شقّ القمر در قرآن و تاریخ و علم

یکى از مسائل جنجالى و پر سرو صدای تاریخ اسلام، مسئله «شق القمر» است. این مسئله از جهات گوناگونى مورد بحث قرار مى گیرد:

1ـ آیا درست است که پیامبر اسلام «صلی الله علیه وآله» براى اثبات صدق ادعاى خود در برابر مخالفان، پس از آن که تقاضاى یک اعجاز فوق العاده کردند اشاره به کره ماه نمود و این کره با آن عظمتى که دارد دو نیم گشت و سپس التیام پیدا نمود؟!

2ـ آیا او با این کار تصرف در افکار و اذهان حاضران نمود و چنان در فکر آنها نفوذ کرد که آنها تصور کردند چنان عملى انجام شده، و یا حقیقتاً این کره آسمانى به دو قسمت گردیده و سپس به هم پیوست؟!

3ـ آیا از نظر علوم روز چنین موضوعى امکان پذیر است که کره اى با آن بزرگى به وسیله نیروى مرموزى از هم شکافته گردد؟ و تازه اگر شکافتن آن توجیه گردد، التیام چگونه توجیه خواهد شد؟

4ـ آیا از نظر تاریخى اگر چنین موضوعى رخ داده باشد، نمى باید در کتب تواریخ غیر مسلمانان به عنوان یک واقعه مهم قید شود؟

5ـ آیا اصولا از نظر مدارک و منابع اسلامى مسئله شق القمر در ردیف مسائل قطعى است، یا در میان دانشمندان اسلام نیز مورد اختلاف و گفتگو است؟

غالب مفسران اسلام معتقدند که آیه اول سوره قمر مربوط به حوادث آغاز رستاخیز (اشراط الساعة) نیست، بلکه مربوط به حادثه شق القمر و به عنوان یک اعجاز است. شأن نزولى که غالباً براى آیه ذکر کرده اند نیز با همین معنى موافق است.

تصور مى کنیم قبل از هر چیز باید به پاسخ قسمت اخیر بپردازیم و نخست وضع این مسئله را از نظر منابع اسلامى مورد بررسى قرار دهیم.

البته باید اعتراف کرد، این مسئله در ردیف ضروریات مذهبى ما که انکار آن ملازم با انکار اصول عقائد اسلامى باشد نمى باشد; بلکه از مشهوراتى است که جمع قابل توجهى از دانشمندان اسلام (اعم از شیعه و اهل تسنن) به آن معتقدند.

شهرت این مسئله تا آن اندازه است که حتى در ادبیات عربى و فارسى ما اثر گذاشته و در نظم و نثر شعرا و نویسندگان، آثار آن دیده مى شود. منظور ما هم در این بحث این نیست که این مسئله را بیش از آن مقدار که هست جلوه دهیم و از ضروریات اسلام معرفى نمائیم. بلکه منظور این است اثبات کنیم که قبول این موضوع نه با قوانین و اصول ثابت علمى منافات دارد، و نه با استدلالات فلسفى، و نه با منابع دیگر مذهبى.

اکنون قبلا وضع این مسئله را از نظر «قرآن» «حدیث» و «کلمات دانشمندان اسلام» روشن سازیم و سپس به بحث در پیرامون اشکالات و ایرادات و طرق حل آن بپردازیم.
 

شق القمر در قرآن

از قرآن مجید «تنها» در آیه دوم تا چهارم سوره «قمر» به این موضوع اشاره شده است، در این آیات چنین مى خوانیم: «اقتربت الساعة وانشقّ القمر. و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر و کذّبوا و اتّبعوا اهوائهم و کلّ امر مستقر; رستاخیز نزدیک گردیده و ماه شکافته شد، و هنگامى که نشانه اى «اعجازى» ببینند روى مى گردانند و مى گویند سحر شدیدى است، آنها (پیامبر و آیات او را) تکذیب مى کنند و از هوسهاى خود پیروى مى کنند، و هر کارى محفوظ و ثابت مى ماند (و جزاى آن دامنگیر صاحبش مى شود)».

