اگر کسی نسبت به دنیا رغبت و نسبت به آخرت بی‌رغبت گردد، همه هستی و خوشبختی و هویت خود را در این دنیا می بیند. لذا با رویکرد دنیا بسیار خرسند می‌گردد و تمام سعی خود را در بهره برداری و لذت بری از آن به کار می بندد. همچنین از رویگرد دنیا بسیار ناراحت می‌گردد؛ چون همه چیز خود را از دست داده می‌بیند و از این رو، به شدت دچار حسرت و بی تابی می‌گردد. اما در طرف مقابل، اگر کسی نسبت به دنیا بی‌رغبت و نسبت به آخرت رغبت داشته باشد، همه دنیا را کالایی اندک و بی‌ارزش می‌داند و آخرت را به خاطر همه نعمت‌ها و لذت‌های بی پایان و پایدارش، بهتر از هر چیزی به حساب می آورد. لذا از رویکرد دنیا آنچنان خرسند نمی‌گردد که خود را گم کند و دچار غفلت و خوشگذرانی شود. همچنین از رویکرد آن نیز آنچنان بی تاب نمی‌گردد که دچار حزن و حسرت گردد. برای راغب دنیا، متاع دنیا آن قدر بزرگ است که آمد و نیامدش نوسان‌ها و توفان‌های شدیدی در زندگی‌اش ایجاد می‌کند و برای زاهد دنیا و راغب آخرت، خدا و آخرت چنان جذبه و اهمیتی دارد که آمد و نیامد متاع اندک دنیا، تأثیر چندانی در او به وجود نمی آورد. این، معجزۂ رغبت به آخرت و زهد و بی رغبتی به دنیاست.
 
بنابراین مهم ترین مسئله، «تغییر رغبت» است و در این میان، سؤال اساسی این است که چگونه می‌توان  به این هدف دست یافت و رغبت را تغییر داد؟ علم و یقین، مهم ترین عامل تغییر رغبت است. میل و رغبت، تابع نظام شناختی انسان است. اگر شناخت انسان تغییر کند، میل انسان نیز تغییر خواهد کرد. در واقع، چگونگی عملکرد سیستم میل و رغبت، به چگونگی سیستم فکر و شناخت بستگی دارد. بنابراین برای تغییر رغبت باید شناخت را تغییر داد. از این رو، در روایات به مسئله علم و یقین و رابطه آن با زهد، توجه بسیاری شده است. بر اساس این روایات، زهد، ثمره یقین و یقین، ریشه زهد است. از این رو، زهد، معیاری برای تشخیص یقین است.در برخی دیگر از روایات، این حقیقت با تعبیر «عقل» بیان شده است. بر اساس این روایات، زهد، سر عقل و ثمره آن است و عاقل به آنچه اهل جهل دل می‌بندند، بی رغبت است. از این رو، دشمنی با دنیا، نشانه کمال عقل است. همان گونه که مشاهده نمودید، عقل و یقین، ریشه زهد و تغییر رغبت‌اند. هر کس به لحاظ عقل و یقین رشد کند، نسبت به دنیا زاهد و نسبت به آخرت راغب می‌گردد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در بیان زیبایی، این رابطه را تبیین نموده است: «از نظر ما، زاهد کسی است که دانست و عمل کرد، و کسی که یقین داشت و حذر کرد.»
 
