در سال‌های آغازین زندگی پسربچه‌ها روش‌های حل مسئله و مهارت‌های ارتباطی را بلد بودند و کاملا اجتماعی و انعطاف پذیر و مستقل عمل می کردند، در نوجوانی مرکز کنترل درونی داشتند و دارای ارزش های درونی و خودباوری بودند. توانایی انجام امور، بلوغ اجتماعی و قدرت ادراک داشتند و در برخوردهایشان با دیگران طبیعی رفتار می کردند. استقلال درونی جهت گیری (اجتماعی) و موقعیت سنجی این پسربچه ها نسبت به عملکرد پیش از دبستان آنها قابل توجه بود. ورنر مشاهده کرد که آنها در گزینش سرپرست هم مهارت دارند.
 
به نظر می رسید که این پسر بچه‌های مقاوم در ایجاد ارتباط مناسب با دیگران تلاش می کنند، یک شبکه اجتماعی تشکیل می دهند و حس رقابت اجتماعی را گسترش می دهند. آنها همچنین روابط دوستانه خود را با مراقب بزرگسالشان گسترش می دادند، یا یک رابطه پیشرفته با فردی بزرگسال که نفوذ زیادی بر آنها داشت مانند معلم، برقرار کرده بودند. به عبارت دیگر آنها بصیرت احساسی» بالا و پیشرفته ای داشتند. گاردنر می گوید تحقیقات پیرامون زندگی های موفق نشان داده است که دانستنی های مرسوم این گروه از زیرکی و بصیرت تقریبا محدود است و بیشتر تمرکزشان روی علوم نظری و ریاضیات بود. زیرکی ها و بصیرت های مرکب مورد بررسی قرار گرفته اند که از جمله آنها می توان زیرکی درونی و یا احساسی را نام برد. بصیرت و زیرکی‌های احساسی به پنج دسته تقسیم می‌شوند:
 
- آگاهی شخصی: دانستن اینکه چرا چیزی را درک و احساس می کنید.
 
- احساس موفقیت: باور اینکه احساس موفقیت در شرایط استرس زا یکی از عوامل مهم پیروزی و غلبه بر مشکلات است
 
- احساس بصیرت: خودباوری، کنترل احساسات، هیجانات و انگیزه ها در جهت رسیدن به هدفی ایده آل
 
- تطبیق: تشخیص و بررسی و تفسیر احساسات سایر مردم یا فرد مقابل. و صلاحیت اجتماعی: گسترش و ایجاد صحیح رقابت، در جهت ایجاد روابط ( با ادامه روابط با دیگران).
 
کودکان و جوانانی که این مشخصات را در خود بسط داده اند، به طور ذاتی بیشتر می توانند بر استرس غلبه کنند. عکس العمل افراد در برابر استرس با همدیگر فرق می کند. محافظها با فاکتورهای محافظتی که اثرات منفی استرس ها را کاهش می دهند عبارتند از: خوش بینی و شخصیت، حمایت خانوادگی، یک سیستم حمایتی خارجی که فرد را تشویق و موفقیت در برابر مشکلات را امکان پذیر می کند.
 
غلبه بر  استرس یکی از عناصر کلیدی در فرایند مدیریت استرس است: غلبه بر استرس را می توان تلاش جدی برای برطرف کردن استرس و خلق راه حل های منطقی برای برخورد با استرس تعریف کرد. طبیعت و گستردگی استرسی که ما با آن برخورد می کنیم می تواند در موفقیت یا عدم موفقیت ما در برخورد با آن مؤثر باشد. به نظر هندرنا، روش های غلبه چنانچه موفقیت آمیز نباشند، می تواند در بدترین حالت منجر به افسردگی، خودکشی، بدرفتاری، به هم خوردگی مزاج و دیگر بیماری های روحی و جسمانی شوند. پیارلین Pearlin (1991) اظهار کرد که غلبه بر استرس دارای سه مؤلفه است:
 
- سبب تغییر و یا وفق یافتن وضعیت های موجود با عامل استرس می شود.
 
 - تغییر شرایط موجود به شرایطی که احتمال استرس را کاهش می دهد.
 
 - علائم پریشانی را که نتیجه استرس زاهاست، کنترل و محدود می کند.
 
 برای غلبه بر استرس تنها یکی از نشانه های فوق کافی است و نیازی به هر سه مورد آنها نیست. پیارلین بیان کرد که غلبه بر بخشی از مشکلات زندگی کار بسیار دشواری است به خصوص هنگامی که این استرس زاها دارای یک نظام خاص باشند. برای مثال دانش آموزی که در مدرسه ای با کادر آموزشی نامناسب تحصیل می کند، کارکنان مدرسه روحیه دانش آموزان را پایین می آورند و دانش آموز برای تغییر دادن شرایط یا وفق دادن خود با عوامل ایجاد استرس مشکل بسیار بزرگی خواهد داشت. در این شرایط پریشانی های افراد و عدم توان غلبه موفقیت آمیز غالبا با موقعیت، رابطه مستقیم دارد و همچنین وابسته به اعمال سایر افرادی است که گرفتار چنین موقعیتی بوده اند. پیارلین خلاصه می کند که: «افراد با توجه به موقعیت ها و خصوصیات متفاوت ممکن است مستقیم یا غیرمستقیم یک حادثه استرس زا را تجربه کنند. این افراد ممکن است در اثر این استرس زاها عکس العمل های یکسان و یا متفاوتی داشته باشند. آنها به طور مشابه و یا متفاوتی خود را با استرس زا وفق میدهند. کسی که سعی میکند بر استرس غلبه کند ممکن است از طرف دیگران مورد حمایت قرار گیرد و یا برعکس. پس نتیجه استرس زا می تواند برای افراد یکسان و یا متفاوت باشد.» بسیاری از محققان شیوه های غلبه را به دو دسته تقسیم کرده اند؛ برخورد احساسی و تمرکز بر روی مشکل. طبق نظریه بیارلین در ترفندهای تمرکز بر روی مشکل، افراد سعی می کنند که استرس زا را تغییر دهند.
 
 افرادی که بر خورد احساسی با استرس زاها دارند به واکنش های احساسی افراد دیگر نیز توجه می کنند. کمپاس و همکارانش این دو روش متفاوت را در مورد ۱۳۰ نفر که بین ۱۰ تا ۱۴ سال سن داشتند، بررسی کردند. آنها دریافتند که افراد نوجوان هر دو روش را چه در مورد مسائل درونی و ارتباطی و چه در مورد مشکلات تحصیلی به کار می برند. استفاده از روش تمرکز بر روی مشکل، بیشتر با سن فرد سازگار است. آنها به تفاوت های مهم و کلی نرسیدند. همچنین متوجه شدند که دختران در هنگام برخورد با مسائل درسی، زیاد تمایلی به استفاده از روش برخورد احساسی ندارند. تجربه استرس زاهای اجتماعی - نه استرس زاهای مدرسه ای - اکثرا مربوط به مشکلات رفتاری و احساسی می باشد.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 40-37، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391