اسیر دام کمالگرایی نشوید
نگار فیضآبادی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی، در مورد کمال گرایی توضیح داده است، با هم آن را می خوانیم.
اسم کمالگرایی که میآید یاد حرف یکی از استادانم میافتم که میگفت: «در طول تحصیلم در خارج از ایران متوجّه شدم بسیاری از آنها از اینکه با صفت «پرفکت» خطاب بشوند، بدشان میآید. درست برعکس ما ایرانیها که اگر کسی بهمان بگوید پرفکت، کلّی ذوق میکنیم.» راستش کمالگرایی (البتّه ترجمهی کاملگرایی بهتر است امّا ترجمهی رایج، همان کمالگرایی است) با ظاهر فریبندهاش، هوش و حواس را از سر آدم میپراند. یک تمایل شدید برای انجام دادن کارها به شکلی که بیعیب و نقص باشند.
کمالگرایی، باور محکمی است که باعث میشود یک شخص، فقط زمانی احساس ارزشمندی کند که بتواند طبق معیارهای بالایی که در نظر گرفته، عمل کند و در غیر این صورت، یک صدایی مُدام در ذهنش تداعی میشود که «تو خوب نیستی؛ چون نتونستی کامل باشی». این افراد دلشان نمیخواهد شکستی را تجربه کنند و وای به روزی که اندکی پایینتر از ملاکهایشان عمل کنند، آنوقت است که طعم تلخ شکست را هرگز فراموش نمیکنند و ذهنشان تا مدّتها درگیر میشود.
بعضی از کمالگراها از چالشهایی استقبال میکنند که در عین سختی، قابلدسترس است. اتّفاقاً همین کمالگرایی است که باعث پیشرفت تحصیلی، شغلی و... میشود. رسیدن به هدف همانا و احساس خوشایندی و رضایتمندی هم همانا. آنها میکوشند و اشتباهاتشان را با نام «شکست» صدا نمیزنند. میدانند که اشتباه کردن هم جزئی از وجود آنهاست؛ پس با عزّت نفس، ادامه میدهند.
امّا برخی از کمالگراها بعد از کسب یک موفقیّت، حس میکنند شیرینی آن پیروزی، چنگی به دل نمیزند و باز هم دنبال موفقیّتهای بیشتر هستند؛ انگار که آب شور خورده باشند. برعکس حالت اوّل، که بهنجار است، در حالت دوّم، یعنی زمانی که موفّق باشی ولی احساس رضایت نداشته باشی، وقتی استانداردهای ذهنیات آنقدر بالا باشد که نتوانی به آنها برسی یا نگرانی زیادی به خاطر اشتباهاتت داشته باشی، احساس فشار و شکّ و تردید داشته باشی و رسیدن برایت مثل نرسیدن باشد، احتمالاً با کمالگرایی بیمارگونه، دست به گریبان هستی.
کمالگرایی نابهنجار، آدمها را قدمبهقدم به افسردگی نزدیکتر میکند؛ چون این کمالگرایی، مثل یک تیرانداز حرفهای، عزّت نفس (احساس ارزشمندی) شما را نشانه میگیرد و وقتی خودتان را کمارزش بدانید، احساس غمگینی هم خودش را به شما تحمیل میکند.
گاه ما یک فهرست بلندبالا از بایدها و نبایدها ردیف میکنیم و یک قاعده در ذهنمان میسازیم؛ اینکه «فقط زمانی خوب هستم که بتوانم صددرصد مطابق این ملاکها عمل کنم». برای همین، دوست داشتن و پذیرش خودمان مشروط میشود به هزار و یک اتّفاق. پذیرش خود، به معنی یکجا نشستن نیست؛ معنیاش «همینی که هستم» هم نیست. پذیرش خود یعنی «پذیرفتن خودتان به عنوان یک انسان پویا، بینظیر و تغییرپذیر». کسی که خودش را پذیرفته باشد، بهجای امروز و فردا کردن، تلاش میکند.
کمالگراها به دلیل ملاکهای سختشان، به اهمالکاری پناه میبرند و طرفدار دقیقهی نود هستند؛ چون مُدام در حال بررسی کردن بهترینها و نگران قضاوت دیگران هستند و اگر نتوانند درجهی یک باشند، آن را به زمانهای بعد موکول میکنند. گاهی هم چون نمیتوانند کاری را به نحو احسن انجام بدهند، از انجامش صرف نظر میکنند. تازه باید با احساس شرم و گناه ناشی از عقبنشینی یا اشتباه کردن هم دستوپنجه نرم کنند. حتماً شنیدهاید که خیلی از ما برای صرفهجویی کردن یا حفاظت از محیطزیست، بهانه میآوریم و میگوییم: «یعنی با صرفهجویی من یه نفر، همه چی درست میشه؟» تفکّرِ «با یک گل، بهار نمیشود»، از همین کمالگرایی سرچشمه میگیرد.
