نگرشهای خاص تعلیم و تربیت
معلمان وقتی زبان را در فرایندهای تربیتی به کار می برند، اغلب ناخواسته بازیچه امیال دیگران می شوند.
وقتی درباره سیل تبلیغات، شعار دادن، و تفکر قالبی که مردم هر روز در معرض آن قرار دارند، فکر کنیم، می توانیم با دیدگاه تحلیلگران فلسفی موافقت کنیم. چون بیشتر مردم در زمینه تفکر منطقی آموزش اندکی دیدهاند، و شکارهای آسانی برای استفاده های نادرست از زبان هستند که وادارشان می کند چیزی را بخرند، به سبک خاصی رأی بدهند، یا از موضع خاصی حمایت کنند. ترفندهای زبانی بسیاری وجود دارد که مردم دائما در معرض آنها قرار می گیرند و بسیاری از آنها بر تفکر آنها تأثیر می گذارد. افراد با ارادهای که نماینده صاحبان منافع هستند، این ترفندها را یاد گرفته، آن قدر آنها را مؤثر یافته اند که در متقاعد کردن دیگران به رفتار کردن به شیوههای مختلف از آن استفاده یا سوء استفاده می کنند. در کتابهایی مانند متقاعد کنندگان پنهان اثر ونس پاکارد نشان داده شده که چگونه تبلیغ گران و سیاستمداران به آسانی می توانند مردم را فریب داده بر آنها تأثیر بگذارند و روشهایشان چقدر زیرکانه و استادانه است. تئودور وایت در کتاب ساختن رئیس جمهور خاطرنشان می کند چگونه می توان برای انتخاب یک نامزد به عنوان یک مقام سیاسی از فنون مختلفی که شامل دستکاری زبان نیز می شود، استفاده کرد.
مثال دیگر، واژه قانون است. بسیاری از مردم می گویند شما باید یا نباید فلان کار را انجام دهید، زیرا «این یک قانون است.» اما قانون چیست؟ قانونها با گذشت زمان تغییر می کنند، یا در یک کشور یا حکومت با کشور یا حکومت دیگر متفاوتند. به علاوه، آنها در معرض تفسیر قرار دارند و از این رو، قانونی که از سوی یک دادگاه وضع شده، ممکن است از طرف دادگاه دیگر لغو گردد. در نتیجه، می توان گفت «قانون» عبارت از امری انتزاعی است که برای شخصی خیالی به وجود آمده است. منتقدان، حقوقدانها را متهم می کنند که ترجیح میدهند قوانین مبهم و انتزاعی باقی بماند، زیرا این ابهام امکان تفسیر و دستکاری در قانون را به نفع موکلین برای آنها فراهم می کند، و در موارد بسیاری به طولانی شدن دادگاهها منجر می شود.
از این رو، تحلیلگران به دلایلی عملی و فلسفی مؤکدا اظهار می دارند که باید نسبت به مسائل زبانی حساس باشیم و بکوشیم زبانمان را دقیق تر و روشن تر کنیم. این هدف، قابل ستایش، اما رسیدن به آن بسیار مشکل است، زیرا کلمات، هر معنایی را که متکلم قصد کند، افاده خواهد کرد.
کاربرد زبان هم شاگردان و هم معلمان را تحت تأثیر قرار می دهد. معلمان وقتی زبان را در فرایندهای تربیتی به کار می برند، اغلب ناخواسته بازیچه امیال دیگران می شوند. آنها عمدتا به کمک زبان تدریس می کنند و به خاطر امکانات بسیار آن، می توانند به شیوههای مختلف از آن برای نفوذ در کودکان استفاده کنند. معلمان عقاید و اطلاعات را از طریق زبان (که شامل اشارات نیز می شود) بیان می کنند، و شیوه ای که از آن استفاده می کنند، دارای تأثیری عمیق اما غالبا ناشناخته، ناخواسته، یا حتی ناآگاهانه است. مارکسیست ها انتقاد کرده اند که معلمان جوامع سرمایه داری آن قدر در نظام حاکم بر تدریس گرفتارند که نمی توانند ببینند که در حال القای ارزش های ذاتی یک نظام اقتصادی خاص به شاگردان خود هستند.
وقتی کودکان به سن جوانی می رسند، نسبت به بازیهای زبانی مربوط به تعلیم و تربیت عادت کرده اند و ممکن است آن را به طرق مشابه برای فریب دادن دیگران به کار برند. زبان در کتابهای درسی، فیلم ها، و رسانه های دیگر به کار می رود، و گزینش واژه ها، اندازه حروف، انواع ساختارهای دستوری (شامل آنچه گفته یا نوشته نمی شود) همگی به ایجاد تأثیرات معین بر رشد ذهنی کودکان کمک می کند. برای مثال، جالب است گفته شود که در بسیاری از متون مربوط به مطالعات اجتماعی، بحثهای انتقادی مرتبط با نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حذف شده، زیرا ممکن است برخی از گروههای فشار از ارائه نامطلوب این نظامها رنجیده خاطر شوند. کتابهای درسی که کودکان در مدرسه استفاده میکنند، در خلا نوشته نشده و منعکس کننده پیش داوریهای فراوان است.
مربیان، خود قربانی ترفندهای زبانی ای هستند که برای وادار کردن آنها به تفکر یا انتخاب شیوههای معین، و نیز برای ایجاد نگرشهای خاص درباره تعلیم و تربیت، کودکان و جامعه، ابداع شده است. معلمان مانند دیگر افراد هر جامعه نسبت به ترفندهای زبانی فریبنده مربوط به موضوعات اجتماعی، آسیب پذیر به نظر می رسند، و شعار دادن در حرفه تدریس بسیار شایع است. ما درباره «کودک کامل» یا «مدارس باز» سخن می گوییم و بسیاری شعارهای دیگر را به کار می بریم. بعضی از منتقدین می پرسند: چه کسی تاکنون فقط نیمی از ابعاد وجودی کودک را آموزش داده است؟ کلمه «باز» واقعا چه معنایی دارد؟ از «لیاقت» طوری سخن می گوییم که گویی می خواهیم خود را لایق نشان دهیم و در جایی که مقصود کلی ما فهرستی از شعارهای مقبول اجتماعی است، از داشتن یک «فلسفه» دم می زنیم.
در مواردی که اصلا دموکراسی در کار نیست با این دموکراسی ناچیز است، از «روش دموکراتیک» سخن می گوییم؛ از «فردیت» در حالی صحبت میکنیم که به ندرت مجاز شمرده می شود، و از «آزادی» فقط در میان مرزهای تنگ مقرر شده دم می زنیم. این وضع غالبا شبیه مفاهیم کتاب ۱۹۸۴ است: در حالی که منظور ما جنگ است، کلمه «صلح» را به کار می بریم، در حالی که دروغ را قصد کرده ایم از کلمه «صداقت» استفاده می کنیم، و کلمه «عدالت» را وقتی به کار می بریم که منظورمان بی عدالتی است.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص463-461، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}