بعضى از دانشمندان در دلالت این آیات بر مسئله شق القمر تردید دارند و معتقدند این آیات ارتباطى به مسئله «شکافتن ماه» به عنوان یک «معجزه» ندارد; بلکه ممکن است مسئله انشقاق قمر که در آیه به آن اشاره شده یکى از آثار رستاخیز باشد همانطور که در آیات بسیارى از قرآن تصریح گردیده که آغاز رستاخیز با حوادث فوق العاده اى در همه جهان هستى همراه است مانند «اذا الشمس کوّرت و اذا النجوم انکدرت...; هنگامى که آفتاب تاریک شود و ستارگان پراکنده شوند...»(1)

ولى این تفسیر از چند جهت قابل ایراد است:

1ـ آیه دوم از آیات بالا مى گوید «و هر گاه نشانه اى ببینند روى مى گردانند و مى گویند سحرى است مستمر و شدید» ظاهر این جمله این است که مسئله انشقاق قمر به عنوان اعجاز و نشانه اى از صدق دعوى پیامبر «صلی الله علیه وآله» انجام شده است، و بعضى از مخالفان او حتى در برابر این موضوع نیز تسلیم نشده، به لجاجت خود باقى ماندند، بدیهى است این جمله نمى تواند ارتباطى با حوادث رستاخیز داشته باشد.

2ـ جمله «انشقت» (شکافته شد) فعل ماضى است و دلالت بر وقوع این حادثه قبل از نزول این آیه دارد، گرچه استعمال فعل «ماضى» در معنى «مضارع» نیز احیانأ در قرآن مجید و سایر عبارات دیده مى شود ولى مسلماً این گونه استعمالها بر خلاف ظاهر و بر خلاف معنى اصلى کلمه است و بدون دلیل خاص نمى توان جمله ماضى را به صورت مضارع معنى نمود.

3ـ غالب مفسران اسلام (اعم از شیعه و اهل تسنن) نیز معتقدند که آیه مربوط به حوادث آغاز رستاخیز (اشراط الساعة) نیست، بلکه مربوط به حادثه شق القمر و به عنوان یک اعجاز است. شأن نزولى که غالباً براى آیه ذکر کرده اند نیز با همین معنى موافق است.

«فخر رازى» مفسر معروف مى گوید: «المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر انشق، ودلت الاخبار الصحاح علیه، وامکانه لا شک فیه، وقد اخبر عنه الصادق فیجب اعتقاده، و حدیث «الخرق والالتیام» حدیث اللئام وقد ثبت جواز الخرق و التخریب على السماوات»: یعنى «عموم مفسران معتقدند که مراد از آیه این است که ماه شکافته گردید و روایات صحیحى نیز به آن معنى دلالت دارد، امکان عقلى این موضوع نیز جاى تردید نیست، و از طرفى پیامبر صادق و راستگو خبر از آن داده بنابراین با توجه به امکان عقلى آن باید آن را پذیرفت. اما داستان عدم امکان خرق و التیام در افلاک (طبق عقیده طرفداران هیئت بطلمیوس) مطلبى بى اساس و غیر علمى است، زیرا با دلائلى عقلى اثبات شده که خرق و تخریب در آسمانها کاملا ممکن است.»(2)

مفسر بزرگ ما مرحوم «طبرسى» در کتاب تفسیر معروف خود «مجمع البیان» مى گوید: «مفسران این آیه را مربوط به معجزه شق القمر در زمان پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله مى دانند» او تنها کسانى را که در صف مخالفان این عقیده نقل مى کند سه نفر از قدماى مفسرین بنام «عطا» و «حسن» و «بلخى» مى باشند.

