امام موسی صدر با اشاره به تأثیر وقایع منطقه‌ای و بین المللی در تقویت اختلافات میان لبنانیان و تبدیل شدن احزاب به آلت دست بیگانگان و ابزاری برای پیشبرد طرحها و توطئه‌های آنان بر ضد لبنان می افزاید: «چنین اوضاع اجتماعی خاص و استثنایی نفوذ به درون لبنان برای تمامی زیاده خواهان بیگانه را امری آسان کرد و جامعة لبنان به عرصه نبرد میان اعراب و غیر اعراب تبدیل گردید. دولت لبنان در بعد مادی از این نبرد بهره برد، اما بهای سنگین آن را به یکباره در وقایع اخیر پرداخت.»
 
در این دوره فعالیت گروه‌های ملی گرا و کمونیستی در میان مسلمانان به ویژه شیعیان زیاد بود. کار آنها به جایی رسید که ملی گراهای سوری در سال ۱۹۶۱ علیه دولت لبنان دست به طراحی کودتا زدند.
 
تلاش برای کودتا توسط ملی گرایان سوری علتی بود برای سیطره سرویس های اطلاعاتی ارتش لبنان به نام "شعبه دوم" بر جنبش های سیاسی. این کار، اوضاع را علیه فوأد شهاب تحریک کرد و در مقابل وی و روش او جریانهای مخالف سیاسی ایجاد کرد که بعدا بر رویدادها و حوادث تأثیر گذار بود. این امور انشعاب جامعه لبنان را افزایش داد و جنگ داخلی را بنیان نهاد. اوضاع و مسائل داخلی لبنان تا سال ۱۹۵۸ را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
 
- استمرار بیماری فرقه گرایی سیاسی در تمامی ابعاد، به ویژه در ادارات دولتی و انحصار طلبی گروهی خاص در عرصه حکومت.
 
- از میان رفتن وحدت ملی در نتیجه گسترش قومیت گرایی عربی (پان عربیسم) از سویی و تعصبات مسیحیان مارونی که لبنان را وطن مارونیها میدانستند، از سوی دیگر.
 
- فقدان توسعه متوازن که آثار و پیامدهای خطرناکی در پی داشت و تفاوت های بسیاری را در توسعه و پیشرفت در منطقه پایتخت و منطقة جبل در مقایسه با دیگر مناطق لبنان به وجود آورد.
 
- گسترش شعارهای تند و ایدئولوژیک حزبی و سیاسی در میان گروه هایی که عقاید آنان، از راست افراطی تا چپ افراطی را در بر می گرفت و نزاح را میان فرقه ها تشدید می کرد.
 
- آثار و پیامدهای جمعیت شناختی (دمو‌گرافیک و ایدئولوژیک و سیاسی) ناشی از شکست فلسطین.
 
- تمامی موارد مذکور، در ایجاد حوادث سال ۱۹۵۸ نقش داشت؛ وقایعی که جز با توافق نیروهای خارجی مصر و روسیه و ایالات متحده آمریکا به پایان رسید و در پی آن، لبنانی هاناگزیر شدند به شیوه «نه پیروزی نه شکست» با یکدیگر به توافق برسند، و بدین ترتیب، دخالت نیروهای بیگانه در تمامی بحران های داخلی لبنان به امری عرفی و رایج مبدل شد.
 
دهه ۶۰ در لبنان دوره استقرار و ثبات مطلوب استکبار بود. در این دهه حاکمیت مسیحی و مارونی با هیچ خطری رو به رو نشد و خطوط فکری ملیت لبنانی از سوی نظریه پردازان ضد اسلامی و ضد عربی تبلیغ گردید تا آنجا که عدم مشارکت لبنان در جنگ با اسرائیل در سال ۱۹۶۷ نیز مشکل عمده ای به وجود نیاورد.
 
 اسرائیل در سال ۱۹۹۷ به هجومی غافلگیر کننده علیه کشورهای عربی دست زد که به ویرانی فرودگاه های عربی و نابودی نیروی هوایی مصر و اشغال شبه جزیره سینا و کرانه باختری رود اردن و بلندی جولان سوریه و اشغال مزارع شبعای لبنان منجر شد.
 
 با تبدیل شدن لبنان به فرانسه خاورمیانه، رشد اقتصادی محسوسی با اتکای به صنعت گردشگری، تجارت و بانکداری احساس شد. اما این وضعیت زیاد طول نکشید. زیرا جنگ اعراب و اسرائیل در پنجم ژوئن ۱۹۶۷ هر چند به یک جنگ فرسایشی بین مصر و اسرائیل تبدیل شد و تاثیر مستقیمی در لبنان نداشت اما حوادث بعدی آن به گونه ای شکل گرفت که لبنان را نیز به کشمکش درگیری فلسطینی به اسرائیلی و عربی - اسرائیلی کشاند. مهم ترین رویدادهای لبنان در این دوره عبارتند از:
 
الف - تجاوز اسرائیل به فرودگاه بیروت اسرائیل در شب ۱۹۶۸ / 12 / ۳۱ اقدام به تجاوز به فرودگاه بین المللی بیروت کرد به طوری که کوماندوهای اسرائیلی نیم ساعت در فرودگاه بیروت فرود آمدند و همین کار برای بمب گذاری ناوگان هواپیماهای مسافربری و انفجار آنها که در فرودگاه و آشیانه ها بودند کفایت می کرد. صهیونیست‌ها در این مدت با مقاومت قابل ملاحظه ای روبه رو نشدند و دولت در پی این قضیه استعفای خود را ارایه کرد و لبنان به شورای امنیت شکایت کرد ولی نتیجه ای در پی نداشت. دولت لبنان که خواهان ممانعت فعالیت گروه‌های مسلح فلسطینی علیه اسرائیل بود، با مخالفت و اعتراض گروههای مردمی روبه رو شد. اما وساطت عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، میان دولت لبنان و فلسطین باعث بهبود شرایط لبنان با اتحادیه عرب شد.
 
ب - آغاز کشمکش‌های داخلی لبنان صرف نظر از درگیری های مستقیم بین ساف و دیگر گروه های فلسطینی در سال ۱۹۷۳ و پس از آن، زمینه‌های بروز کشمکش‌های داخلی و درگیری‌های گسترده مسلحانه به خاطر روی آوردن احزاب مختلف به سوی سلاح افزایش یافت. مسیحیان برای حفظ سلطه بلامعارض خویش با بهره گیری از همه سیستم دولتی به ویژه ارتش و پشتیبانی آمریکا، فرانسه و اسرائیل مسلح شده و آموزش دیدند و ساف نیز محور تحرک کلیه احزاب چپ گرا و ملی گرای لبنان شد و خواسته های اجزاء این جبهه بدین شکل توافق یافته و بر هم منطبق شد.
 
 سر انجام لبنانی ها در مورد حضور فلسطینی‌های مسلح در خاک لبنان به جناح راست مخالف و جناح چپ موافق تقسیم شدند. کمال جنبلاط رهبر دروزی‌های لبنانی موفق شد طرفداران مقاومت فلسطین را تحت عنوان (جنبش احزاب ملی و اصلاح طلب لبنان) گرد هم آورد.
ادامه دارد..
 
منبع: تاریخچه‌ی سیاسی لبنان، مجید صفاتاج، صص62-59، ناشر: آفاق رمشن بیداری، تهران، چاپ اول، 1396