هنر، عالی‌ترین نمود و تجلی عقل نظری انسان در مقام عمل است. افعال متفاوتی در تعریف عقل عملی انسان می‌گنجد، لکن هنر، زیباترین فعلی است که با تکیه بر احساسات و عواطف از انسان صادر می‌شود. هنر تجلی درونیات انسان است به زبان احساس؛ و احساس و عاطفه، سهل‌الوصول‌ترین ورودی قلب است. خالص‌ترین فعلی که از انسان صادر می‌شود، همانا احساس و عاطفه اوست که در روایات فرمودند «هل الدین الا الحبّ»[1] مگر دین چیزی غیر از محبت است؟ و محبت عالی‌ترین درجه احساس و خالص‌ترین آن است. «والبغض» و نفرت؛ یک سوی دین، محبت است و سوی دیگرش نفرت؛ نفرت از آنچه غیر حق است. پرستش اساساً بامحبت و احساس رخ می‌دهد و اگرچه پشتوانه و ثقل اتکای او بر عقلانیت و منطق است لکن عقل، در مقام عمل، جز عاطفه و احساس نمودی ندارد. یا احساسی از محبت و عشق، یا نفرت و عداوت.

هر اندیشه‌ای بقاء خود را در تاریخ مدیون هنر است. هیچ دین، مذهب یا مکتب و اندیشه‌ای را نمی‌یابید که بدون تکیه بر هنر، راه خود را در تاریخ گشوده باشد. هنر بیان زیبای اندیشه‌هاست، چه آن اندیشه واقعاً هم زیبا باشد، چه نباشد؛ هنر همچو مشّاطه‌ای زبردست، می‌تواند عجوزه‌ی بی قیافه را هم به مخاطب زیبا نشان دهد.

عالی‌ترین اندیشه‌ها همیشه زیباترین هنرها را به نمایش گذاشته‌اند. لکن هنرمندانی آن‌ها را متجلی کرده‌اند که به کنه آن اندیشه‌ها معتقد بوده و از جلوه‌های آن باخبر باشند. هنر حقیقی هنری است که اندیشه‌ای راستین را در زیباترین حالت به مخاطب نشان دهد. هنر حقیقی هنری است که انسان را خام نکرده و اسیر احساسات نکند بلکه او را به وسیله احساسات به اوج معرفت رهنمون کند. هنر حقیقی هنری است که متکی به حق بوده و راه نفوذ حق در قلوب مستضعفان و تقویت اراده‌ی ایشان باشد. «تنها هنری موردقبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی- صلی‌الله علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد.»[2]

انقلاب اسلامی به عنوان عظیم‌ترین پدیده معاصر، کنگره دو کاخ شرق و غرب را به لرزه انداخت. کینه این دو ابرقدرت، باعث شد تمام راه‌های دشمنی علیه این دین و ملت را به کار گیرند. فیلم‌ها و آثار هنری زیادی هم در ضدیت با انقلاب اسلامی ساخته شد و از طرفی سینمای انقلاب اسلامی در داخل کشور، با مهجوریت مواجه گشت. سینماگران و هنرمندان که اکثر آن‌ها را افرادی روشنفکر مایل به کمونیست شوروی یا لیبرال اومانیستی غرب تشکیل می‌داد تجلی زیبایی‌های انقلاب اسلامی را ندیده و آنچه می‌طلبیدند همه در قبله غرب خلاصه می‌شد. دلیل این مسئله بیشتر به این بازمی‌گشت که آموزه‌ها و خاستگاه هنر مدرن، در غرب شکوفا شده بود و هنرمندان تحت سیطره افکار و عقاید غربی قرار می‌گرفتند. متدینین به علت بدبینی و اجتنابی که نسبت به تمدن الحادی و فاسد غرب داشتند، کمتر به سمت آثار هنری می‌رفتند و از سینما فاصله می‌گرفتند.

امام خمینی (ره) اگرچه در اولین سخنرانی مفصل خود در بهشت‌زهرا سلام‌الله علیها، مواضع اسلام را نسبت به تلویزیون، رادیو، تئاتر و سینما و ... به خوبی مطرح کردند و حد و مرز انقلاب اسلامی با تمام آثار هنری را خلاصه در «فحشاء» دانستند، اما باز هم سینماگران و هنرمندان به انقلاب و معارف اسلام ناب به حدی نزدیک نشدند تا تبدیل به یک جریان قالب در فضای هنری کشور شود. این انتظار اگر از سینماگران و کارگردانان که اکثراً خود را متفکران جامعه می‌دانند این‌چنین با شکست روبرو می‌شود، از بازیگران و هنرپیشگان جای خود دارد! در این میان که جامعه به سمت یک عدالت‌گرایی انقلابی در حرکت بود، سینما مسیر روشنفکری خودش را پیش گرفت و تنها دغدغه مسئولین حفظ خط قرمزهای عفت و حیا بود که البته از درک لایه‌های آن هم عاجز بوده و فقط به‌ظاهر مسائل می‌پرداختند؛ اما آن توقعی که از هنرمندان برای دیدن زیبایی‌های یک جامعه می‌رفت هیچ‌وقت محقق نشد و فاصله عرصه‌های هنر مدرن، با فضای انقلاب اسلامی هنوز زیاد بود و فقط تعداد اندکی از هنرمندان واقعی و حرفه‌ای، خود را وقف انقلاب اسلامی کرده بودند. جنگ بهترین فرصتی بود که هنرمندان، تجلی معارف الهی در قلب رزمندگان انقلاب اسلامی را به دنیا نشان دهند، اما نزدیک شدن به این روحیات هم کار راحتی نبود. سینما به دنبال قهرمان اسطوره‌ای می‌گشت اما روحیات معنوی سربازان انقلاب، گمنامی و اخلاص بود و این دو، یعنی هنر مدرن و جلوه‌های انقلاب اسلامی، مانند پیچ و آچاری که هم اندازه نباشند، به هم نمی‌خوردند و باهم سازگار نبودند.

