خطاست که بگوییم اقتصاد و سلامت، رابطه مستقیم دارند. همواره رابطه‌ای بین اقتصاد و رفاه و سلامت وجود دارد، که گاه مستقیم است، و گاهی معکوس. تصور عمومی بر این است که سلامت و تندرستی نیازمند ابزارهای پولی و رفاهی است، تا از طریق آن‌ها نیازها و ابزارها را مهیا سازیم و این‌ها را وسیله کارآمدی زندگی و سلامت قرار دهیم. هرچند این برداشت در بسیاری از موارد صحیح است، مواردی متعدد ثابت میکند خانواده ثروتمند الزاما سالم نیست و شاید اعضای چنین خانواده هایی سلامت جسمی و روانی نداشته باشند.
 
درآمد خانوار از دو دیدگاه قابل تأمل است: دیدگاه درآمد کم و متوسط؛ دیدگاه درآمد بالا. در دیدگاه اول: خانواده یا فرد برای سلامت خود، باید حدی از درآمدهای اولیه را صرف هزینه‌های تغذیه ای و حدی از آن‌ها را مصروف هزینه های بهداشتی و رفاهی نماید، و چون مابه التفاوت درآمدی (پس انداز) وجود ندارد، و درآمد کم، کفاف هزینه های مذکور را نمی دهد، افراد ممکن است دچار عدم توازن و اختلال در تغذیه و بهداشت شوند. در این صورت اقتصاد ضعیف خانواده، خود را به صورت تغذیه و بهداشت ضعیف می‌نمایاند.
 
در نمود اقتصادی ناکافی، افراد از تغذیه کافی وامی مانند، و به رغم اینکه ممکن است بیشتر بیمار شوند، هزینه ای برای بیماری ها نمی کنند، امکانات رفاهی و آرامش روانی ندارند، و در عوض دغدغه های زندگی آن‌ها را محاط می سازد. زن‌ها در مرکز ساختار خانواده قرار داشته و نقش شان، اطمینان استمرار و توجه به تکامل هر یک از اعضای خانواده است. زن‌ها هنوز برای آموزش و نظارت و بهداشت روزانه و رفتارهای بهداشتی و سلامت روان، بیشترین مسئولیت را دارند: تغذیه، درمان و مراقبت از کودکان و افراد بیمار. زن‌ها، نقش شان محوریت درون خانواده است، و اگر از بیرون نیز آن را هدایت کنند، کاری شاق انجام داده اند. حال اگر ما با اقتصاد ضعیف خانوادگی روبه رو شویم و زنان مجبور به کار و تولید اقتصادی شوند، کارکردهای خانواده، مثل کارکرد تغذیه ای، درمانی، بهداشتی، مراقبتی و امنیتی درون خانواده مختل می گردد.
 
ضعف هایی که در کارکرد زیستی خانواده از طریق ضعف اقتصاد خانوادگی پدید می‌آید، دیگر جایی برای سلامت و امید به زندگی آن‌چنانی باقی نمی‌گذارد. فراتر از آن، اگر تصور کنیم مشکلات اقتصادی، پدیده جنجال در خانواده، دعوابر سر پول، خشت پولی، اعتیاد و طلاق و...را پدید آورد، دیگر چه جایی برای سلامت و ماندگاری خانواده است. در اغلب موارد، ما برای سلامت مان باید از رژیم پزشکی رژیم غذایی با دارویی، یا رژیم درد درمانی استفاده کنیم، ولی ممکن است سلامت ما به دلیل توجه نداشتن به رژیم پزشکی عاقلانه به خطر بیفتد. اغلب، علت پیروی نکردن بیماران از رژیم پزشکی شان برای کنترل بیماری مزمن، عوامل روانی - اجتماعی است، اما در اقتصاد نامرقه ممکن است این علت عدم پیروی، اقتصادی و هزینه‌ای باشد.
 
