کاربرد اولی فلسفه در مجامع علمی
امروزه، فیلسوفان مسلمان در برداشت خود از فلسفه عموما بر عوامل و عناصری چون احوال موجود مطلق، احکام کلی وجود و موجود، وجود حقیقی، موجود بما هو موجود، برهان، علل و اسباب کلی و جود و نظایر آن تأکید می ورزند.
تقسیم بندی یادشده، ناظر به کاربرد اولی فلسفه در مجامع علمی است که بر اساس آن «واژه فلسفه از آغاز به صورت اسم عامی بر همه علوم حقیقی (غیر قراردادی) اطلاق می شد». در عصر یونان باستان «تنها معلومات قراردادی، مانند لغت، صرف و نحو در دستور زبان از قلمرو فلسفه خارج بود». در مرحله دوم، در قرون وسطا، فلسفه اسکولاستیک (مدرسی) رونق یافت که «علاوه بر منطق، الهیات، اخلاق، سیاست و پاره ای از طبیعیات و فلکیات مورد قبول کلیسا، قواعد زبان، معانی و بیان نیز در آن گنجانیده شده بود، و به این صورت، فلسفه در آن عصر، مفهوم و قلمرو وسیع تری یافته بود». در مرحله سوم، اصطلاح و کاربرد سومی برای فلسفه پدید آمد که بر اساس آن، فلسفه حوزه هایی چون منطق، شناخت شناسی، هستی شناسی، روانشناسی فلسفی و نظری (غیرتجربی)، زیبایی شناسی، اخلاق و سیاست را در بر می گرفت. بنابر این تصویر، اصطلاح سوم شامل معرفتهای غیر تجربی و غیر آزمایشگاهی است. سرانجام نیز در دوره مدرنیته به آن دسته از معارف و دانشهای بشری فلسفه می گفتند که در تبیین، تفهیم و کشف آنها به جای روش حسی و تجربی از روش قیاسی و عقلی استفاده می شد. بر اساس این برداشت، علوم طبیعی یکسر از دایره فلسفه بیرون رفت و به حوزه علوم تجربی پیوست.
امروزه، فیلسوفان مسلمان در برداشت خود از فلسفه عموما بر عوامل و عناصری چون احوال موجود مطلق، احکام کلی وجود و موجود، وجود حقیقی، موجود بما هو موجود، برهان، علل و اسباب کلی و جود و نظایر آن تأکید می ورزند. آنان از این جنبه که اساسا بررسی احوال کلی وجود و تشخیص علل و اسباب وجود را به فلسفه واگذار کرده اند، دایره مفهومی فلسفه را وسیع در نظر گرفته اند؛ اما از این جنبه که بررسی خواص و آثار و امور جزئی مربوط به وجود حقیقی را از حوزه فلسفه خارج کرده اند و به علم سپرده اند، دایره مفهومی فلسفه را تنگ و باریک دیده اند؛ گرچه بر این مطلب تأکید می ورزند که ثبوت و وجود قبلی هر موجود حقیقی لازم است پیش تر از طریق فلسفه احراز شده باشد. با این بیان، فلسفه مشتمل بر سلسله بحث هایی برهانی است که به بررسی احوال کلی وجود، اثبات وجود حقیقی اشیا و تشخیص علل و اسباب پیدایش آنها، و همچنین تبیین مرتبه وجودی و چگونگی وجود آنها می پردازد.
فلسفههای مضاف: فلسفههای مضاف به آن دسته از رشتهها و گرایشهای علمی گویند که عنوان فلسفه بر آنها افزوده شده است تا اهداف و منظورهای خاص و متناسب با آن رشته و گرایش علمی را با شیوه و رویکردی فلسفی، به بیانی که خواهد آمد، پیگیری و رهیابی کنند. فلسفههای مضاف در اصطلاح و کاربرد صاحب نظران با تفاسیر گوناگونی کانون توجه قرار گرفته است که از آن میان به چهار برداشت اشاره می شود:
1. برخی رشتههای علوم و معارف انسانی، مانند خداشناسی، از طریق تجربه حسی قابل مطالعه، تجزیه و تحلیل و اثبات نیستند. در این صورت به جای اینکه گفته شود «علم خداشناسی»، می گویند «فلسفه خداشناسی» تا نشان دهند موضوع و مسائل این رشته، از راه علم تجربی و حسی قابل مطالعه و بررسی نیست، بلکه باید به شیوه فلسفی و از طریق برهان به این علم دست یافت. آن گروه از صاحب نظرانی که اصطلاح «علم» را به «علوم تجربی» و اصطلاح «فلسفه» را به «معارف غیر تجربی» اختصاص داده اند معمولا فلسفههای مضاف را این گونه در نظر آورده اند. بدیهی است در بحث از فلسفه تعلیم و تربیت این برداشت مورد نظر ما نیست؛
٢. پاره ای صاحب نظران مسائل و احکام ارزشی علوم را «علمی» نمی دانند. آنان بر این باورند که چنین مسائلی صرفا بر اساس امیال، گرایشها و نگرش های افراد شکل می گیرند و نمی توان برای آنها پایگاه عینی و واقعی در نظر گرفت. در این صورت گفته می شود فلسفه اخلاق، فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه سیاست و ... با این بیان مسائل ارزشی از مسائل علمی علوم متمایز می شود. این برداشت نیز قانع کننده و عالمانه نبوده، پذیرفتنی نیست؛
٣. گاه فلسفه به صورت مضاف به کار می رود تا بیان کننده سلسله ای از مبانی و اصول، تاریخچه، روش ها و اهداف علم باشد. نه تنها پوزیتویستها، بل کسانی نیز که معارف فلسفی و ارزشی را علم و روش بررسی این معارف را علمی میدانند از اصطلاح فلسفه مضاف استفاده می کنند. روشن است این برداشت نیز تفسیر کاملی از فلسفه مضاف ارائه نمیدهد؛ اما با این حال می توان آن را به صورت زیر کامل کرد؛
٤. به نظر می رسد منظور از فلسفه مضاف در هر رشته علمی، پرداختن به سلسله اموری است که با رویکردی فلسفی و عقلانی پشتوانه نظری معارف، مسائل و احکام مندرج در آن علم به شمار می آید و ماهیت و چیستی، و همچنین چگونگی و چرایی آن علم را روشن می سازد؛ به گونه ای که بدون التفات و بهره برداری از آن امور ماهیت علم ممکن است مخدوش شود. از جمله این امور می توان به پیش فرض ها، فرضها، روش ها، مبانی و اصول علم مضاف الیه و اهداف آن اشاره کرد. برداشت چهارم در واقع صورت تکامل یافته برداشت سوم است. این برداشت می کوشد تا به فلسفه مضاف در جایگاه و رتبه خودش بنگرد و آن را متصدی تبیین چیستی، چگونگی و چرایی علم مورد نظر بداند. فلسفه در نگاه نخستین ناظر به دو جنبه «بودن» و «شدن» است. پرسش از «هست» و «چه هست» یک شیء به جنبه «بودن» مربوط است، همان گونه که پرسش از «چگونگی» و «چرایی» یک شیء به جنبه «شدن» باز می گردد. پاسخ به جنبه «بودن» شیء ناظر به چیستی «شیء» و پاسخ به جنبه «شدن» ناظر به دگرگونی و تحول شیء و بیان چگونگی و چرایی آن دگرگونی است.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص 35-32، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}