کمالگراها معمولاً با معضل کمبود وقت روبهرو هستند؛ برای اینکه فکر میکنند فقط خودشان هستند که میتوانند کارها را به بهترین شکل، انجام بدهند. پس باید انرژی و وقت زیادی صرف کنند تا بهترینها را درو کنند. از طرفی، از اینکه بخواهند کاری را به کسی واگذار کنند، دلچرکین هستند؛ چون نگراناند آن کار، عالی انجام نشود.
در ذهن کمالگراها، یک فرماندهی سختگیر نشسته و کافی است دست از پا خطا کنند. بعد کمالگراها میمانند و سرزنشهای ریز و درشت فرمانده، که تمامی ندارد. «اشتباه کردن» در دایرهی لغات کمالگراها یعنی شکست و شکست یعنی «من بهاندازهی کافی خوب نیستم». اینطور مواقع، رنج بیشتر و انواع ناراحتیهای جسمی و روانی هم میشود سوغاتیهایی که کمالگرایی بیمارگونه به شما میدهد. انصافاً کمالگراها با این همه دغدغه و فشار، چطور میتوانند یک نفس راحت بکشند؟
برای خلاص شدن از دام کمالگرایی، در قدم اوّل بهتر است بسنجید که آیا کمالگراییتان از نوع بهنجار است یا بیمارگونه. کمالگرایی، چه به خاطر نوع تربیت شما یا داشتن والدینی که خودشان کمالگرا هستند یا به دلیل پذیرش مشروط از سمت دیگران (یعنی فقط زمانی مورد محبّت و... قرارگرفتهاید که توانستهاید کامل باشید)، قابل درمان است؛ بهشرطی که تصمیم بگیرید اسیر دام کمالگرایی نشوید و از یک روانشناس، کمک بگیرید.
به باورهای کمالگرایانه، سروسامان بدهید. تجربه کردن شکست، شاید تلخ باشد، امّا حتماً حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اجازه بدهید استانداردهای ذهنیتان رنگ انعطاف به خودش بگیرد. با آغوش باز به استقبال کارهای عقبماندهیتان بروید؛ همان کارهایی که مدّتهاست میخواهید انجامشان دهید، امّا سختگیری کمالگراییتان سدّ راهتان شده. همین حالا قدم بردارید، تجربه کنید و بعد در مسیر، کارتان را اصلاح کنید. بهجای تمرکز بر نتیجه و مقصد کار، از ایستگاههای بین راه هم لذت ببرید.
راستی! یادتان باشد برای بهبود کمالگراییتان، کمالگرا نباشید؛ چون نمیشود یکشبه آن را کاملاً برطرف کرد. شاید اوّلش کمی درد داشته باشد، امّا بهاحتمال زیاد، وقتی شدّتش کم بشود، تازه معنی «یک نفس راحت» را تجربه میکنید.
منبع: جله باران
کمالگرایی، باور محکمی است که باعث میشود یک شخص، فقط زمانی احساس ارزشمندی کند که بتواند طبق معیارهای بالایی که در نظر گرفته، عمل کند و در غیر این صورت، یک صدایی مُدام در ذهنش تداعی میشود که «تو خوب نیستی؛ چون نتونستی کامل باشی». این افراد دلشان نمیخواهد شکستی را تجربه کنند و وای به روزی که اندکی پایینتر از ملاکهایشان عمل کنند، آنوقت است که طعم تلخ شکست را هرگز فراموش نمیکنند و ذهنشان تا مدّتها درگیر میشود.
بعضی از کمالگراها از چالشهایی استقبال میکنند که در عین سختی، قابلدسترس است. اتّفاقاً همین کمالگرایی است که باعث پیشرفت تحصیلی، شغلی و... میشود. رسیدن به هدف همانا و احساس خوشایندی و رضایتمندی هم همانا. آنها میکوشند و اشتباهاتشان را با نام «شکست» صدا نمیزنند. میدانند که اشتباه کردن هم جزئی از وجود آنهاست؛ پس با عزّت نفس، ادامه میدهند.
امّا برخی از کمالگراها بعد از کسب یک موفقیّت، حس میکنند شیرینی آن پیروزی، چنگی به دل نمیزند و باز هم دنبال موفقیّتهای بیشتر هستند؛ انگار که آب شور خورده باشند. برعکس حالت اوّل، که بهنجار است، در حالت دوّم، یعنی زمانی که موفّق باشی ولی احساس رضایت نداشته باشی، وقتی استانداردهای ذهنیات آنقدر بالا باشد که نتوانی به آنها برسی یا نگرانی زیادی به خاطر اشتباهاتت داشته باشی، احساس فشار و شکّ و تردید داشته باشی و رسیدن برایت مثل نرسیدن باشد، احتمالاً با کمالگرایی بیمارگونه، دست به گریبان هستی.
