گوشه‌هایى از اخلاق محمد (صلی الله علیه وآله ), نظافت، ادب معاشرت، بخشایش و گذشت

گرچه سیره‌ نویسان، مورخان و اصحاب حدیث از صدر اول تا کنون جزئیات احوال رسول اکرم را در هزاران آثار و تألیفات خود گرد آورده‌اند و منابع بسیار غنى و ارزنده در دسترس اهل تحقیق نهاده‌اند، ولى چون در بیشتر آنها خصوصیات زندگى آن حضرت نه بطور دسته بندى و منظم، بلکه در ضمن مطالب دیگر به شکل پراکنده ذکر شده است، اطلاع یافتن بر آن بر همه کس آسان نیست و نیز اغلب این آثار به زبان عربى است و جز اهل آن زبان دیگران قادر به استفاده از آن نیستند؛ به علاوه زندگانى ماشینى این عصر که مى‌بایست وقت و فراغت بیشترى براى افراد بشر ذخیره کند برخلاف انتظار موجب کمى فرصت شده و مردم را از صرف وقت به خواندن تألیفات مفصل باز داشته است.

بنابراین نگارنده با توجه به اهمیت موضوع و اعتراف به کم بضاعتى خود، مى‌کوشد به اندازه‌اى که در حوصله یک مقاله است، خلاصه‌اى از روش زندگانى آن حضرت را مطابق آنچه که مورد اتفاق و یا مشهور در میان مورخان و معتمدان اصحاب حدیث است بطور فشرده در دسترس علاقه‌مندان قرار بدهد و بار دیگر به قصور و ناتوانى خود اعتراف مى‌نماید.
 

نظافت

موى سرش را که تا بناگوشش مى‌رسید با برگ سدر مى‌شست و شانه مى‌کرد و روغن بنفشه مى‌مالید و خود را با مشک و بخور عنبر خوشبو مى‌نمود، به حدى که از هر جا که عبور مى‌کرد تا مدتى بوى عطرش شنیده مى‌شد. روزانه چند بار مخصوصآ شب‌ها پیش از خواب و پس از بیدارى دندان هایش را با دقت مسواک مى‌کرد.

جامه سفیدش که تا نصف ساق هایش را مى‌پوشانید همیشه تمیز بود. پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مى‌شست و از خوردن سبزى‌هاى بدبو پرهیز مى‌نمود. شانه عاج و سرمه‌دان و مقراض و آینه و مسواک، جزء اسباب مسافرت برمى‌داشت. خانه‌اش با همه سادگى و بى تجملى همیشه پاکیزه بود.

تأکید مى‌نمود زباله‌ها را به هنگام روز بیرون برند و تا شب به جاى خود نماند. نظافت تن و اندامش با قدس طهارت روحش هم‌آهنگى داشت و به یاران و پیروان خود تأکید مى‌نمود که سر، بر، جامه و خانه هایشان را تمیز نگاه دارند و بالخصوص روزهاى جمعه وادارشان مى‌کرد خود را شستشو داده و معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.۱ دستور مى‌داد در مقابر و کنار نهرهاى آب و زیر سایه درختان به قضاى حاجت ننشینند و آب‌ها را مطلقآ آلوده نسازند و در موقع شستشوى بدن داخل آن نشوند بلکه آب را در کنارى به سر و بر خود بریزند.۲
 

ادب معاشرت

در میان جمع، بشّاش و گشاده‌رو و در تنهائى سیماى محزون و متفکر داشت. هرگز به روى کسى خیره نگاه نمى‌کرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مى‌دوخت. در سلام کردن به همه حتى بردگان و کودکان پیشدستى مى‌کرد. اغلب دوزانو مى‌نشست و پاى خود را جلو هیچکس دراز نمى‌کرد و هرگاه به مجلسى وارد مى‌شد، نزدیک‌ترین جاى خالى را اختیار مى‌نمود.

اجازه نمى‌داد کسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى کند. سخن همنشین خود را قطع نمى‌کرد و با او طورى رفتار مى‌کرد که او تصور مى‌نمود هیچکس نزد رسول خدا از او گرامى‌تر نیست. بیش از حد لزوم سخن نمى‌گفت، آرام و شمرده سخن مى‌گفت و هیچگاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمى‌ساخت.