متفکران انقلاب اسلامی سعی در ایجاد یک قرابت و آشتی میان هنر مدرن و هنرمندان آن با مفاهیم و معارف انقلاب اسلامی داشتند و آوینی (ره) در این راه قدم‌های محکمی برداشت و با کتاب «آیینه جادو» باب نظریه‌پردازی سینما را در انقلاب اسلامی باز کرد؛ اما با شهادتش این راه اگرچه بسته نشد، با تفرق و چنددستگی مواجه شده و از قدرت آن کاسته شد. شاگردان آوینی هر کدام به نظریه‌پردازی پرداختند اما هنر، بانفوذ اشرافی‌گری در انقلاب اسلامی، راه خود را به سمت آخور سرمایه‌داری کج کرد و سینما در دهه هشتاد که اوج کشاکش سرمایه‌داری پسا انقلاب با عدالت‌گرایی بود، از مردم فاصله گرفت تا جایی که مردم هم شبیه برخی از حکّام خود، تن به خوی اشرافی‌گری و تجمل دادند و سینمایی بیشتر از پیش رواج یافت که همان زندگی مادی و شبه روشنفکرانه را دستور کار خود کرده بود. این سینما از دغدغه‌های انقلاب اسلامی فاصله داشت و حتی در تضاد با آن بود. سلبریتی‌ها که در واقع پدیده‌ای فراتر از ستاره‌های سینما شده‌اند با رواج تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، تکیه بر جایگاهی می‌زدند و قبایی بر تن کرده‌اند که در حد و قواره‌شان نبوده و نیست. خلأ عرصه هنر و خصوصاً سینما از نظریه‌پردازان قدرتمندی که سلبریتی‌ها را سر جایشان بنشانند، به علاوه اقبال عمومی مردم به سلبریتی‌ها و جایگاهی که رسانه ملی برای سلبریتی‌ها در برنامه‌های تلویزیونی ایجاد کرده است، توازن جامعه را به نفع فرهنگ واردتی غرب به‌هم‌ریخته است. تعریف سلبریتی‌ها از دین و فرهنگ و حتی انقلاب اسلامی و شهدا، یک تعریف یا تفسیر التقاطی و خود ساخته است که بر یک کلیدواژه استوار است: محبوبیت نزد مردم؛ و برای کسب این محبوبیت و مقبولیت، انعطاف زیادی دارند. خودخواهی و خودمحوری خود را در پوشش آنچه مردم می‌پسندند و افکار عمومی برای آن احترام، ارزش یا تمایلی لذت‌گرایانه قائل‌اند، ارضاء می‌کنند.

خلأ یک قدرت نظری و علمی بی‌رقیب، به علاوه ضعف اجتماع از درک جایگاه و حد و اندازه هنرمندان، عرصه را برای تاخت‌وتاز ایشان باز کرده است. در این فضا که انقلاب اسلامی مهجور و بی‌توجه می‌ماند، اگر یک هنرمند از دین دفاع کرده و یا ارزش‌های انقلاب اسلامی را مطرح نماید، از سوی جامعه هنری، رانده و متهم شده و از سوی جامعه انقلابی، مورد استقبال و تجلیل قرار می‌گیرد. ذوق زائدالوصف این جامعه از یک موضع‌گیری دینی، نه انقلابی یا سیاسی، به حدی فوران می‌کند که خود هنرمند هم از این همه استقبال هراسان می‌شود.

چنین اقداماتی از سوی هنرمندان اگرچه قطعاً و حتماً وظیفه حمایت از ایشان را بر عهده ما می‌گذارد، اما نباید از دو قطبی سازی‌های بعدازآن و جبهه‌گیری‌های صریح و واضح تر در مقابل یکدیگر غافل سازد. دوقطبی سازی و اعلام جنگ علنی جناح‌ها و گرایش‌ها در برابر یکدیگر، اساساً به ضرر انقلاب اسلامی است؛ زیرا باعث جسارت هنرمندان در اعلام مواضعی صریح‌تر در ضدیت با ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌شود و این قبح شکنی، سرانجام ناخوشایندی دارد.

در این میان، ستاد عملیات فرهنگی دشمن، به خوبی از خیل پیاده‌نظام هنرمند به نفع منافع فرهنگی خود بهره گرفته است. دامن زدن به هنرمندان و ارزش دادن به سخنان ایشان، باید حساب‌شده و دقیق باشد. تلاش جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باید متمرکز بر افزایش آگاهی مردم نسبت به حد و اندازه اشخاص و ارزش سخن ایشان باشد و جامعه باید به این سطح از بلوغ برسد که صرف هنرمند بودن برای پذیرش سخن و مواضع ایشان کافی نیست. جامعه اگر محک عیار سخن هنرمندان را به دست آورد، از موضع‌گیری‌های موافق و مخالف با هنرمندان هم برداشت دوگانگی نخواهد کرد.


پینوشت:
[1] کافی، ج 8، صفحه 80
[2] پیام معروف امام خمینی ره خطاب به هنرمندان و خانواده شهدا