کمالگرایی نابهنجار، آدمها را قدمبهقدم به افسردگی نزدیکتر میکند؛ چون این کمالگرایی، مثل یک تیرانداز حرفهای، عزّت نفس (احساس ارزشمندی) شما را نشانه میگیرد و وقتی خودتان را کمارزش بدانید، احساس غمگینی هم خودش را به شما تحمیل میکند.
گاه ما یک فهرست بلندبالا از بایدها و نبایدها ردیف میکنیم و یک قاعده در ذهنمان میسازیم؛ اینکه «فقط زمانی خوب هستم که بتوانم صددرصد مطابق این ملاکها عمل کنم». برای همین، دوست داشتن و پذیرش خودمان مشروط میشود به هزار و یک اتّفاق. پذیرش خود، به معنی یکجا نشستن نیست؛ معنیاش «همینی که هستم» هم نیست. پذیرش خود یعنی «پذیرفتن خودتان به عنوان یک انسان پویا، بینظیر و تغییرپذیر». کسی که خودش را پذیرفته باشد، بهجای امروز و فردا کردن، تلاش میکند.
کمالگراها به دلیل ملاکهای سختشان، به اهمالکاری پناه میبرند و طرفدار دقیقهی نود هستند؛ چون مُدام در حال بررسی کردن بهترینها و نگران قضاوت دیگران هستند و اگر نتوانند درجهی یک باشند، آن را به زمانهای بعد موکول میکنند. گاهی هم چون نمیتوانند کاری را به نحو احسن انجام بدهند، از انجامش صرف نظر میکنند. تازه باید با احساس شرم و گناه ناشی از عقبنشینی یا اشتباه کردن هم دستوپنجه نرم کنند. حتماً شنیدهاید که خیلی از ما برای صرفهجویی کردن یا حفاظت از محیطزیست، بهانه میآوریم و میگوییم: «یعنی با صرفهجویی من یه نفر، همه چی درست میشه؟» تفکّرِ «با یک گل، بهار نمیشود»، از همین کمالگرایی سرچشمه میگیرد.
کمالگراها معمولاً با معضل کمبود وقت روبهرو هستند؛ برای اینکه فکر میکنند فقط خودشان هستند که میتوانند کارها را به بهترین شکل، انجام بدهند. پس باید انرژی و وقت زیادی صرف کنند تا بهترینها را درو کنند. از طرفی، از اینکه بخواهند کاری را به کسی واگذار کنند، دلچرکین هستند؛ چون نگراناند آن کار، عالی انجام نشود.
در ذهن کمالگراها، یک فرماندهی سختگیر نشسته و کافی است دست از پا خطا کنند. بعد کمالگراها میمانند و سرزنشهای ریز و درشت فرمانده، که تمامی ندارد. «اشتباه کردن» در دایرهی لغات کمالگراها یعنی شکست و شکست یعنی «من بهاندازهی کافی خوب نیستم». اینطور مواقع، رنج بیشتر و انواع ناراحتیهای جسمی و روانی هم میشود سوغاتیهایی که کمالگرایی بیمارگونه به شما میدهد. انصافاً کمالگراها با این همه دغدغه و فشار، چطور میتوانند یک نفس راحت بکشند؟
برای خلاص شدن از دام کمالگرایی، در قدم اوّل بهتر است بسنجید که آیا کمالگراییتان از نوع بهنجار است یا بیمارگونه. کمالگرایی، چه به خاطر نوع تربیت شما یا داشتن والدینی که خودشان کمالگرا هستند یا به دلیل پذیرش مشروط از سمت دیگران (یعنی فقط زمانی مورد محبّت و... قرارگرفتهاید که توانستهاید کامل باشید)، قابل درمان است؛ بهشرطی که تصمیم بگیرید اسیر دام کمالگرایی نشوید و از یک روانشناس، کمک بگیرید.
به باورهای کمالگرایانه، سروسامان بدهید. تجربه کردن شکست، شاید تلخ باشد، امّا حتماً حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اجازه بدهید استانداردهای ذهنیتان رنگ انعطاف به خودش بگیرد. با آغوش باز به استقبال کارهای عقبماندهیتان بروید؛ همان کارهایی که مدّتهاست میخواهید انجامشان دهید، امّا سختگیری کمالگراییتان سدّ راهتان شده. همین حالا قدم بردارید، تجربه کنید و بعد در مسیر، کارتان را اصلاح کنید. بهجای تمرکز بر نتیجه و مقصد کار، از ایستگاههای بین راه هم لذت ببرید.
راستی! یادتان باشد برای بهبود کمالگراییتان، کمالگرا نباشید؛ چون نمیشود یکشبه آن را کاملاً برطرف کرد. شاید اوّلش کمی درد داشته باشد، امّا بهاحتمال زیاد، وقتی شدّتش کم بشود، تازه معنی «یک نفس راحت» را تجربه میکنید.
منبع: جله باران
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}