مجلس ترحيم آقاي آلنده

نويسنده:فرزانه سالمي




در اين هفت - هشت ساله اخير، «11 سپتامبر» همه مان را فقط ياد حوادثي مي اندازد که در سال 2001 ميلادي در آمريکا و براي برج هاي منهتن اتفاق افتاد. اما 28 سال قبل از اين حوادث - يعني در 11 سپتامبر سال 1973 ميلادي - حادثه ديگري که در همان قاره آمريکا اتفاق افتاد که شايد تاريخ اين قاره و حتي جهان را تا حد زيادي تغيير داد. عجيب اينجاست که در آن 11 سپتامبر آمريکا خودش جزء عوامل اصلي بروز حادثه بود. آيا مردم آمريکا وقتي که به تصوير برج هاي دو قلويشان خيره مي شدند، به ياد نگاه خيره مردم شيلي در 28 سال قبل هم مي افتادند؟
حرف زدن و نوشتن راجع به کودتاي شيلي و پيامدهاي آن اصلاً کار آساني نيست. حتي خود مردم آمريکاي لاتين هم نمي توانند راجع به اين ماجرا به شکلي مطلق و يک طرفه موضع بگيرند. اصلاً شيلي کشوري نيست که سرنوشتش عين سرنوشت بقيه کشورهاي آمريکاي لاتين باشد. شيلي مثل آرژانتين نبود که دائم شاهد دست به دست شدن قدرت و مداخله ارتش در آن باشد و از طرف ديگر موقعيت جغرافيايي خاص شيلي هم آن را از بقيه کشورهاي منطقه متمايز مي کرد. تا قبل از وقوع کودتاي سال 1973، ارتش شيلي خودش را از سياست دور نگه داشته بود چون در سال 1891 ميلادي و در جريان يک جنگ داخلي، نيروهاي ارتش اين کشور وارد عمل شده و موجب قتل عام 6 هزار غيرنظامي شده بودند؛ همين باعث شد ارتش شيلي در دهه هاي بعد چندان در سياست مداخله نکند. از طرف ديگر، در چند دهه اول قرن بيستم تغييراتي هم در جامعه شيلي رخ داده بود و در دهه هاي 60 و 70 ميلادي صداي طبقه محروم به صورتي واضح تر از گذشته در شيلي شنيده مي شد. اعتصاب هاي عمومي و تلاش براي احقاق حقوق اجتماعي مردم هم در نهايت زمينه را براي روي کار آمدن يک دولت سوسياليست در شيلي فراهم کرده بود. در چنين شرايطي بود که سالوادور آلنده در انتخابات رياست جمهوري شيلي شرکت کرد و 36 درصد آرا را به دست آورد. آلنده سوسياليست بود وبسياري از محافظه کاران با او سرجنگ داشتند و حتي خيلي از آنها بحث کم بودن آراي آلنده در انتخابات رياست جمهوري را مطرح مي کردند و خواهان کنار رفتن او بودند اما نهايتاً آلنده در سال 1970 ميلادي در شيلي به قدرت رسيد و مخالفانش هم مجبور شدند دولت او را به رسميت بشناسند. در روز پيروزي آلنده مردم زيادي به خيابان ها آمدند و جشن گفتند. ظاهراً همه حس مي کردند که قرار است دوران جديدي در تاريخ کشورشان رقم بخورد.
دکتر سالوادور آلنده تا پيش از رياست جمهوري هم در عرصه سياسي شيلي فعاليت زيادي داشت و در جواني عليه فاشيست ها مبارزه کرده بود. او مدت زيادي نماينده پارلمان شيلي و سناتور بود و بعد هم وزير بهداري شده بود. سال اول دوران رياست جمهوري آلنده رشد اقتصادي خوبي را براي اين کشور رقم زد چون نرخ تورم و بيکاري کم شده و توليد بالا رفته بود. آلنده در دوران رياست جمهوري اش شرکت هاي بزرگ و معادن مس و زغال سنگ را ملي کرد و کارخانه هاي زيادي در دوران زمامداري او تحت کنترل کارگران درآمدند اما در اين دوران، صاحبان صنايع و نخبگان اقتصادي مورد غضب بودند و همين مساله بعداً دردسرهاي بزرگي براي دولت او به وجود آورد.