اشکال دیگرى که ممکن است بر این تفسیر اول وارد گردد این است که اگر مسئله انشقاق ماه مربوط به علائم رستاخیز باشد، پیوند دو جمله «اقتربت الساعة» و «انشق القمر» روشن خواهد بود زیرا معنى مجموع آن چنین مى شود: «رستاخیز نزدیک مى گردد و ماه شکافته خواهد شد»، ولى اگر جمله مربوط به معجزه «شق القمر»; باشد پیوند و ارتباط دو جمله مزبور مبهم و نامفهوم خواهد بود.

این ایراد را از دو راه مى توان پاسخ داد:

1ـ آیات بسیارى از قرآن تأکید مى کند که قیامت و رستاخیز چندان دور نیست، چرا مردم از آن غفلت دارند (اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون)(3)
با توجه به این معنى ارتباط دو جمله فوق روشن مى گردد، زیرا مفهوم آیه چنین مى شود: با این که رستاخیز دور نیست و از طرفى معجزه روشنى مانند شق القمر مى بینید چرا در پیمودن راه خطا اصرار مى ورزید و ایمان نمى آورید.

2ـ گذشته از پاسخ فوق از بعضى روایات استفاده مى شود که خود قیام پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله به عنوان آخرین سفراى الهى، یکى از نشانه هاى نزدیکى رستاخیز و قیامت است (البته نسبت به مجموع عمر انسان بر روى کره زمین) چنانکه از آن حضرت نقل شده که فرمود: «انا والساعة کهاتین ـ واشار الى اصبعیه ـ: من و رستاخیز مانند این دو هستیم، و اشاره به دو انگشت خود فرمود».

به این ترتیب نزدیک شدن روز رستاخیز که در جمله «اقتربت الساعة» به آن شاره شده، و با انشقاق قمر که معجزه پیامبر «صلی الله علیه وآله» است تناسب کامل خواهد داشت.

از مجموع بیانات فوق چنین نتیجه مى گیریم که آیات اول سوره «قمر» بیشتر در همین معنى معروف «اعجاز شق القمر» ظهور دارد تا معانى دیگر.
 

شق القمر در منابع حدیثی

در منابع حدیث شیعه و اهل تسنن روایات فراوانى هم درباره اصل وقوع این معجزه، و هم درباره ارتباط آیه با آن نقل شده است.

محدثان اهل تسنن حدیث شق القمر را از راویان زیر در کتب خود نقل کرده اند:

انس بن مالک، حذیفة بن یمان، عبداللّه بن مسعود، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عباس،جبیر بن مطعم.

در منابع حدیث شیعه نیز در بحارالانوار (در جلد ششم باب المعجزات السماوى) و در بسیار از کتب دیگر، احادیث متعددى در این زمینه نقل شده است.

خلاصه اگر دعوى تواتر در این حدیث نشود لااقل از احادیث مشهور میان شیعه و اهل سنت است.

آنچه از اکثر روایات این باب برمى آید بطور خلاصه چنین است:

«در آغاز بعثت پیامبر«صلی الله علیه وآله» و به درخواست مشرکان این معجزه بوقوع پیوست، با یک نیروى مرموز ماه به دو قسمت گردید و دوباره به حال اول بازگشت».

ولى لزوماً یادآور مى شود که این مسئله نیز مانند مسئله معراج از دستبرد خیالبافان و جاعلان حدیث مصون نمانده و پیرایه هاى فراوانى به آن بسته اند، مانند مطلب بى اساسى که در افواه عوام مشهور است که نیمى از ماه به پائین آمد و از آستین آن حضرت گذشت، این مطلب در هیچ یک از کتب احادیث شیعه و سنى نیامده و صرفاً ساخته افکار پاره اى از خیالبافان عوام مى باشد.
 

شق القمر از نظر علوم روز

قبل از هر چیز این سؤال در این بحث پیش مى آید که وقوع انشقاق و شکاف در اجرام آسمانى اصولا امکان پذیر است یا «علم» بکلى آن را محال مى داند؟!

