در غباري از گذشت زمان

نويسنده: حسين آرياني




تحليل کارگرداني فيلم فيلادلفيا (جاناتان دمي، 1994)

جاناتان دمي از کارگردان هاي مطرح سينماي آمريکاست، هر چند آثارش در سال هاي اخير، فروغ فيلم هايش در دهه نود را ندارد. دمي متولد نيويورک است. او بعد از پايان دوره دبيرستان در دانشگاه فلوريدا به تحصيل پرداخت. از همان زمان آغاز به نوشتن نقد فيلم در روزنامه دانشگاه کرد. او سپس توسط پدرش با جوزف اي . لوين (تهيه کننده) آشنا شد. از اواسط دهه شصت به فعاليت هاي تبليغاتي براي يونايتد آرتيستز پرداخت. در همان زمان براي فيلم ديلي نقد مي نوشت، سپس به راجر کورمن پيوست و براي او فيلمنامه نوشت و به تدريج فعاليت کارگرداني اش را آغاز کرد.
فيلادلفيا پانزدهمين فيلم بلند جاناتان دمي است.
او فيلادلفيا را پس از فيلم مشهور و ستايش شده اش سکوت بره ها (1991) و پس از مستند داستاني پسردايي باب (1992) ساخت. در زمان ساخت فيلم ايدز يک بيماري نوظهور بود و دمي با ساخت فيلادلفيا يکي از اولين قدم ها را در سينما در جهت اطلاع رساني و کم کردن هراس جامعه گرفتار بحران ايدز انجام داد. فيلادلفيا در نشان دادن وضعيت ناگوار و بغرنج يک بيمار مبتلا به ايدز فيلم موفقي است. بخصوص بازي تام هنکس که به خاطر اين فيلم برنده اسکار شد، وضعيت دشوار يک بيمار مبتلا به ايدز را به خوبي جان بخشيده است.
کارگرداني دمي در تصوير کردن روايت روان اثر بسيار موثر است. تيتراژ فيلم با نماهايي کوتاه از مردم خندان و پر تلاش شهر آغاز مي شود. در اين نماها انگار که همه چيز ايده آل و درخشان و مطابق با رؤياي آمريکايي است، ولي در انتهاي سکانس مي رسيم به تصوير بي خانمان ها و شخصي که روي زمين دراز کشيده و خود را پوشانيده است. اين جا مي فهميم که کارگردان مي خواهد به فراتر از رؤياي آمريکايي نفوذ کند و دشواري ها و تلخي ها را نشانمان دهد.
دراوايل فيلم نگاه خير و وحشت زده اندي (تام هنکس)، موقعي که آزمايش خون مي دهد به فردي مبتلا به ايدز نشان از وضعيتي بحراني در آينده دارد. بعد کرين شات تند و هشداردهنده اي داريم به طرف تاکسي که اندي از آن پياده مي شود که اين حرکت دوربين هم احساس نگران کننده اي در مورد وضعيت اندي به ما مي دهد بعد از جلسه با رؤسا که قرار مي شود. اندي پرونده را زودتر آماده کند، حرکت رو به جلوي دوربين به طرف اندي که دارد فشرده روي پرونده کار مي کند، او را بيش از پيش تحت فشار نشان مي دهد.
يک حرکت رو به جلوي ديگر دوربين هم در ياد مي ماند، جايي که اندي دارد در بيمارستان تلفني با همکارش در شرکت صحبت مي کند و دوربين به چهره زن سياه پوستي نزديک مي شود که زخم روي گردن اندي را ديده است. اين صحنه نشان از همان هراس فزاينده اي دارد که هنگام ظهور بيماري ايدز در ميان همکاري به اوج رسيده بود.
صحنه اي که اندي به ديدن جو (دنزل واشينگتن) مي رود تا از او بخواهد که وکالتش را بپذيرد هم ظرائف خاصي دارد. وقتي جو مي فهمد اندي مبتلا به بيماري ايدز است، سريع دستش را عقب مي کشد و در نمايي دور او را مي بينيم که خود را به دورترين نقطه اتاق از اندي رسانده است. نماهاي اينسرت از ديد جو که اندي را در حال گذاشتن کلاه روي ميز يا لمس سيگار نشان مي دهد. جلوه هراس آور بيماري ايدز از ديد جو که نسبت به اين بيماري اطلاعات درستي ندارد را مؤکد مي کند.
