روشهای تعلیم و تربیت
اولین چیزی که اکثر اگزیستانسیالیستها می خواهند، تغییر در نگرش ما نسبت به تعلیم و تربیت است.
اجازه بدهید این مفهوم را بیشتر توضیح دهیم، چون در بطن هر مفهوم تربیتی پدیدار شناختی قرار دارد. بخش زیادی از زندگی آگاهانه ما بدون آگاهی روشن ما از آگاهی تحقق می یابد. منظور این است که آگاهی ما مجذوب وقایع روزانه می شود و واقعیت مبتنی بر فهم متعارف اشیا را مسلم میگیریم. با این حال، گاه و بیگاه در سطحی از آگاهی که ناگهان قابل تردید می شود، نسبت به امور کاملا آگاه می شویم و قبل از جریان وقایع روزانه حصارها را در می نوردیم این عمل شبیه «درنگ» یا «وقفه» در جریان تجربه آگاهانه در دیدگاه جیمز و دیویی است. در نتیجه، باید سعی کنیم نقد اگزیستانسیالیستی را از توصیف پدیدارشناسی و تفسیر تمیز دهیم. باید کوشش کنیم حتی الامکان منطقی باشیم؛ این منطقی بودن به معنای عقل گرایی دور از دسترس نیست، بلکه نوعی عقل گرایی است که همیشه نسبت به موقعیت انسان آگاه است. اگر می خواهیم نسبت به استعداد شاگرد چشم باز و آگاه باشیم، باید منطقی نیز باشیم.
روشهای تعلیم و تربیت: اولین چیزی که اکثر اگزیستانسیالیستها می خواهند، تغییر در نگرش ما نسبت به تعلیم و تربیت است. به جای آن که تعلیم و تربیت چیزی تلقی شود که ذهن شاگرد باید با آن پر شود، بر اساس آن ارزیابی شود، یا با آن تطبیق داده شود، اگزیستانسیالیستها میگویند که ابتدا به شاگردان به عنوان افراد نگاه می کنیم و سپس اجازه می دهیم نقش مثبتی را در شکل دادن به تعلیم و تربیت و زندگی خودشان بر عهده بگیرند. درست است که هر شاگرد سابقه تجربیاتی را که بر تصمیمهای شخصی او تأثیر دارد، با خود به مدرسه می آورد، اما اگزیستانسیالیستها عموما تأکید می کنند که مدارس و مؤسسات دیگر مکانهای آزادی باشد و شاگردان تشویق شوند تا کارها را انجام دهند چون آنها مشتاقند خودشان کارها را انجام دهند. بعضی از نویسندگان مثل ون کلوموریس برنامه سامرهیل را تعلیم و تربیتی می دانند که اگزیستانسیالیستها ترجیح می دهند. در این برنامه، شاگردان مجبور نیستند در کلاس حضور یابند و اگر خودشان نخواهند، هیچ نمره یا امتحانی در کار نیست. آن جا محیطی است که در آن شاگردان تشویق می شوند تا خود انتخاب کنند و برای این کار آزادی دارند. سامرهیل قواعد و مقررات خاص خود را دارد که بعضی را شاگردان و برخی را متصدیان به وجود آورده اند، اما در مقایسه با اکثر مدارس دیگر، یک مؤسسه آزاد است.
به نظر اگزیستانسیالیستها هیچ دو کودکی شبیه هم نیستند. کودکان از نظر آگاهی، ویژگیهای شخصی، علایق و امیالی که کسب کرده اند، با هم فرق دارند. خنده دار خواهد بود اگر فکر کنیم که باید همه آنان آموزش و پرورش مشابه داشته باشند. با وجود این، ما اغلب کودکانی را می یابیم که نه تنها به یک نحو با آنها برخورد می شود، بلکه چیزهای مشابهی را که تصور می رود با سطح علمی آنها مناسب باشد، فرا می گیرند. علاقه فراوانی به جامعه توده ای»، «جمعیت تنها» و «ملت گوسفندوار» وجود دارد، و در مؤسسات تربیتی ما هنوز هم همرنگی و اطاعت ترویج می شود. تأکید بعضی از مربیان بر آموزش و پرورش برای سازگاری، بسیاری از اگزیستانسیالیستها را بر آشفته کرده است. اگر چه دیویی اعتقاد دارد که تعلیم و تربیت باید در صف مقدم تغییر باشد، اما این را هم مورد توجه قرار داده که همراه با کار برای تغییر، به آماده کردن کودک برای جامعه موجود نیز نیاز داریم. با این حال، بعضی از مربیان پیشرفت گرا» زیر پوشش فلسفه پیشرفت گرا «سازگاری با زندگی» را محور اصلی تعلیم و تربیت قرار داده، تعلیم و تربیتی را ترویج کرده اند که هم از فردیت و هم از تغییر اجتماعی جلوگیری کرده است.
اگزیستانسیالیستها دوست دارند شاهد پایان یافتن سلطه جویی بر شاگردان باشند. معلمان بر اساس راههای از پیش تعیین شده و با استفاده از روشهای رفتارگرایانه پاداش و تنبیه، کودکان را کنترل می کنند. اگزیستانسیالیستها دوست دارند کودکان از میان گزینه هایی که در دسترسشان است، راه خود را برگزینند. مدارس، اغلب، از وسایل، برنامه ها و آموزش متحدالشکل تشکیل می شود. اگر چه تمام مربیان تا حدودی درباره ترویج فردیت در آموزش و پرورش سخن گفته اند، اما اکثر برنامهها و روش های تدریس به نحوی فراهم شده که شباهت بیشتری به هم داشته باشد. اگزیستانسیالیستها به نفع تنوع در تعلیم و تربیت استدلال می کنند؛ این تنوع نه فقط برنامه درسی بلکه روش آموزش مطالب را نیز شامل می شود. آنها می گویند بعضی از شاگردان به این روش و برخی به آن روش یاد می گیرند. باید روش های یادگیری بسیاری برای آنان فراهم باشد.
از دغدغه های فکری اگزیستانسیالیستها، نقش معلم یا مربی در فرایند یادگیری است. آنها اعتقاد دارند که هر معلمی باید یک شاگرد باشد و هر شاگرد، یک معلم. مارتین بابر جزئیات این مطلب را در توصیف از مفاهیم «من - تو» و «من - آن» بحث کرده است. در ارتباط «من - آن»، معلم با شاگرد به عنوان کسی رفتار می کند که بناست او را هدایت کرده از دانش سرشار کند. دانش آموز در معرض دستکاری قرار دارد. پیروان بابر از روش «من - تو» حمایت کرده اند؛ یعنی روشی که هم شاگرد و هم معلم از یکدیگر فرا می گیرند و رابطه ها بیشتر از نوع رابطه دوست با دوست است.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص213-211، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}