فراخنای زندگی، محتاج اقتصاد در زندگی است. بدون اقتصاد استرس‌ها افزایش می یابد، و دیرتر هم فروکش میکند. مثلا رابطه بین پزشک و بیمار، وابسته به اقتصاد بیمار و اقتصاد پزشک است. در نظام بهداشت غیردولتی، که هزینه های سلامت فردی بر عهده خود فرد است، اگر وی پول نداشته باشد، از توصیه های پزشکی پیروی نمی کند، یعنی معمولا دستورالعمل ها ابتر می ماند. در این شرایط ممکن است قرارداد رفتاری پزشک و بیمار به سمت رها کردن درد و مرض عدول کند، که نتیجه آن قطع سلامت و بستن فراخنای زندگی (مانند آنکه فقیر نمی تواند هزینه دریافت و پیوند کلیه را برای خویش تأمین کند) به دلیل احساس درماندگی و نومیدی است. چه بپذیریم که باید طبق رژیم مدیترانه ای غذا بخوریم و چه بپذیریم، هیچ عشقی صمیمانه تر از عشق به غذا نیست، در هر حال محتاج هزینه هایی هستیم که باید آن‌ها را تأمین کنیم.
 
 در دیدگاه دوم، خانواده و فرد با درآمد بالا زندگی میکنند و کوشش آنان بر اساس کوشش های مصرف گرایانه و رفاه طلبانه است. در خانواده های با درآمد مکفی، هزینه های تغذیه ای در خدمت اسراف، پرخوری، و چاقی قرار میگیرد. (برای این که سرپرست خانواده متهم به خشت و گدایی نشود). درآمد و ثروت بیشتر، یا ناشی از کار و فعالیت فزاینده است، یا عامل سرگرمی و دل مشغولی کاذب، که نتیجه آن نیز کوتاهی وقت است. کم درآمدها گر چه مشکلاتی دارند، وقت بیشتری برای آرام زیستن دارند. اگر پول داشته باشی، می توانی گرسنگی را از بین ببری، اما نمی توانی آرامش را به دست آوری. بیماری های جسمی معاصر، رابطه نزدیکی با تنگناهای زمانی دارند، در خانواده، پدر و مادری که به دنبال رفاه، در زمینه اشتغال و میدان کار، کارزار می کنند، واز واقعیت زندگی و آرامش جمعی دور افتاده اند، به آن علت که وقت زندگی ندارند (نه برای آشپزی و نه دور هم نشستن) تغذیه سالمی ندارند. آن‌ها از غذاهای مفید استفاده نمیکنند و بیشتر تولیدات مغازه ای را استفاده می نمایند.
 
کودکان و نوجوانان عصر مدرن به راحتی از خوراکی های سریع و میان وعده هست، و جوانان و میانسالان نیز از غذاهای چرب، خشک و سنگین (فست فودهای امروزی) در بین غذاهای متنوعشان سود می برند، و دلشان خوش است که همیشه پولی در جیب دارند که آن‌ها را تهیه کنند. اما پس از مدت کوتاهی این پول را باید صرف مداوا و خرید دارو کنند. بیماری های روان - تنی معاصر، مثل سرطان، قند خون، التهاب مفاصل، سردردهای استرس ها، اختلال های کبدی و کلیوی، پاسخ های منفی عضلانی و اسکلتی، پاسخ های منفی «جنسی، تناسلی، غدد درون ریز» و... سکته ها، بیش از اینکه ساختاری فقیرانه داشته باشند، از اسراف در مصرف غذا و زیاده روی در هزینه های غیرلازم پدید می آیند.
 
ما وقتی پول کافی داشته باشیم، بیشتر می‌خوریم و چاق می‌شویم. مطالعات نشریه علم و بهداشت اجتماعی کانادا به این نتیجه رسیده است که: مردان پولدارتر مشاغل کم تحرک دارند، به همین دلیل بیشتر مستعد اضافه وزن و چاقی‌اند، در حالی که مردان با درآمد کمتر، اغلب ناچارند برای کسب درآمد کافی، بیشتر فعالیت کنند و حتی گاهی چند شغل داشته باشند چاقی، احتمال کلی زندگی طولانی را از یک مرد سلب می‌کند. در واقع احتمال زندگی صد ساله در مردانی که هیکل لاغر یا معمولی دارند، نسبت به مردان تنومند دو برابر است. پژوهش های اندکی در خصوص تأثیر پول و دارایی بر سلامت و طول عمر وجود دارد، اما شواهد مسلمی بیان می‌کند برخی از امراض، مثل نقرس (روماتیسم مفاصل)، اختلال‌های ادراری، اضطراب سیستم عصبی، مانند سردردهای تنشی، سردردهای میگرنی، و اختلال‌های وظیف‌های جنسی در بین اغنیا و مرفهین بیشتر مشاهده می‌گردد.
 
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص256-249، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391