آن سان که تو رفتي

نويسنده:شهيد سيد مرتضي آويني




آواي نوحه شيطان
چون در مغاره هاي عمق زمين
پيچيد
دانستم که وقت آمدن توست
پيشبازت
تا کوهپايه آمديم
تا وادي وقوف
تا آن جا که موسي اهلش را با خود برده بود
تا ميقات درنگ
« اني ءَانَست ناراً» (1)
آيا ما را نمي رسيد
که از اين پيش
گامي برنهيم ؟
اين جا که جانبت « وادي الايمن »
منزلي ديگر ، باقي است
اين جا که آتش درخت « أناالحق »
کور سويي بيش ندارد
آن کوکب تو بود که تولد يافت
ناگاه
در « انفطار فلق »
بر افق غرب
و شب شکسته شد
اذن اذان با تو بود
اذن ادبار شب و تنفس صبح
خروس هاي سفيد کوهپايه
خواندند : « سبوح قدوس » ، « رب الملائکه و الروح »
و تو آمدي
وقتي که آمدي
درخت در سجده بود و خاک
خاک در قنوت
وقتي که آمدي
پايت برهنه بود و برق آتش درخت « أنا الحق » را
هنوز
در چشم داشتي
پاي برهنه مي آيد
آن کس که چون تو
از وادي مقدس خلع نعلين
باز مي گردد
حيران و مدهوش مي آيد
آن کس که چون تو خطاب « اني أنا الله » (2) بشنود
برق آن آتش ، هنوز هم
در چشمان تو
باقي بود
وقتي که مي رفتي اي واي!
آن سان که تو آمدي ، هيچ کس نيامد
و نيز
هيچ کس نرفت
آن سان که تو رفتي

پي نوشتها :

1. طه (20): 10.
2. طه (20): 14.

منبع: نشريه ي نامه ي جامعه شماره 45