در حیا و شرم حضور بى مانند بود. هرگاه از رفتار کسى آزرده مى‌گشت، ناراحتى در سیمایش نمایان مى‌شد ولى کلمه گله و اعتراض بر زبان نمى‌آورد. از بیماران عیادت مى‌نمود و در تشییع جنازه حضور مى‌یافت. جز در مقام دادخواهى اجازه نمى‌داد کسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به کسى دشنام بدهد و یا سعایت نماید.

روزى چند نفر از یهودیان بر او وارد شدند و با لحن مخصوص که دو پهلو بود سلام کردند، در جواب آنها گفت: «و علیکم». عائشه به قصد آنها متوجه شد و با عصبانیت شروع به پرخاش و ناسزاگوئى نمود، رسول اکرم فرمود عائشه آرام بگیر و بدزبانى نکن مگر نمى‌دانى خدا رفق با همه کس را دوست مى‌دارد.۳
 

بخشایش و گذشت

بدرفتارى و بى حرمتى را نسبت به شخص خود با نظر اغماض مى‌نگریست، کینه کسى را در دل نگاه نمى‌داشت و در صدد انتقام بر نمى‌آمد. روح نیرومندش که در سطح بسیار بالاتر از انفعالات نفسانى و عقده‌هاى روحى قرار داشت عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مى‌داد.

حسّاسیتش در مقابل ناملایمات از حد حزن و اندوه تجاوز نمى‌کرد. در جنگ اُحُد با آن همه وحشیگرى و اهانت که به جنازه عموى ارجمندش حمزة‌بن عبدالمطلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند، زن ابوسفیان دست یافت در مقام انتقام برنیامد و حتى ابوقَتاده انصارى را که مى‌خواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگوئى منع کرد.۴

پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان که تسلیم شده بودند غذائى مسموم برایش فرستادند او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، اما به حال خودشان رها کرد.۵ بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در کامش کند او را نیز عفو نمود.۶ سردسته منافقان که با اداى کلمه شهادت مصونیت یافته بود، در باطن امر از اینکه با هجرت رسول اکرم به مدینه بساط ریاست او برچیده شد، عداوت آن حضرت را در دل مى‌پرورانید و با یهودیان مخالف نیز سروسرّى داشت و از کارشکنى، کینه توزى و شایعه سازى علیه رسول اکرم فروگذار نبود، هم او بود که در غزوه بنى المصطلق مى‌گفت چنانچه به مدینه برگشتیم این طفیلى‌هاى زبون را (مقصودش مهاجرین است) از خانه خود بیرون مى‌رانیم. یاران رسول اکرم که دل پرخونى از او داشتند، بارها اجازه خواستند او را به سزایش برسانند.

آن حضرت نه تنها اجازه نمى‌داد بلکه با کمال مدارا با او رفتار مى‌کرد و در حال بیمارى به عیادتش رفت و سر جنازه‌اش حاضر شد و بر او نماز گذارد.۷ در مراجعت از غزوه تبوک جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به هنگام عبور از گردنه، مرکبش را رم بدهند تا در پرتگاه سقوط کند و با اینکه همگى صورت خود را پوشانده بودند آنها را بشناخت و با همه اصرار یارانش اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف‌ نظر کرد.۸

پینوشت
۱ ـ مندرجات این فصل در همه کتاب‌هاى سیره و حدیث آورده شده.
۲ ـ صحیح مسلم، جلد ۱، صفحه ۱۶۳.
۳ ـ صحیح مسلم، جلد ۱، صفحه ۴.
۴ ـ امتاع الاسماع مقریزى، جلد ۱، صفحه ۴۲۵.
۵ ـ صحیح بخارى، جلد ۴، صفحه ۱۰۰.
۶ ـ صحیح مسلم، جلد ۷، صفحه ۱۴.
۷ ـ امتاع الاسماء مقریزى، جلد ۱، صفحه ۴۹۶.
۸ ـ امتاع الاسماء مقریزى، جلد ۱، صفحه 479.


منبع: سایت عصر شیعه