فرار الزاماً نه کار بدی است و نه کار خوب، بسته به شرایط فرد متواری، متفاوت است؛ مثلاً فرار کردن از دست یک سگ عصبانی یا فرار کردن دزد از دست پلیس یا فرار کردن سگ عصبانی از دست دزد یا فرار کردن...، تا بیش‌تر از این قاطی نشده بهتر است بگذریم. حالا ما هم این‌جا قصد داریم به مناسبت سالگرد یکی از تاریخی‌ترین فرارها به بررسی انواع رایج فرار و به درس‌هایی که می‌شود از فرار شاه گرفت بپردازیم.
 

۱. فرار مغزها

یکی از معروف‌ترین فرارهاست. شما همین آجیل را در عید نوروز ببینید، پیش برادرت نشسته‌ای یک کاسه آجیل بخوری دو دقیقه‌‌‌ می‌روی گلاب به روی ماهتان، برمی‌گردی‌‌‌ می‌بینی مغزها فرار کرده‌اند، دقت‌‌‌ می‌کنی‌‌‌ می‌بینی هنوز دوتا پسته باقی مانده، با خودت‌‌‌ می‌گویی: «بی‌خود بدبین بودم همه‌ی مغزها که اهل فرار نیستند.»
برشان‌‌‌ می‌داری و متوجه‌‌‌ می‌شوی یکی درش بسته است و دیگری فقط لبخند‌‌‌ می‌زند و هیچ چیز داخل دهانش نیست. این که مغز آجیل است، دیگر شما خودتان حساب مغز آدم را بکنید. همین شاه پهلوی هم، هم سن و سال شما که بود فرار مغزها کرد و از آن‌جا که تا ثریا می‌رود دیوار کج، آخر سر هم دوام نیاورد و کلاً فرار کرد.
 

۲. فرار شل‌مغزها

این پدیده یکی‌دوسالی است که شایع شده و خوش‌بختانه دارد رایج هم‌‌‌ می‌شود. به این صورت که بعضی‌‌‌‌ها که مغزشان شل است، ملت را از دست خود رها‌‌‌ می‌کنند؛ مثل این‌که بعضی وقت‌‌‌‌ها می‌آیی و‌‌‌ می‌بینی نخودچی‌های آجیلت هم نیست بعد کاشف به عمل‌‌‌ می‌آید مادر خانه برای تلطیف هوای خانه و مطبوعیت بیش‌تر نخودچی‌‌‌‌ها را دور ریخته است. بلا شک فرار شاه یکی از اصلی‌ترین مثال‌های این نوع فرار محسوب می‌شود! معمولاً جمله‌ای که در بدرقه‌ی این نوع فراری‌‌‌‌ها استفاده‌‌‌ می‌شود این مصرع از شعر است: «بری که الهی دیگه برنگردی» که شاعر به خوبی به آن اشاره کرده است.

 

۳. فرار بنزین و فرار زبان

این دو فرار تقریباً هم‌خانواده هستند؛ یعنی شما یک لحظه از آن‌‌‌‌ها غافل‌‌‌ می‌شوی‌‌‌ می‌بینی فرار کرده‌اند. حالا شاید شما زیاد با بنزین سر و کار نداشته باشید؛ ولی امان از این زبان انگلیسی! کلی زحمت‌‌‌ می‌کشی و با دوازده روش سائوپائولویی و بیست روش گواتمالایی و انواع جعبه‌های آموزشی ده تا کلمه از اول کتاب -۵۰۴ لغت کاملاً ضروری- حفظ‌‌‌ می‌کنی، تا یک مسافرت‌‌‌ می‌روی و برمی‌گردی یا یک ماه زبان را کنار‌‌‌ می‌گذاری،‌‌‌ می‌بینی کلاً هیچ چیز یادت نیست و دوباره باید بروی سراغ کلمه‌ی Abandon اول کتاب.

 
۴. پاس فرار

با این نوع فرار فوتبال‌دوستان و خصوصاً آقا پسرهای خوب آشنا هستند. بازیکن مهاجم توپ را به فضای ظاهراً خالی پاس‌‌‌ می‌دهد، مدافعان بخت‌برگشته هم فکر‌‌‌ می‌کنند که طرف سوتی داده، غافل از این‌که هم تیمی‌اش فرار کرده و خود را به توپ‌‌‌ می‌رساند و احتمالاً تک به تک و گل در انتظار تیم حریف است. یکی از گل‌های اصلی که جوانان انقلابی در سال 1357 به رژیم پهلوی زدند با همین پاس گل بود؛ یعنی دقیقاً از جایی که شاه فکرش را نمی‌کرد، از ناحیه‌ی همین مردم که آن‌‌‌‌ها را مدافع و موافق رژیم می‌دانست، چنان گل زیرطاقی خورد که موی سر مربیان انگلیسی و آمریکایی‌اش هم فِر شد.
 

۵. فرار از درس و کار

دانشمندان ریشه‌ی این فرار را در مجاری آپاندیس شناسایی کرده‌اند، به این صورت که هرچه این مجاری باریک‌تر باشند فرد فرار کم‌تری از درس و کار دارد و هرچه فراخ‌تر باشد فرار هم بیش‌تر است. این نوع فرار، بعد از شروع، فرارهای دیگری را هم به دنبال دارد و تصاعدی زیاد می‌شود؛ مثلاً شما از کتاب و کلاس فرار‌‌‌ می‌کنی، بعد‌‌‌ می‌روی امتحان‌‌‌ می‌دهی، بعدش از کارنامه فرار‌‌‌ می‌کنی، بعد از کارنامه از پدر و مادر فرار‌‌‌ می‌کنی و…! در طب سنتی، برای درمان این نوع فرار، دم‌کرده‌ی پودر سنجد با مخلوط فلفل قرمز بسیار توصیه شده است!
 

و اما
6. فرار شاهانه!

محققان علم فرارشناسی، تاریخ این علم را به دو دوره پیش از فرار شاهانه و پس از فرار شاهانه تقسیم‌‌‌ می‌کنند. این فرار که در واقع مبدأ تاریخ فرار نامیده می‌شود در ۲۶ دی ماه سال ۵۷ رخ داده است. عامل این فرار عمقی در تاریخ به عنوان پدر علم فرار شناخته می‌شود و تاکنون منشأ کتاب‌‌‌‌ها و تحقیقات فراوانی بوده است.
در این روش، محمدرضا پهلوی، پدر علم فرار، با بهره‌گیری از سرنوشت عبرت‌آموز داوودخان رئیس دولت افغانستان که به همراه خانواده‌اش به دست مخالفان کشته شده بود، از چند ماه قبل همه‌ی اعضای خانواده‌اش را به خارج های مختلف فرستاد. او همین طور به فرار کردن ادامه می‌داد و ثروت‌های جمع کرده را از کشور خارج می‌کرد. سرِ آخر هم در اواسط یک روز زمستانی به همراه چندین محموله‌ی عظیم از ثروت‌های کشوری، مثلاً برای استراحت به آسوان رفت و دیگر بازنگشت! به همین مناسبت ما هم روز 26 دی‌ماه را به عنوان روز جهانی فرار به جوامع بین‌المللی پیشنهاد می‌کنیم.

منبع: مجله باران