مدیران، سیاستمداران، کارخانه داران و میلیاردرهایی هستند که سلامت کامل وعمر طولانی دارند، و رشته‌های این واقعیت را که: «سرمایه‌داران عمر کافی نمی‌کنند» را پنبه می‌کنند. هیچ کس مخالف این حقیقت نیست، زیرا این‌ها در عمل از قدرت اقتصادی و اجتماعی خود سوءاستفاده نمی کنند، و آن می‌کنند که علم و منطق میگوید. اما مسئله این است که چنین افرادی اندک‌اند، و غالبا در استفاده از مواهب الهی و طبیعی «مراقبه برخویش» ندارند، و تا دارند مصرف می نمایند. جالب است که برخی از عقول ودانایان نام آن را نعمتهای خداوندی می نهند و خود را مجاز در مصرف هر چه بیشتر آن‌ها می دانند، آیه اسراف را فراموش می‌کنند، یا به توجیه هنجاری می‌پردازند.
 
در عصر مدرنیته، مسئله روانی اقتصاد فربه، اهمیتی بیشتر از مسئله جسمانی و ابزاری آن دارد. نویسنده به سختی معتقد است، هرچه کفه جسمی انسان سنگین تر باشد، کفه روحی و روانی‌اش سبک تر است و بالعکس. به همین علت اگر جسم در اثر فربهی یا مرض یا درد احساس سنگینی کند، روان احساس ضعف و شکستگی می نماید. عیب اقتصاد رفاه زده این است که بر توقعات فرد از دیگران می افزاید. رابطه ای که بین کم یاب‌های سه گانه اجتماعی (ثروت، قدرت، منزلت) وجود دارد، باعث می گردد از یک سو، ثروتمند، دارای قدرت شود، و از سوی دیگر، صاحب این دو (ثروت و قدرت)، خواهان احترام و منزلت اجتماعی گردد. در منزلت اجتماعی، خواسته یا ناخواسته، فرد دارای منزلت یا خواهان منزلت، توقعاتی بیشتر از جمع دارد، به همین دلیل «باید»هایی برای خود و دیگران می تراشد، و نوع رابطه خویش با جامعه را بر اساس همین بایدها ترسیم و توجیه می‌کند.
 
او انتظار دارد و باید همگان دوستش بدارند؛ دیگران فرمان‌برش باشند و به او کمک کنند؛ برایش ضعف و خستگی بی معنا باشد؛ شخصیتی ممتاز و عالی داشته باشد؛ از زندگی لذت ببرد؛ هر آنچه نیاز دارد، بدست بیاورد؛ موفق و سعادت مند باشد و... این انتظارها و بایدهایی که خود ایده آلی فرد را می رسانند و فرد به وسیله آن‌ها در برابر دیگران تغییر منزلت و تغییر هیئت می‌دهد، باعث می گردند «خود» اصلی و واقعی فراموش گردد. مع الوصف، اینها مقدمه نومیدی و عزلت گزینی برخی مرفهین و ثروتمندان است، که معمولا نتیجه آن «غرور عصبی»، «عناد و خواری خود» و «دیگران» است. یک دلیل اختلال‌های روانی، و کارکردهای فلج کننده باشند؛ آن، بایدهایی است که فرد، صرفا بر اثر «داشتن» برای دیگران و خود می سازد؛ ساخته هایی که معمولا به انجام نمی رسد و شخص بر اثر آن نومید و بی تحرک می ماند. مسئله، دست یابی به هدف نیست، تلاش برای دستیابی به «اهداف» است.
 
در نظر عموم، شغل وسیله کسب درآمد، تحصیل روزی و ضمانت بقای مادی است. گذشته از این نظر، شغل، ابزار حرکت و تداوم فعالیت است، و این تداوم، تضمین کننده تعادل جسمی و روحی فرد در ارتباط ارگانیک زیستی و اجتماعی است. هرچند اقتصاد سلامت، بدون شغل معنا ندارد، «نوع» شغل بیشتر می تواند معمای سلامت را حل کند. شغل کشاورزی، در کنار تعادل وزن در جوانی، و داشتن فرزند زیاد، بهترین نمونه‌ای است که می تواند یک جوان را به صد سالگی برساند. هر شغل برای خود مشکلاتی دارد، اما برخی مشاغل دردسرهای بیشتری دارند و به راحتی نیازهای ما را مرتفع نمی سازند.
 
حال نمی توان گفت با این دغدغه‌ها، بهتر است شاغلین شغل خود را رها کنند و دست روی دست بگذارند، اما می توان امیدوار بود افراد با استفاده از امتیازها و محاسن این گونه مشاغل پر مسئله، از آن‌ها به منظور اقتصاد، زندگی و سلامت خویش سود ببرند. شغل سالم به معنای اقتصاد و حیات سالم است. سلامت جسم و صفای روح در سایه کار میسور است.
 
 به بهداشت کار توجه کافی مبذول گردد. برنامه های مربوط به بهداشت محیط کار، حفاظت و ایمنی، کمک‌های اولیه و کمک‌های نوتوانی، آموزش و بهداشت و برنامه های تغذیه‌ای، شیوه‌های اساسی بهداشت کار هستند که سلامت نیروی کار خصوصا کارگر را تأمین می کنند. استعداد جسمی و توانایی ذهنی برای احراز شغل، قبل از انتخاب شغل، در این توانایی ها توجه به خصوصیات روانی و اجتماعی حائز اهمیتند. شاغل موفق کسی است که به واقعیات ارزشی جامعه در خصوص یک شغل اهمیت دهد. مهارت لازم برای کیفیت برتر و تکامل تولید متدیک، از جمله رموز تداوم شغلی و پایداری در آمد و اقتصاد زندگی است. فرد قبل از انتخاب شغل، نیازمند خویشتن پنداری و تصور از خود است تا بتواند آن را انتخاب کند یا تداوم بخشد.
 
خلاقیت، علاوه بر خاصیت تداوم بخشی شغل، شیوۂ احساس رضایت مندی از شغل و خشنودی از زندگی است. احساس خرسندی از شغل، علاوه بر درآمد اقتصادی رضایت مند، به معنای شادابی روح است، و چون کار، ثلث حیات آدمی را در بر می گیرد، رضایت شغلی بر نیمی از زندگی و سلامت انسان تأثیر دارد. در رغبت شغلی، شاغل از شغل و زندگی خود لذت می‌برد. آرامش سازی (Relaxation)، انبساط عضلانی، و شیوه های انبساط فکری علائم سلامت و توفیق شغلی هستند. در شغل سالم، نیازمندی سالم شرط اساسی است. نه شغل ناسالم و نه نیاز ناسالم (کاذب) هیچگاه نمی توانند سلامت را مهیا سازند.
 
انتخاب هر شغل به صلاح نیست، انتخاب صرفا اجتماعی به تقلید از دیگران یا به دلیل اهمیت اجتماعی شغل یک انتخاب کور است که نه اقتصاد ما را تأمین می‌کندو نه سلامت را تضمین می نماید. ترس از شغل، به معنای ترس از کار و شاید ترس از زندگی باشد؛ آدم ترسو از شغل ترس آور سودی نمی برد. کارگر ساختمانی ( اسکلت‌کار و جوشکار) که از ارتفاع وحشت دارد، نه می‌تواند درآمد مکفی داشته باشد و نه با آرامش به کار خود ادامه دهد، شاید مواجه با سقوط گردد.
 
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص260-256، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391