پاسخ این سؤال را علم با صراحت مى گوید و آن این که: امکان و وقوع چنین حادثه اى نه تنها محال نیست بلکه بارها نمونه هاى آن مشاهده شده است، منتها نیازمند به عوامل خاصى مى باشد.

به عبارت دیگر: در دستگاه منظومه شمسى و کرات و کواکب دیگر کراراً انشقاقها و انفجارهائى روى داده است. براى نمونه چند مورد از مواردى که در درون منظومه شمسى رخ داده است در زیر از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانیم:
 
1ـ آستروئیدها
آستروئیدها قطعات سنگهاى عظیم آسمانى هستند که به دور منظومه شمسى در گردشند، و گاهى از آنها به «کرات کوچک» و «شبه سیارات» نیز تعبیر مى کنند، بزرگى بعضى گاهى چنانست که قطر آن به 25 کیلومتر مى رسد. ولى غالباً خیلى کوچکتر از این مقدار است.

دانشمندان عقیده دارند «آستروئیدها» بقایاى سیاره بزرگى هستند که در مدارى میان «مدار مریخ» و «مدار مشترى» در حرکت بوده، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شکافته شده است. تاکنون بیش از 5 هزار آستروئید کشف و مشاهده گردیده، و عده زیادى از آنها که بزرگتر هستند نامگذارى، و حجم، و مقدار، و مدت حرکت آنها به دور خورشید محاسبه شده است. بعضى از فضاشناسان براى آستروئیدها اهمیت خاصى قائلند و معتقدند مى توان از آنها به عنوان پایگاهى براى مسافرت به نقاط دور دست فضا استفاده نمود.
 
2ـ شهابها
شهابها سنگهاى ریز سرگردانى هستند که با سرعت سرسام آورى در اطراف خورشید در مدار خاصى در گردشند، و گاهى مسیر آنها با مدار کره زمین تقاطع پیدا مى کند و جذب به سوى زمین مى شوند. این سنگ هاى کوچک بر اثر شدت برخورد با هوائى که زمین را احاطه کرده، بخاطر همان سرعت سرسام آورى که دارند داغ و برافروخته و مشتعل مى شوند و به صورت یک خط نورانى زیبا در لابلاى جو زمین خودنمائى کرده، سپس نابود مى گردند.

مدار گردشى شهابها با مدار کره زمین در دو نقطه تماس دارد و لذا در مرداد ماه و آبان ماه که دو نقطه تصادم دو مدار است شهاب بیشتر دیده مى شود.

دانشمندان مى گویند اینها بقایاى ستاره هاى دنباله دارى است که بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم «شکافته» شده است.
 
3ـ پیدایش منظومه شمسى
طبق عقیده «لاپلاس» و بسیارى دیگر از دانشمندان فلکى پیدایش منظومه شمسى نتیجه وقوع یک «انشقاق» عظیم است که در کره خورشید رخ داده است، چه این که همه این سیارات و مرکز آن که خورشید مى باشد در آغاز توده واحدى بوده اند و سپس هر یک تدریجاً از آن جدا گردیده است. منتها در این که عامل این جدائى و انشقاق چه بوده؟ در میان دانشمندان فلکى اختلاف نظر است.

در هر حال جدا شدن کرات منظومه شمسى از کره خورشید مسلم است، تنها تفاوت در عامل اصلى این جدائى مى باشد، بنابراین، هر دو در این قسمت مشترکند که امکان وقوع انشقاق و تجزیه را در کرات منظومه شمسى به روشنى پذیرفته اند.

از مجموع بیانات فوق نتیجه مى گیریم که اصل وقوع انشقاق در کرات آسمانى ـ مخصوصاً منظومه شمسى ـ امر محالى نیست که علم آن را انکار کند; بلکه اساس هیئت جدید در بسیارى از موارد بر آن نهاده شده است.

