مارکس و کابوس سرمایه داری در زمینه تعلیم و تربیت (قسمت دوم)
تولید دانش نه تنها در این معنا جنبه های کاربردی و مادی را شامل می شود، بلکه مارکس در کتاب سرمایه اشاره می کند که روابط اجتماعی تولید فکری را می توان با روابط تولید مادی مقایسه کرد.
«ماشینها، لوکوموتیوها، ریلهای راه آهن، تلگرافهای الکتریکی و ماشینهای بافندگی خودکار را طبیعت نمی سازد. اینها محصول صنعت انسانی است؛ ماده طبیعی که به ابزار انسان تبدیل شده، می خواهد بر طبیعت مسلط شود یا خود را در آن بشناسد. اینها ابزارهای عقل انسان است که با دستهای انسان ساخته شده؛ اشیا از قدرت دانش ساخته شده است. رشد سرمایه ثابت نشان میدهد که دانش عمومی اجتماعی تا چه میزان به یک نیروی ضروری تولید تبدیل شده و بنابراین شرایط جریان زندگی اجتماعی تا چه اندازه به خودی خود تحت سلطه هوش عمومی است و تغییر شکل یافته تا با آن مناسبت داشته باشد، و نیروهای اجتماعی تولید نه تنها در قالب دانش بلکه به عنوان ابزار مستقیم عمل اجتماعی فرایند زندگی واقعی، تا چه میزان تولید شده است.»
تولید دانش نه تنها در این معنا جنبه های کاربردی و مادی را شامل می شود، بلکه مارکس در کتاب سرمایه اشاره می کند که روابط اجتماعی تولید فکری را می توان با روابط تولید مادی مقایسه کرد.
« اگر می توانستیم خارج از فضای تولید اشیای مادی مثال بزنیم، وقتی یک مدیر مدرسه علاوه بر این که بر سر دانش آموزان خود ضربه می زند، مثل اسب کار میکند تا بانک مدرسه را ثروتمند سازد «در واقع یک کارگر تولیدی است. این که چنین مدیری سرمایه اش را به جای کارخانه سوسیس سازی در کارخانه آموزش به کار گرفته، رابطه را تغییر نمی دهد.»
بنابراین، مارکس در برداشت خود از علم و محصولات مادی آن، و در دیدگاه خود نسبت به روابط اجتماعی فکری، جنبه های مادی تعلیم و تربیت را ملاحظه می کرد. چنین تفسیری این اعتقاد مارکس را توضیح می دهد که فعالیت انقلابی می تواند در خلال کار فکری صورت گیرد. اگر تعلیم و تربیت کاری صرفا ایدئولوژیکی یا انتزاعی بود، هیچ زیربنای مادی یا عملی وجود نداشت که شخص بتواند رفتار انقلابی خود را براساس آن جهت دهد. مارکس در ضمن کتاب بین الملل اول First International به مشکل ماده گرایانه در بحث از مدارس باز میگردد:
در ارتباط با این مسأله مشکل خاصی وجود داشت. از یک طرف لازم بود محیطهای اجتماعی تغییر یابد تا نظام تربیتی صحیح ایجاد گردد. و از طرف دیگر نظام تربیتی صحیحی لازم بود تا در محیطهای اجتماعی تغییر ایجاد کند. بنابراین باید از همان جا که بودیم شروع می کردیم.»
بنابراین، رفتار تربیتی انقلابی با تغییر محیطهای تعلیم و تربیت آغاز می گردد. تعلیم و تربیت انقلابی برای آن که تقسیم کار را ابتدا در تعلیم و تربیت لغو کند، باید با یک نهضت آغاز شود. بنابراین، مارکس پافشاری می کرد که تعلیم و تربیت، بی طبقه و از هرگونه تأثیر مذهبی مثل تأثیرات کلیسا، دولت، طبقه و حزب برکنار باشد. در مدارس عمومی باید فقط موضوعاتی که به مقتضای عقاید مربی تغییر نمی کرد، مثل دستور زبان، فیزیک و فن شناسی به کودکان یاد داده شود. مارکس معتقد بود که با آموزش برنامه درسی به نحو مذکور، از جمله تعلیم و تربیتی که با کاریدی تلفیق می شود، سلطه طبقه حاکم بر تعلیم و تربیت از بین می رود.
«.. اگر چه قانون کارخانهها The Factor Art یعنی نخستین امتیاز ناکافی که از سرمایه به چنگ آمده بود، به ترکیب تعلیم و تربیت با کار منحصر می شد، هیچ شکی نمی توان داشت که وقتی طبقه کارگر به قدرت برسد . همانطور که به نحو اجتناب ناپذیری باید برسد - آموزش فن شناسی اعم از نظری و عملی جای خود را در مدارس طبقه کارگر پیدا خواهد کرد. همچنین شکی نیست که این آشوبهای انقلابی، یعنی دستاورد نهایی که منشأ براندازی تقسیم کار قدیمی می باشد، کاملا با شکل سرمایه داری تولید و آن وضع اقتصادی کارگر که هماهنگ با آن ساختار است، در تضاد است.»
نتیجه این که فلاسفه ماده گرا از نظر تاریخی مجبور بوده اند با مسأله تغییر اجتماعی تأثرانگیز دست و پنجه نرم کنند. کارل مارکس کوشید تا معضل نظری را که رابرت آون برای اولین بار طرح کرد، حل کند. این مشکل درباره تعلیم و تربیت و تغییر محیط بود. در نتیجه این مشکل، مقاومت در برابر کار سرمایه داری و جامعه طبقاتی نمی تواند صرفا در جهت تولید مادی سازماندهی شود. در واقع، تعلیم و تربیت، جنبه ای از تولید مادی است. بنابراین، محقق نباید صرفا درباره آگاهی طبقاتی و تغییر اجتماع تبلیغ کند؛ او باید مانند یک کارگر شرایط مادی کار فکری را مستقیما به دست بگیرد. ما باید همانند دانشمندان انقلابی راهبرد وسیعی را در جهت تولید مادی و تولید آگاهی نقاد ابداع کنیم.
« روشن است که سلاح نقد نمی تواند جایگزین نقد سلاحها شود. نیروی مادی فقط با نیروی مادی از کار می افتد؛ اما خود نظریه موقعی به نیروی مادی تبدیل می شود که توده مردم را به خود جلب کرده باشد. نظریه هنگامی قادر به جذب توده مردم است که اقناعی باشد و به مجرد آن که واقع گرا شود، اقناعی خواهد شد. واقعگرا بودن آن است که با مسائل به طور ریشه ای برخورد کند. اما به نظر انسان «ریشهای هر چیزی خود انسان است.»
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص536-533، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}