در صحنه اي که اندي را از شرکت اخراج مي کنند، به خوبي تک افتادگي و طرد شدن او القا مي شود. در يک سالن وسيع و پشت ميزي بزرگ، اندي را در دورترين نقطه نسبت به هيأت مديره مي نشانند. در اوايل صحبت که بحث نسبتاً دوستانه است، نماي دوري از اندي مي بينيم. به تدريج با ايجاد تنش در صحبت مي رسيم به نماي متوسطي از او و در نهايت وقتي اندي مي فهمد که مي خواهند او را اخراج کند، نماي نزديکي از چهره او را داريم که مضطرب و متعجب است.
در صحنه اي که اندي حالش در دادگاه به هم مي خورد و روي زمين مي افتد و در نمايي اورهد پيکر او را روي زمين مي بينيم که افراد دورش جمع مي شوند و سپس دوربين دور پيکر او مي چرخد، تنشي که بيماري اندي براي تماشاگر ايجاد کرده، در اين نما به اوج خود مي رسد.
وقتي هيأت مديره شرکت مي فهمند که اندي شکايت کرده، آن ها را در راهرويي و از پشت سر مي بينيم که با هم صحبت مي کنند و مي خواهند اندي را مقهور اعمال ظالمانه خود کنند. اين که در ابتدا چهره آن ها را نمي بينيم، آن ها را به ضد قهرمانان منفور و بي چهره اي بدل کرده که به هر قيمتي مي خواهند حقيقت را پايمال کنند. با ادامه صحبت البته چهره آن ها و دلايل اقدامات آن ها را مي بينيم و مي شنويم و البته با منطقي در صحبت آن ها روبه رو مي شويم که بسيار بدوي و خودخواهانه است.
رد و بدل شدن نگاه هاي دردمندانه زن مبتلا به ايدز و اندي در دادگاه بسيار تأثيرگذار است. اين تصاوير طوري به هم برش خورده که کنش ها و واکنش هاي بسيار موثري شکل گرفته اند، به طوري که اين صحنه بي واسطه اين مفهوم را تجسم مي بخشد که به رغم تمام همدردي ها و دلسوزي هاي اطرافيان اندي تنها کسي که در طول فيلم واقعاً درد اندي را با تمام وجود درک مي کند و با او همدردي مي کند، همان زن مبتلا به ايدز است. البته بازي خوب تام هنکس و بازيگر زن مقابلش القاي اين حس را کامل تر کرده است.
فيلادلفيا با وجد آن که هنوز هم فيلم خوبي است، اما از آن جايي که موضوع بيماري ايدز ديگر آن موضوع تازه و ملتهب زمان ساخت فيلم نيست و بسيار در فيلم به کار رفته، به همين دليل با گذر زمان فيلم تاريخ مصرف دار به نظر مي رسد. ديگر صحنه اي مثل رفتن نزد پزشک و توضيح در مورد بيماري ايدز کهنه به نظر مي رسد. يا مثلاً صحنه کتابخانه و قرائت آن بيانيه در باب دفاع از حقوق اجتماعي افراد مبتلا به ايدز الآن خيلي شعاري و دمده جلوه مي کند.
اکنون با گذر سال ها همچنان جامعه جهاني با بيماري اي رو به روست که تا حدود زيادي کنترل و با عوارض فردي و اجتماعي اش مقابله شده که بخشي از اين دستاورد در سايه اطلاع رساني در قالب آثار هنري همچون فيلادلفيا صورت گرفته، هر چند که امروز اين آثار با گذر سال ها کهنه به نظر برسند.
منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85