اما مهم این است که چه الگویی از شناخت و یقین، موجب تغییر رغبت می‌گردد؟ سؤال اساسی این است که یقین به چه چیزی موجب زهد و تغییر رغبت می‌گردد؟ آیا هر یقین و شناختی موجب زهد می‌گردد؟ آیا یقین به کروی بودن زمین و گردش به دور خورشید، و همچنین وجود فرشتگان و ارسال انبیا و انزال کتاب و مانند آن می‌تواند زهد را به ارمغان آورد؟ مسلم است که پاسخ منفی است. یقین، راهبرد تغییر رغبت است، اما «یقین متناسب». یقین، منشأ بسیاری چیزهاست، نه فقط زهد. لذا در هر موضوعی، یقین متناسب با همان موضوع، کارایی خواهد داشت. از آنچه گفتیم، روشن شد کسی که می‌خواهد نظام رغبت خود را تغییر دهد باید بداند که به چه چیزی باید شناخت پیدا کند و یقین آورد. از مشکلات بحث یقین، کلی گویی است. معمولا به بیان اصل مسئله بسنده می‌شود و در باره اهمیت آن سخن به میان می‌آید؛ اما مشخص نمی‌شود که در مقام عمل، چه باید کرد. این در حالی است که روایات به این مسئله پرداخته‌اند. در روایات یقین، تصریح‌ها و اشاره های خوب و تعیین کننده‌ای در این باره وجود دارد.از بررسی روایات این بخش و تحلیل و طبقه بندی آن‌ها به دست می‌آید که یقین لازم برای تغییر رغبت، چند وجهی است و لذا انسان باید در چند حوزه، شناخت خود را تعمیق بخشد و به باور تبدیل سازد. جالب این که با تحلیل عمیق تر روایات و اطلاعات این بخش می‌توان عوامل رغبت به دنیا را نیز به دست آورد. اموری که باید انسان به آن‌ها باور پیدا کند، عبارت‌اند از: «ماهیت دنیا» و «تنظیم روزی».
 
گفتیم که در زهد، صحبت از تغییر رغبت است نه حذف رغبت. پس باید رغبت داشت؛ اما به چه چیز؟ در روایات اسلامی تصریح شده که رغبت انسان باید نسبت به آخرت باشد و بی‌رغبتی‌اش نسبت به دنیا. اما مسئله مهم این است که تحقق این امر، بسته به شناخت دقیق و عمیق دنیا و آخرت است. لذا یکی از ضرورت های تحقق زهد در دنیا و رغبت به آخرت، یقین و شناخت ماهیت این دو است. تا انسان به ماهیت این دو پی نبرد، نمی‌تواند نسبت به یکی، رغبت و نسبت به دیگری، زهد داشته باشد. در حقیقت، زهد در دنیا، نشانه آگاهی است و رغبت به دنیا، نشانه ناآگاهی. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید که در مناجات خدا با موسی (علیه السلام) چنین آمده است: ای موسی! همانا بندگان شایسته من، به اندازه علمشان به دنیا بی رغبت شدند، و دیگر آفریده ها به اندازه نادانی‌شان به آن رغبت کردند. بنابراین، دنیاشناسی، ریشه زهد و بی رغبتی به دنیاست. این، یک اصل اساسی است که در روایات متعددی مورد تأکید و تصریح قرار گرفته است. همچنین شناخت آخرت، سبب رغبت به آن خواهد شد. امام علی (علیه السلام) در این باره می‌فرماید: چگونه به دنیا بی رغبت گردد، کسی که ارزش آخرت را نداند؟! این تأثیر، هم شامل زهد در دنیا و هم شامل رغبت به آخرت می‌گردد.
 
پس از این مباحث، پرسش اساسی تر این است که واقعیت دنیا و آخرت چیست؟ و چه بعدی از این دو اگر مورد توجه قرار گیرد، موجب تغییر و تنظیم رغبت می‌شود؟ آیا مثلا این که دنیا شب و روز، کوه و صحرا، دشت و دریا، خورشید و ماه و... دارد، موجب زهد در دنیا می‌گردد؟ روشن است که این بخش از واقعیت‌ها زهدآفرین نیستند. این مسئله، خود زیر مجموعه مسئله دیگری است که اساسا چه چیزی شایسته رغبت و دلبستگی است؟ و ملاک آن کدام است؟ این یک پرسش مهم و اساسی در زهد است که متأسفانه، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص203-200، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394