ما موظفیم، فرزندانمان را با مقوله مرگ آشنا کنیم و خودمان هم این ارتباط گریزناپذیر با مرگ را بپذیریم. در صورت عدم آشنایی با مقوله مرگ، حتی در آموزش زندگی هم ناموفق خواهیم بود. چنین کاری شاید به نظر ما غیر ضروری و حتی خطرناک بیاید، نه به خاطر مرگ، چون دیر یا زود همه ما خواهیم مرد، بلکه به خاطر اینکه این بی توجهی هم قبل و هم بعد از آنکه عزیزی را از دست می دهیم، به شدت در زندگی ما تأثیر می گذارد. بهترین عمل برای آمادگی پذیرش مصیبت از دست دادن فردی، آموزش در مورد مرگ است.
 
یک ضرب المثل قدیم سومالیایی می گوید، چوب می سوزد و از بین می رود اما آتش برای همیشه پایدار می ماند. اگر دانه گندمی در زمین فرو نرود و نمیرد تنها یک دانه باقی می ماند، اما اگر بمیرد یک مزرعه پربار می سازد. کودکان نیاز دارند که روابط عاطفی با دیگران بر قرار کنند تا بتوانند امنیت روانی و جسمانی خود را حفظ کنند. ما پیش از این ماهیت متعلقات و دارایی کودکان و تأثیر از دست دادن آنها را بررسی کردیم. در این فصل نگاهی به موضوع غم و اندوه می اندازیم و روش های ویژه ای که کودکان در زمان مقابله با سوگ از دست دادن یکی از وابستگان یا نزدیکان به کار می برند را مورد بحث قرار می دهیم.
 
در ابتدا چگونگی حمایت بزرگسالان از کودکان را در برابر فشار ناشی از سوگ مرگ یکی از اعضاء خانواده بررسی می کنیم. در مرحله بعدی نگاهی داریم به سوگ و مراسم سوگواری درون خانواده یا مجموعه های دیگری نظیر مدرسه. همچنین اثر مشاهده مستقیم یا نزدیک مرگ کسبی به خصوص مرگ ناگهانی و خشن را بر کودکان مدنظر قرار می دهیم.
 
جیمز رابرتسون با همکاری جان بالبی در زمانی که اهمیت رابطه والدین - فرزند به طور کامل شناخته نشده بود، یک سری مطالعات سازمان یافته را انجام دادند. رابرتسونها نشان دادند که چگونه یک کودک ۲ ساله در حین جدایی از مادرش به دلیل بستری شدن در بیمارستان، دچار ناراحتی روانی بسیار شدیدی شد. مشاهدات آنها در یک سرة از فیلم هایی که از چنین مواردی تهیه شده بود نشان دهنده یک ترتیب معین و بارز از پاسخهای احساسی و روانی از طرف کودک بود. در مرحله اول اعتراض کودکان که با گریه و دادزدن در موقع جدایی از والدین و نیز زمانی که کارکنان بیمارستان قصد آرام کردن آنها را داشتند، بروز میکرا دومین واکنش گریز بود که طی آن کودکان بی تفاوت و گوشه گیر می شدند. سومین پاسخ انفصا بود که در آن به ظاهر در رفتار کودکان بهبود یافته، دیده می شد و رابطه ای سطحی با کارکنا بیمارستان و سایر کودکان برقرار می کردند. وقتی که کودکان به والدینشان ملحق می شدند با روش های مختلفی واکنش نشان می دادند، پس زدن والدین و سردی در پذیرش آنها، بهانه هاز عصبی یا چسبیدن غیرمعمول به والدین. این رفتار ممکن بود مدت زیادی به طول انجامد. 
 
تحقیقات بعدی رابرتسون‌ها نشان داد که شدت این واکنش ها را می توانیم به یکی از راه‌های زیر کاهش دهیم؛ دیدار متناوب یکی از والدین یا یک فرد بزرگسال مورد اعتماد، یا ماندن یکی والدین در بیمارستان یا آماده کردن کودک از نظر روانی برای پذیرش جدایی از والدین در ح ممکن. به عبارتی دیگر زمانی که احساسات کودکان در قبال جدایی از والدین به عنوان یک پاس طبیعی شناخته شده و قابل فهم تلقی می شود و از طرف بزرگسالان درک می شوند، کمک با کودکان برای مقابله با آن راحت تر می گردد. برعکس زمانی که از اظهار ناراحتی و غم کودکا جلوگیری می شود و به آنها گفته می شود که «خوددار و خویشتن دار» باشند یا «خوشحال باشند» ! دختر و پسری شجاع باشند» احتمال بیشتری برای ناراحتی دراز مدت وجود دارد.
 
مطالعات رابرتسون‌ها در معرض مخالفت‌هایی قرار گرفت؛ زیرا که محققان خود در زما تحقیق هیچ دخالتی در کمک به کودکان گرفتار ناراحتی نمی کردند. اما تحقیق مورد نظر مدار غیرقابل انکاری در خصوص میزان قوت احساسات کودکان در زمان جدایی از والدینشان ارائ میکرد. پاسخ های مشابهی در مطالعات زیاد دیگری گزارش شده است، از جمله در مور پاسخ های روانی و احساسی کودکان به یتیم شدن یا فرزندخواندگی و نیز کودکانی که در اث جدایی والدین یا طلاق دچار ناراحتی روحی و روانی شده اند. همچنین شواهد حاکی از آن است که بزرگسالان می توانند در کاهش ناراحتی کودکانی که در غم مصیبت از دست دادن نزدیکان خود هستند، نقش مؤثری ایفا کنند.
 
سوگواری: اگر کودکی مجبور به تحمل جدایی دراز مدت از فرد مورد علاقه خود شود یا به دلیل مرگ چنین شخصی برای همیشه او را از دست دهد برای او، درست مانند بزرگسالان، ضروری است که دوره ای را عزاداری کند. کودکان، همانند بزرگسالان، در معرض واکنش تغییرات رفتاری در زمان مواجه شدن با مرگ یکی از نزدیکان خود هستند. به عنوان مثال دنتا و همکاران او می گویند، در مطالعه ای بر روی خانواده هایی که دچار مرگ ناگهانی نوزاد شده اند، ۷۵٪ از والدین گزارش دادند که تغییرات رفتاری خاص را در برادر و خواهر نوزاد مرده مشاهده کرده اند .علائم تغییر رفتار عبارت بودند از، انزوا، دزدی، مشکل در خواب و کم خوابی، رفتار پسرفتی، کوشش برای جلب توجه و اضافه وزن. وقتی کودکی می میرد خواهر و برادر نیز در مورد زنده ماندن خود دچار شک و تردید می شوند. برای والدین عزادار بسیار سخت است که حمایت کافی از سایر کودکان در خانواده به عمل آورند. در واقع در بعضی خانواده ها صحبت کردن در مورد مرگ خیلی مشکل است (نیومن و همکاران). بسیاری از خانواده ها در چنین شرایطی، ظاهرا کودکان باقی مانده را حمایت می کنند.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 48-46، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391