ولى بدیهى است این امر در هر یک از کرات صورت گیرد نیاز به نیروى عظیمى دارد که در پاره اى از موارد (طبق فرضیه هاى موجود) شناخته شده، مانند عامل جدائى سیارات منظومه شمسى از خورشید، و در پاره اى از موارد شناخته نشده و همچنان به صورت مرموز باقى مانده است، مانند انفجار کره اى که در مدار میان مریخ و مشترى در گردش بوده و به «آستروئیدها» و شبه سیارات کوچک تقسیم شده است.

در مورد شق القمر نیز مسلماً عامل مرموزى در کار بوده که توانسته است چنان اثرى را از خود بگذارد و با توجه به این که هر کس مسئله شق القمر را عنوان نموده نقش استمداد پیامبر «صلی الله علیه وآله» را از نیروى مافوق طبیعى و غیر عادى مؤثر دانسته، روشن مى شود که هیچ کس نخواسته است ادعا کند که پیامبر تنها با همین نیروى عادى بشرى این کار را انجام داده است تا علم، حاضر به پذیرفتن آن نباشد، بنابراین از این نظر هم چیزى برخلاف علم نخواهد بود.

تنها یک مسئله باقى مى ماند و آن مسئله التیام کامل اجزاء قمر پس از انشقاق مى باشد. این موضوع در کرات منظومه شمسى نیز نظائرى دارد چه این که مى دانیم بسیارى از ستاره هاى دنباله دار که نخست از خورشید جدا شده اند و در مدار خاصى دور آن در گردشند نظر به این که مدار بیضى مانند آنها به دور خورشید چنان است که در یک رأس این بیضى، بسیار به خورشید نزدیک مى شود، گاهى تحت تأثیر جاذبه عظیم خورشید واقع گردیده به سوى آن جذب شده و براى همیشه به مادر خود مى پیوندند.

این هم نیازمند به تذکر نیست که اگر عامل جدائى شدید نباشد و انشقاق به صورت فوق العاده اى که موجب پراکندگى کامل اجزاء باشد صورت نگیرد بازگشت قطعات جدا شده و التیام آنها به صورت اول تحت تأثیر جاذبه همان اجزاء کاملا قابل توجیه است.

زیرا مى دانیم هر دو جسم یکدیگر را طبق فرمول معروف نیوتن جذب مى کنند و هر قدر فاصله آنها کمتر، و یا جرم آنها بیشتر باشد اثر این جاذبه زیادتر خواهد بود(4).

بنابراین با کم بودن فاصله خیلى زود به هم نزدیک و پیوسته خواهند شد، و این ایراد نیز حل خواهد گردید.

از مجموع بیانات فوق چنین نتیجه مى گیریم که در حادثه شق القمر مطلبى که علم آن را محال بشمرد دیده نمى شود.
 

شق القمر از نظر تاریخ

تنها ایرادى که در این مسئله باقى مى ماند این است که اگر شق القمر حقیقتى داشت مى بایست با آن همه اهمیتى که دارد در تواریخ جهان ثبت گردد، در حالى که چنین نیست، و نمى توان باور کرد چنان حادثه اى رخ داده باشد و همه مردم جهان (جز مسلمانان) از آن غافل مانده باشند.

ولى براى این که روشن شود این ایراد تا چه اندازه قابل اهمیت است باید تجزیه و تحلیلى در روى جهات مختلف این مسئله صورت گیرد:

اولاـ باید توجه داشت که ماه همواره در نیمى از کره زمین قابل رؤیت است نه در تمام آن؛ بنابراین نیمى از مردم روى زمین از این حساب خارج خواهند شد.

ثانیاًـ در نیمى از همین نیمکره نیز همه مردم یا اکثریت قریب به اتفاق آنها از حوادثى که در اجرام آسمانى رخ مى دهد غافل و بى خبرند، چون بعد از نیمه شب آنهاست و طبعاً در خوابند، به این ترتیب تنها یک چهارم مردم جهان مى توانند از چنین حادثه اى باخبر شوند.

