برای درک بهتر غم و اندوه کودکان، لازم است که ما از واکنش‌های آنها در سنین متفاوت، نحوه شناخت شان از جدایی و از دست دادن نزدیکان و واکنش های اندوه آمیز شامل علائم جسمانی و روانی مطلع باشیم. راه های شناخته شده ای برای حمایت بزرگ ترها از کودکان در این زمینه وجود دارد، لیکن این نکته مهم است که چنین مداخله ای باید همراه با احتیاط و همدلی با کودکان دچار ناراحتی باشد. کودکان هم مانند بزرگسالان، در اثر از دست دادن افراد مورد علاقه خود، دچار غم و اندوه می شوند. بعضی از آنها در ظاهر آشفته به نظر نمی رسند و حتی بعضی از کودکان ممکن است اظهار کنند که اهمیتی به موضوع نمی دهند. باید توجه داشت که کودکان بیشتر در معرض احساس ترس از رها شدن و تنها ماندن می باشند به خصوص زمانی که شخص فوت شده از نزدیکانشان باشد. بارها اتفاق می افتد که آنها به دلیل غرق شدن در سوگواری و عزا، احساس می کنند که لازم است مدتی از این حالت بیرون بیایند. ولی به کار بردن و کمک گرفتن از جملاتی نظیر «پدربزرگ خوابیده» یا «مامان بیرون رفته» به آشفتگی ذهنی کودک می افزاید و ممکن است او را حتی در مورد رفتارهای عادی نظیر به رختخواب رفتن در شب یا مشاهده بیرون رفتن والدین برای مدتی کوتاه دچار ترس و اضطراب نماید.
 
کودکان بین ۳ تا ۷ سال در خصوص مفهوم مرگ از خود «افکار شعبده گونه» بروز می دهند. به عنوان مثال فکر میکنند که انجام بعضی کارها توسط آنها می تواند شخص مرده را زنده کند. در واقع این تصویر، مرکز قسمتی از رشد ذهنی است اما در صورتی که افکار غیر منطقی آنها مورد توجه قرار نگیرد، می تواند نتایج احساسی مخربی داشته باشد (البته بزرگسالان نیز در خصوص علت مرگ افکار شعبده گونه ای بروز می دهند، مثل اینکه «چرا خدا مرا به این طریق مجازات کرد؟» یا «مگر من چه گناهی کرده بودم که چنین عذابی باید بکشم؟» ) ممکن است کودکان معتقد باشند که اعمال یا افکار آنها باعث مرگ شخص شده، لذا باید والدین به افکار شعبده گونه کودکان توجه کرده و از احساس گناه غیرمنطقی در آنها جلوگیری کنند. به طور مثال، ممکن است کودکان فکر کنند که چون پیش از این افکار یا ذهنیت بدی راجع به شخص فوت شده، داشته اند آن افکار باعث مرگ او شده است و حالا می توانند با رفتار خیلی خوب خود، باعث برگشتن و زنده شدن او شوند. آنها همچنین ممکن است از اینکه افکار بد آنها منجر به مرگ افراد دیگری نیز بشود، بترسند، لذا ابراز احساسات آنها نظیر خشم و ناراحتی از مرگ افراد نیز از حد طبیعی خود فروکش و ضعیف شود. یکی از دلایل استمرار چنین افکار بی اساسی، این است که در زمان وقوع مرگ، بزرگسالان مشغول عزاداری هستند و نمی توانند به ترس ها و اضطراب های کودکان توجه کنند. چرا که آنها در مرحله درک و فهم مرگ با ذهن خود هستند، و به پشتوانه احساسی کافی برای حمایت خود در مقابل اثرات فقدان نزدیکان را نیازمندند.
 
سؤالات کودکان راجع به مرگ - مثل اینکه «هوا در زیر زمین سرد است آیا بابا جوراب گرم پوشیده؟» - می تواند در اغلب اوقات حاکی از مشکل کودکان در درک ماهیت مرگ باشد. ضروری است برای کودکان به روشنی توضیح داده شود که شخص مرده دیگر احساس ندارد، احساس سرما و درد نمی کند و به غذا نیز احتیاجی ندارد. کودکان کوچک اغلب در مورد سرنوشت جسم مرده کنجکاو هستند و کاملا منطقی است که اطلاعاتی راجع به مراسم شستشوی مرده و دفن به آنها داده شود. دیرگروفا مواردی از سوالات کودکان را چنین نقل می کند که می پرسند: «مامان کی برمی گردد؟» یا «در کجا می توانیم یک اتوبوس بگیریم و به عرش برویم؟» و بدین طریق آرزوی خود را برای همراهی با والدین از دست رفته شان بیان می کنند. اینها سؤالاتی هستند که جواب دادن به آنها مشکل است به ویژه که بسیاری از والدین، خود در مورد زندگی پس از مرگ دچار شک و دودلی هستند. هی ورثا معتقد است که احتمالا کودکان با گفته های بزرگ ترها در مورد اینکه مرگ انتهای زندگی هر شخص است و توضیح های مبهم در مورد اینکه شخص فوت شده در عرش به سر می برد که در عقیده اصیل نیز جایی ندارد یا با توضیح های انتزاعی در مورد فناپذیری از اندوه پیش آمده ناراحت نمی شوند. او توصیه می کند، به جای توضیحی که جدایی ناشی از مرگ را خیلی دلخراش تر جلوه می دهد، باید با صراحت آنچه که خودشان از مرگ پذیرفته اند را بازگو کنند، و آنچه را نمی توانند بپذیرند، مدنظر قرار دهند.
 
لورای هفت ساله و دوستش در ایستگاه راه آهن منتظر قطار بودند. او درباره تعطیلات و برنامه های خود صحبت می کرد و در میان صحبت خود به طور ناگهانی گفت: «من و کلی تصمیم گرفته ایم که هرگز به پاریس نرویم». تحقیقات بیشتر در موردگفته های او در این مورد نشان داد که دلیل او برای ابراز چنین تصمیمی این بوده است که پرنسس دایانا در پاریس مرده است و بعضی از دختران هم سن و سال او فکر می کنند که پاریس محل امنی نیست و مردم در آن به راحتی کشته شده و از دنیا می روند. در ماه بعد لورا به طور آشکاری از محیط‌های خطرناک می ترسید و اخبار جنایات و تصادفات را مورد مطالعه قرار می داد. او سؤالات زیادی را درباره غریبه‌ها، در مورد قدم زدن به تنهایی و کودکان و والدینی که کشته شده بودند از افراد می پرسید. در واقع بسیاری از افراد که از نحوه مرگ پرنسس دایانا آگاه شده بودند، در مورد امکان وقوع مرگ غیرمنتظره و ناگهانی که باعث از بین رفتن افراد بالغ و کودکان می گردید، هم مانند لورا و دوستانش فکر میکردند.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص 50-48،  نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391