مدتي بعد قيمت مس - يعني مهم ترين سرمايه ملي شيلي - در بازارهاي جهاني کاهش يافت و سياست هاي غلطي هم در عرصه اقتصادي به اجرا درآمد که ورق را به ضرر دولت آلنده برگرداند. سرمايه گذاري در بخش خصوصي شيلي هم با مشکل مواجه شد چون همه صنايع در معرض ملي شدن قرار داشتند و کسي سرمايه اش را خرج آنها نمي کرد. به همين خاطر در اواخر دوران زمامداري آلنده همه چيز به هم ريخته بود. نرخ تورم و ميزان واردات به شدت بالا رفته بود و مردم بايد اجناس مورد نظر خود را از بازار سياه تهيه مي کردند. کار حتي به جايي رسيد که در پارلمان شيلي مخالفت ها با اين نوع سياست هاي آلنده بالا گرفت و نمايندگان از رئيس جمهور خواستند که مصادره اموال و ملي کردن صنايع را به صورت موردي در مجلس مطرح کند و براي هر يک جداگانه اجازه مجلس را بگيرد که البته آلنده زير بار آن نرفت.
در اين ميانه، آلنده حتي بين احزاب چپگرا هم مخالفاني داشت و برخي از گروه هاي تندروي چپ او را متهم به همکاري با سرمايه دارهاي بزرگ و طبقه بورژوازي مي کردند. با اين وجود آلنده دولتي را در شيلي به وجود آورده بود که حس نزديکي به مردم را تقويت مي کرد. مردم شيلي در اين دوران حس مي کردند که از دولت جدا نيستند و حتي خيلي ها براي اولين بار به سياست توجه نشان دادند. آنها مي گفتند «هر چند اين دولت مزخرف است اما مال خودمان است». دولت آلنده هر چه بود و هر ضعفي که داشت، دولتي دموکراتيک بود و به نهادهاي جامعه مدني احترام مي گذاشت و شايد علت زياد شدن دشمنانش هم همين بود.
يکي از مهم ترين دشمنان دولت آلنده، آمريکا بود. دولت آمريکا از همان ابتدا با روي کار آمدن دولت سوسياليست آلنده مشکل داشت و اين مساله در مدارک محرمانه دولتي آمريکا که سال ها بعد افشا شد هم نمايان است. بر اين اساس، دولت وقت آمريکا و سازمان سيا چندين عمليات مخفيانه را در شيلي کليد زده بودند تا مانع قدرت گرفتن دولت مارکسيست آلنده بشوند. ميزان و چگونگي مداخله آمريکا در کودتايي که منجر به سرنگوني دولت آلنده شد، جنجال هاي زيادي به پا کرده و شايد تمام ابعاد آن هنوز هم مشخص نشده باشد. ظاهراً قرار بوده مداخلات آمريکا در شيلي به نحوي برنامه ريزي شده ادامه پيدا کند و به شکل ابزاري سياسي و اقتصادي دربيايد و با اين ترتيب، فشار مضاعفي بر دولت آلنده وارد شود. بر اساس اسناد موجود، مردي به نام آگوستين ادواردز ايستمن به عنوان يکي از ثروتمندترين سرمايه گذاران شيليايي نقش مهمي در اين خصوص بازي مي کرده و پس از روي کار آمدن دولت آلنده تلاش زيادي را صورت داده تا آمريکا را به مداخله در شيلي ترغيب کند. او که جزو مخالفان سرسخت دولت آلنده به شمار مي رفت، به مذاکره با سفير وقت آمريکا در شيلي پرداخت اما به نتيجه اي نرسيد،بعد به سراغ مدير عامل شرکت پپسي کولا رفت که دوستي نزديکي با ريچارد نيکسون، رئيس جمهوري وقت آمريکا داشت و از او در اين مورد کمک خواست و ظاهراً موفق هم شد. مدتي بعد نيکسون هم به اقدام براي سرنگوني دولت آلنده تمايل پيدا کرد و مبلغي هم براي اين منظور از سوي دولت آمريکا در نظر گرفته شد.