ثالثاًـ هیچ مانعى ندارد که در قسمت قابل توجهى از این نقاط، آسمان ابرى و چهره ماه با ابر پوشیده باشد.

رابعاًـ حوادث آسمانى در صورتى توجه افراد را جلب مى کند که یا مانند صاعقه ها توأم با سرو صدا یا آثار فوق العاده دیگرى باشند، و یا مانند کسوف و خسوف همراه با کم شدن نور، آن هم براى یک مدت نسبتاً طولانى، در چنین صورتى البته نظرها را به خود جلب مى کند.

اما اگر کره ماه بدون مقدمه قبلى و بدون هیچ عکس العمل دیگر از قبیل کم شدن نور و مانند آن فقط براى چند لحظه انشقاق پیدا کرده، سپس التیام یابد کمتر نظرى را به خود جلب مى کند، آیا ما در شبهاى عادى که ماه مطابق معمول در آسمان مى درخشد هیچ به آن خیره مى شویم و در وضع آن کنجکاوى مى کنیم؟

آرى تنها دانشمندانى که اجرام آسمانى و ماه را رصد مى کنند و یا کسانى که تصادفاً چشم آنها به آسمان بیفتد از چنین جریانى ممکن است باخبر شوند، و عده اى دیگر را باخبر سازند. بنابراین چنین حادثه اى آن طور که در ابتدا تصور مى شود جلب توجه نمى کند، بخصوص این که مردم آن زمان آسمان و اجرام فلکى را و حوادث آن را نسبت به زمان ما کم اهمیت تلقى مى کردند، و جهان بالا در نظر آنها این قدر عظمت نداشت.

خامساًـ وسائل ثبت مطالب تاریخى و نشر آن در آن زمان بسیار محدود بود. تعداد باسواد کم، کتابها خطى، و تعداد آن ناچیز، و مثل امروز نبود که یک حادثه مهم، برق آسا به وسیله رادیوها و مطبوعات و تلویزیون ها در سراسر جهان انتشار یابد.

سادساًـ تاریخ گذشته آن طور که بعضى از خوشبین ها تصور مى کنند در تمام جهات روشن و آشکار نیست، بلکه مملو ازنقاط تاریک و مبهم است. مثلا «زردشت» یکى از شخصیتهاى معروف تاریخى است که مرکز نفوذ او قسمت مهمى از دنیاى متمدن آن زمان بود، اما تاریخ او امروز از تمام جهات تاریک و مبهم است، تاریخ تولد، وفات، محل تولد و سایر مشخصات زندگى، حتى به عقیده بعضى، اصل وجود او مجهول و تاریک مى باشد!

جائى که کشورهاى متمدن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواریخ مربوط به خود تا این اندازه بى اعتنا باشند، تعجب ندارد اگر اروپائیان که در آن زمان دوران تاریک «قرون وسطى» را مى گذراندند به ضبط چنین حادثه اى، در صورت اطلاع، علاقه خاصى نشان نداده باشند.

ما به طور قطع مى دانیم در طول تاریخ بشر صدها زلزله نابود کننده و طوفان وحشتناک رخ داده که شهرها و آبادیها وسیعى را ویران نموده است در حالى که تاریخ همه آنها را ضبط نکرده و به خاطر ندارد.

با توجه به این جهات از عدم ذکر این حادثه در تواریخ اسلامى زیاد نمى توان تعجب نمود و آن را دلیل بر عدم وقوع این حادثه دانست.

پی نوشت:
1.سوره تکویر.
2. به تفسیر کبیر فخر رازى، ذیل آیه شریفه مراجعه شود.
3. سوره انبیا، آیه 2.
4. قانون معروف نیوتن مى گوید: «هر دو جسم یکدیگر را به نسبت مستقیم جرمها و به نسبت معکوس مجذور فاصله جذب مى نمایند».


منبع: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع)