جنگ داخلی لبنان (قسمت سوم)
در سیر وقایع و جنگ داخلی، ترکیب اجتماعی نیروهای مسلح شرکت کننده در جنگ بدین ترتیب بود که نیروهای فالانژ یا بازوی مسلح "جبهه لبنانی" جنبه مسیحی جنگ را تشکیل می دادند.
در اواسط سال ۱۹۷۶ به دنبال رفت و آمدهای دین براون نماینده ویژه آمریکا بین واشنگتن، بیروت و دمشق و توافق آمریکا و سوریه، الیاس سرکیس به ریاست جمهوری لبنان انتخاب شد، در حالی که قسمت اعظم لبنان تحت حاکمیت نظامی سوری ها قرار داشت و تنها مناطق واقع در جنوب رود لیطانی که اسرائیل، حضور نیروهای سوری در آن را ممنوع و تهدیدی برای خویش به حساب می آورد تحت نفوذ و حاکمیت فلسطینیها باقی مانده بود.
فاصله دو ساله ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ که مذاکرات سیاسی بین دمشق و بیروت جریان داشت، آمریکا، فرانسه، اسرائیل و مسیحیان لبنان مشغول تجدید قوا و کسب آمادگی برای بازپس گیری سنگرهای از کف رفته بودند. سوریها نیز در پی حاکمیت کامل بر جبهه چېگرایان و ملی گرایان لبنانی و محدود کردن هرچه بیشتر فلسطینی ها بر آمدند. ترور کمال جنبلاط و توافق اشتوره در سال ۱۹۷۷ نیز در همین راستا صورت پذیرفت.
در سال ۱۹۷۸ احتیاج غرب به سوریه و به تبع آن مدیحه سرایی مسیحیان و فالانژها برای سوری ها به پایان رسید و نیروهای سوری به طور همزمان در مناطق مسیحی نشین مورد تهاجم فالانژیستها قرار گرفته و مجبور شدند از این مناطق عقب نشینی کنند. به فاصله کوتاهی نیز، اسرائیل اقدام به اشغال جنوب لبنان تا رود لیطانی نمود تا اولا مقاومت فلسطین سرکوب شود و ثانیا مقدمه اخراج سوریها از صدا و سایر مناطق استراتژیک در جنوب و قلب لبنان فراهم گردد و ثالث کمربندی امنیتی در امتداد مرزهای شمالی خود ایجاد نماید.
در سیر وقایع و جنگ داخلی، ترکیب اجتماعی نیروهای مسلح شرکت کننده در جنگ بدین ترتیب بود که نیروهای فالانژ یا بازوی مسلح "جبهه لبنانی" جنبه مسیحی جنگ را تشکیل می دادند. اهل سنت نیز که خودشان همواره فاقد یک نیروی مسلح سازمان یافته و قوی بوده اند، به ساف به چشم متحد طبیعی و حافظ منافع خود می نگریستند. دروزی ها نیز از جناح نظامی حزب تقدمی اشتراکی (حزب سوسیالیست پیشرو) و همپیمانی با احزاب چپ ملی گرا، استفاده می کردند.
حضور مستقل شیعی در صحنه نظامی لبنان، همچون حضور در صحنه سیاسی، تأخیر چشم گیری نسبت به سایر طوایف و مذاهب داشت. برجسته تر شدن نقش سیاسی شیعیان در لبنان، از اوایل دهه ۱۹۶۰ روند رو به رشد خود را آغاز نمود و سمت گیری رو به رشد آن تا وصول به فاز نظامی در اواسط دهه ۱۹۷۰ بیش از هر چیز ناشی از تلاش و تحرک امام موسی صدر بود . عمده ترین دستاوردهای سیاسی، تشکیلاتی و نظامی این فعالیت ها، تاسیس مجلس اسلامی شیعی اعلی و جنبش امل بود تا نمایندگی شیعه لبنان را، خارج از چهارچوب مرتجعین و فئودالهایی چون کامل اسعد که همیشه متحد نظام بود به عهده گیرند.
آمل در جنگ داخلی لبنان، بر علیه فالانژها وارد نبرد شد و با این باور که رژیم سوریه تنها حامی شیعیان لبنان است از ورود نیروهای نظامی این کشور به لبنان در سال ۱۹۷۶ و سیاست های بعدی آن استقبال کرد.
د- نقش رژیم صهیونیستی در ایجاد جنگ داخلی در لبنان نقش رژیم صهیونیستی در جنگ داخلی لبنان غیر قابل انکار است. عواملی که باعث شد اسرائیل به ایجاد جنگ داخلی در لبنان چشم امید داشته باشد عبارتند از:
نخست: ضربه زدن به همزیستی مسالمت آمیز طوایف لبنان که بر خلاف وضعیت رژیم نژاد پرست صهیونیستی است.
دوم: فرسایشی کردن مقاومت لبنان و نابود کردن آن با ایجاد درگیری های داخلی
سوم: ضربه زدن به نقش لبنان در منطقه (نقش اقتصادی و تجاری و جهانگردی و فرهنگی).
چهارم: طمع ورزی اسرائیل به آبهای لبنان.
پنجم: پایان دادن به حضور مقاومت فلسطین در لبنان و تلاش برای اسکان دائمی آوارگان فلسطینی در این کشور.
بدین لحاظ رژیم صهیونیستی در فاصله سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸، از یک سو سیاست سرزمین سوخته و از دیگر سو سیاست به اصطلاح ضربات بازدارنده را علیه رزمندگان فلسطینی و لبنانی در جنوب لبنان به کار بست و در مجموع تلاش نمود تا از طریق عوامل خود در لبنان در این کشور یک جنگ داخلی میان طوایف مذهبی موجود راه اندازی کند.
در این رابطه "دیوید کیمخی" (کیمچی) معاون وقت سرویس اطلاعاتی اسرائیل (موساد) در دیداری با رئیس ساواک ایران (نصیری)، در آبان سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶)، ضمن اشاره به برنامه ها و اهداف اسرائیل در لبنان و ضرورت ایجاد جنگ داخلی در آن کشور، تا آنجا پیش رفت که موضوع حذف امام موسی صدر را از صحنه لبنان مطرح و حتی طرح جایگزین را نیز به رئیس ساواک ارایه نمود. این گفت و گو نشان میدهد که لبنان از جنبه های مختلف سیاسی و ژئوپولیتیکی برای اسرائیل دارای اهمیت فراوان و استراتژیک بوده است. از سوی دیگر حاکی از ترس مقامات رژیم صهیونیستی نسبت به گسترش اصول، ارزش ها و فرهنگ ناب اسلامی در آن سرزمین است.
آنها امام موسی صدر را به عنوان یک خطر جدی در مسیر استراتژی خود ارزیابی کرده و در صدد حذف ایشان بر آمدند. نکته دیگری که این سند آشکار می سازد، تبانی و توطئه مشترک ساواک و موساد در ماجرای امام موسی صدر است.
منبع: تاریخچهی سیاسی لبنان، مجید صفاتاج،صص76-73، ناشر: آفاق رمشن بیداری، تهران، چاپ اول، 1396
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}