واقعيت اين است که دولت آمريکا از روي کار آمدن و قدرت گرفتن دولتي مارکسيست در آمريکاي لاتين به شدت مي ترسيد و به همين خاطر فشارهاي ديپلماتيک و اقتصادي زيادي را بر اين دولت اعمال مي کرد و حتي به عمليات مخفيانه هم دست مي زد تا بالاخره شاهد سقوط دولت آلنده باشد. از هنري کيسينجر- مشاور بانفوذ امنيت ملي آمريکا - در آن زمان نقل است که در اين مورد گفته: «نمي دانم چرا بايد کنار بايستيم و شاهد آن باشيم که کشوري به خاطر ندانم کاري مردمش تحت لواي کمونيسم برود».
به هر ترتيب، روز 11 سپتامبر 1973 ميلادي تمام دشمنان دولت آلنده - در داخل و خارج- دست به دست هم دادند تا دولت او را سرنگون کنند و موفق هم شدند. در آن روز نيروي دريايي شيلي سرتاسر مناطق وسيع ساحلي و بنادر کشور را تصرف کرد و کشتي ها و نيروهاي خود را در نقاط استراتژيک ساحلي مستقر کرد. ايستگاه هاي راديو و تلويزيون توسط ارتش شيلي اشغال شدند و نيروي زميني هم شهر سانتياگو را به اشغال درآورد اما ظاهراً در اين فاصله اطلاعات کامل و درستي به دست آلنده نرسيده و او عملاً از ابعاد واقعي کودتا بي خبر مانده بود. آلنده ظاهراً خيال مي کرد فقط بخشي از نيروي دريايي شيلي به او خيانت کرده و لابد بقيه نيروها وفاداري شان را حفظ کرده اند. البته حتي وقتي که آلنده به عمق فاجعه کودتا پي برد هم تسليم درخواست نظاميان براي کناره گيري از قدرت نشد.
نيروهاي نظامي تمام شيلي را غير از مرکز سانتياگو اشغال کرده بودند و تسليم نشدن آلنده باعث شد بمباران کاخ رياست جمهوري توسط نيروي هوايي شيلي مورد توجه قرار بگيرد و نهايتاً در آن روز حداقل 17 بمب بر کاخ رياست جمهوري شيلي فرود آمد. دقتي که اين بمباران داشته، هنوز هم معمايي است. در حالي که اين کاخ بمباران مي شد، سالوادور آلنده هم کشته شد. طرفداران پينوشه تا مدت ها شايع کرده بودند که آلنده در آن روز خودکشي کرد اما روايت ديگري هم از مرگ او وجود دارد. سران کوبا در آن زمان شايع کردند که سالوادور آلنده با شليک گلوله هاي متعددي از سوي نيروهاي آگوستو پينوشه کشته شده و همين باور هم بين همه جا افتاد.
بعد از سقوط دولت شيلي و مرگ آلنده، جنايت هاي سازمان يافته توسط نيروهاي پينوشه آغاز شد. عده زيادي از مخالفان به استاديوم مرکزي شهر سانتياگو برده شده و همانجا کشته شدند. در کشور حکومت نظامي اعلام شد و هيچ غير نظامي اي حق نداشت سلاح حمل کند. عده زيادي هم در آن زمان و بعد از آن به کل ناپديد شدند و بحث در مورد سرنوشت آنها هنوز هم پايان نيافته است. يکي از معروف ترين افرادي که بعد از کودتا به شکل فجيعي کشته شد ويکتور خارا - خواننده و آهنگساز انقلابي - بود. سربازان پينوشه او را در استاديوم ملي سانتياگو به گلوله بستند اما پيش از کشتن، دست هايش را شکستند و با ته تفنگ، انگشتان هنرمندش را له کردند و بعد 44 بار به سمتش شليک کردند.
منبع:همشهري جوان، شماره 227