پیش نیاز خیرباوری، ایمان به تقدیر است. تا کسی باور نداشته باشد که همه چیز به تقدیر الهی است، آنچه را مقدر شده، به تقدیر الهی نمی‌داند. لذا باور به خیر بودن تقدیر خدا نیز تأثیر گذار نخواهد بود. کسی که به این باور برسد، در برابر این موقعیت‌ها آسیب ناپذیر می‌شود. در حقیقت، این باور، انسان را در برابر ناخوشی ها و خوشی‌های زندگی، ایمن می‌سازد که از راه تأثیرناپذیری از دو موقعیت یاد شده، حاصل می‌شود. رسیدن به این مرحله و ایمن شدن در برابر هر دو موقعیت خوشایند و ناخوشایند، آن چنان مهم است که از آن به عنوان «حقیقت ایمان» یاد شده است.
 
باور به تقدیر الهی، انسان را از تأثیر نوسانات شدید زندگی، ایمن می‌سازد و بدین سان، آرامش و آسایش را به زندگی می آورد و جایی برای حزن و اندوه، باقی نمی‌ماند. هر چند تقدیر الهی، بر خیر استوار است، با این حال، نتیجه بخش بودن آن به این است که خود بشر، از قضای الهی راضی باشد. این نیز یکی دیگر از قوانین حاکم بر زندگی است. بنابر این، خیر بودن تقدیر الهی، دلیل و توجیه کننده رضامندی انسان است و رضامندی انسان، کلید ثمربخشی تقدیرات الهی در زندگی انسان است. بنابراین می‌توان  گفت که ما با دو مفهوم رو به رو هستیم: یکی «خیر مقدر» و دیگری «خیر مؤثر».
 
 خیری که خداوند در پدیده های هستی مقدر نموده، زمانی می‌تواند مؤثر باشد و زندگی را عملا خیر گرداند که انسان از آن راضی باشد. بنابراین، رضامندی انسان، متوقف بر خیر بودن تقدیرات خداوند است و ثمر بخش بودن تقدیرات در عینیت زندگی متوقف بر رضامندی انسان از آن تقدیرات است. این سخن، مبتنی است بر تفکیک مقام قضا و قدر که مقام جعل است از مقام رضا که مقام عمل است در مقام جعل، مقدرات بشر، بر خیر بنیان می‌شود و در مقام عمل، انسان با تکیه بر آنچه در مقام جعل صورت گرفته، به رضامندی می‌رسد و در نتیجه، مقدرات او در عینیت زندگی، ثمر خیر برایش خواهد داشت. عامل تبدیل خیر مقدر به خیر مؤثر، انسان و نوع واکنش اوست. انسان است که باید با اختیار خود، کاری انجام دهد که خیر مقدار، به خیر مؤثر تبدیل شود. در غیر این صورت، زندگی او شر خواهد شد.
 
در حقیقت، عامل تبدیل، واکنش های مثبت انسان به انواع تقدیر است. واکنش کلی به تقدیر، رضامندی بود که گذشت و واکنش‌های مناسب ناظر به موقعیت نیز عبارت اند از: شکر در خوشایند، صبر در ناخوشایند، رغبت به طاعت و انجام دادن آن، و کراهت از معصیت و ترک آن. در طرف مقابل، کفران، جزع، کراهت از طاعت و ترک آن، و رغبت به طاعت و انجام دادن آن، از عوامل غیر مؤثر شدن خیر و تحقق زندگی شر هستند. در برخی روایات، به قضای الهی، در هر دو بعد خوشایند و ناخوشایند آن تصریح شده و از صبر و شکر، به عنوان عوامل ثمر خیر داشتن قضای الهی، یاد شده است. در حقیقت، خیر بودن قضای الهی برای مؤمن، به دلیل آن است که در همه حال، راضی است، حتی اگر جان او را بستانند.اثربخشی مال، وقتی است که مورد شکر قرار گیرد. این، نکته مهمی در رضامندی است. اگر مال وجود داشته باشد، اما تأثیری نداشته باشد، بود و نبودش یکسان است. بنابراین، وجود مال و دارایی، وقتی ثمربخش است که دارنده آن به مرحله سپاس گزاری رسیده باشد. آنچه نعمت را سودمند می‌گرداند، شکر و سپاس گزاری فرد است. بدیهی است که نعمت، وقتی مایه رضامندی خواهد شد که فرد به مرحله شکر رسیده باشد.
 
در باره بعد تشریع، متنی که به صراحت، اثربخشی خیر نهفته در تقدیرهای تشریعی را مشروط به دوست داشتن طاعت و کراهت از معصیت کرده باشد، به دست نیامد؛ اما با الگوگیری از مباحث پیشین، به اضافه استدلال عقلی می‌توان  گفت: آثار پیش گفته برای طاعت، وقتی کسب میشوند که به آن عمل شود و وقتی می‌توان  از زیان های پیش گفته برای معصیت در امان بود که ترک شود. بنابراین، درست است که خیر، مبنای تکلیف است، اما ثمربخشی آن متوقف بر عمل به تکلیف است. البته این مطلب، به بررسی بیشتر در منابع اسلامی نیاز دارد. بنابراین، تحقق یک زندگی رضایت بخش و مبتنی بر خیر، متوقف بر این امور چهارگانه است. از این رو، عوامل تحقق این امور نیز باید مورد بررسی قرار گیرند. از آن جا که این، خود بحثی دامنه‌دار است و تحقیق مستقلی را می‌طلبد، به اختصار در باره آن سخن می گوییم تا نمای کلی بحث کامل شود و تفصیل آن را به جای خود و دیگر پژوهش‌ها وامی گذاریم.
 
 از نشاطه، به عنوان مؤلفه دوم شادکامی و در تعریف سعادت نیز از «سرور»، به عنوان یکی از مؤلفه‌های معنایی سعادت یاد می‌کنیم. باید دید میان این دو، چه مناسباتی وجود دارد. از پرسش‌های اساسی این است که: کارکرد شادی و هیجان چیست؟ و چه جایگاهی در نشاط انسانی دارد؟ از دیدگاه اسلام، شادی، موجب انبساط روحی و برانگیخته شدن نشاط در انسان می‌گردد. تجربه بشری نیز همین مطلب را اثبات کرده است. فردریکسون در نظریه «ساخت و توسعه»، معتقد است که هیجانات مثبت، موجب توسعه و بسط در حوزه اندیشه و عمل انسان می‌گردد و امکانات و منابع پایداری برای فرد می‌سازد. این نظریه، تأکید دارد که هیجانات و شادی ها با بسط روحیه و روان انسان، موجب به وجود آمدن امکانات لازم برای فعالیت و زندگی می‌شوند. شادی ها، لذت‌ها و هیجانات، عاملی اساسی در برانگیختن نشاط در انسان‌اند. از این رو می‌توان  گفت که برای به وجود آوردن نشاط، باید شادی و لذت را تأمین کرد. در حقیقت، شادی و لذت، عاملی کلان در برانگیختن نشاط به شمار می روند.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص140-134، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394