی مقام و مال نداشته باشد، اما حبّ جاه و مال دارد، این مذموم است، زیرا دوست داشتن آنها ریشه نفاق است.

۴. ممکن است فردی مقام و مال داشته باشد و در عین حال آنها را دوست داشته باشد، این نیز مذموم خواهد بود، چون دوست داشتن این دو چیز ریشه نفاق است.

بنابراین آنچه مذموم است حبّ و علاقه مندی به مقام و مال است. کسی که نه صاحب مقام است و نه مالی دارد او نیز ممکن است در معرض این خطر قرار داشته باشد که حبّ این دو چیز را در دل خود داشته باشد، لذا او نیز در معرض بیماری نفاق است. چون حضرت نفرمودند که مقام و مال نفاق را می رویانند، بلکه آنچه عامل نفاق است حب و دوست داشتن مقام و مال است. پس انسان چه دارای مقام و مال باشد یا فاقد این دو باشد، در هر حال باید از دوست داشتن این دو چیز پرهیز کند.

کسی که این دو حبّ را داشته باشد ممکن است از طریق مقام به مال برسد یا از راه مال به مقام برسد یا در آغاز فاقد هر دو باشد و به خاطر حبّ آن دو به یکی برسد و سپس دیگری را نیز به دست آورد. در هر صورت چنین شخصی اگر به مقام برسد، احساس وظیفه و مسئولیت نمی کند تا هنگام رسیدن به سِمتی در حکومت اسلامی به مسلمانان خدمت کند، زیرا او به دنبال هواوهوس خود است نه به فکر خدمت به جامعه اسلامی، و اگر مال داشته باشد، به خاطر حبّ مقامی که دارد تلاش می کند از طریق مال خود جاه و مقامی را به دست آورد تا به آرزو خود برسد. در هر دو صورت او ریشه نفاق را در خود می رویاند، چون حبّ مقام و حبّ مال باعث می شود که انسان در گفتار و رفتار خود روش منافقانه را اختیار کند و در میان مردم و در خلوت دوگانگی و دو چهره بودن را برگزیند. او با مال خود مردم را فریب می دهد تا به مقام به برسد و وقتی به مقام رسید، مردم را از طریق مقام نیز فریب خواهد داد، زیرا نفاق در او ریشه دار شده است.

پی نوشت ها:
[1] قاموس قرآن، قرشی، سید علی اکبر، ج۷، ص۹۸.
[2] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، ج۱، ص۹۷.
[3] سوره بقره، آیه ۱۴.
[4] سوره بقره، آیه ۱۴.
[5] سوره منافقون، آیه ۱.
[6] سوره بقره، آیه ۸.
[7] سوره بقره، آیه ۱۰.
[8] سوره توبه، آیه ۶۷.
[9] سوره منافقون، آیه ۱.
[10] سوره منافقون، آیه ۷.
[11] سوره منافقون، آیه ۸.
[12] سوره منافقون، آیه ۴.
[13] سورہ نساء، آیہ ۱۴۵۔
[14] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۷۵، ص۲۰۵.