ماهیت مراقبه ذهن آگاهی دو لایه است: آگاهی پایدار از تجارب گوناگون مربوط به لحظه حال و پذیرش نامشروط این تجارب همان طور که در چارچوب ذهن و بدن ظاهر. از دیدگاه نظریه یادگیری، این دو مؤلفه اساسی ممکن است به عنوان «مواجهه تعمیم یافته احشایی و فراشناختی» یا به طور ساده تر «مواجهه و پذیرش تجربی» عملیاتی سازی شوند (هایس و ویلسون، ۲۰۰۳). مواجهه با حس‌های بدنی که به طور خودجوش ظاهر می‌شوند، از این رو تعمیم می یابد که هدف مورد نظر مواجهه رفتار با تجربه خاصی نیست. بلکه ما واکنش خود را در قبال هر تجربه ای بازداری می‌کنیم ، چه در سطح تجربی و چه در سطح روانی. فقدان پایدار واکنش همیشگی به یک تجربه، موجب خاموشی تدریجی آن پاسخ شرطی به آن نوع از تجربه می‌شود. به بیان بسیار ساده، این شکلی از حساسیت زدایی به رویدادهای شخصی است (هایس، ۱۹۹۴، ۲۰۰۴). این حالت آرامش، آسایش و تعادل برآمده از این حساسیت را تعادل فکری می‌نامند.
 
درمانجو در اولین بخش از جلسه درمان یاد می‌گیرد که به منظور ایجاد اندکی کنترل بر مسابقه افکار، تنفس طبیعی را مشاهده (احساس) کند. این شامل آموزش توجه است که کارکرد موجود (تنفس) را که با تجربه جاری واقعی درمانجو یکپارچه است، به کار می گیرد. درمانجو توجه خود را بر الگوهای تنفس متمرکز می‌کند که با توجه به فعالیت شناختی و جسمانی آگاه یا نیمه آگاه، به گونه‌ای بسیار پویا تغییر می‌کند. اولین ادراک این است که ذهن از لحظه‌ای به لحظه دیگر چیزی جز موجودی خاموش و سرگردان در گذشته یا آینده نیست و به سختی در لحظه حال سکنی می‌گزیند.
 
 نظارت بر این الگوهای ذهنی سمج به تدریج ذهن را آرام و پایدار می‌کند. به همین ترتیب، مطالعات مختلف با استفاده از رویکرد سیستم‌های پویا در تلاش برای فهرست کردن هزینه توجهی تحمیل شده از طریق تکالیف حرکتی، نشان داده اند که توجه نقش مهمی در تثبیت الگوهای پویای خودجوش دارد شواهد به دست آمده از سه دهه پژوهش نشان می‌دهد ماهیت یا سازوکار توجه یگانه نیست. پسنر و رایش (۱۹۹۷) یک مدل توجه مبتنی بر پژوهش‌های تصویربرداری عصبی به دست داده‌اند که در آن فرایندهای توجه ممکن است به سه کارکرد عمده نسبت داده شوند:
 
جهت یابی به محرک حسی، برقراری و حفظ گوش به زنگی و کنترل اجرایی رفتاری معطوف به هدف (شامل نیت و بازداری پاسخ‌های خودکار). در این چارچوب، اولین مرحله مراقبه ذهن آگاهی (نظارت پایدار تنفس)، میتواند شامل پیشرفت در شبکه کنترل اجرایی و همین طور شبکه گوش به زنگی هشیاری باشد که به لحاظ نوروآناتومی به کرتکس پیشانی میانی (قشر کمربندی و SMA) گره‌های پایه (به ویژه دمدار)، کرتکس قدامی پیش‌پیشانی، و کرتکس آهیان‌های قدامی راست مرتبط باشد (سوانسون و همکاران، ۱۹۹۸).  در چارچوب پردازش اطلاعات میدانیم فرایندهای اجرایی در مدیریت جریان مداوم اطلاعات حسی که برای دستیابی به فرایندهای کنترل کننده عمل و در تصمیم‌های مربوط به صحت زمان بندی عمل رقابت می‌کنند، در گیرند (دنکلا، ۱۹۹۶). این امر با این جنبه از برنامه ذهن آگاهی که طی آن درمانجویان می‌آموزند دوره حواسپرتی نسبت به افکار و حس‌های جسمانی خودجوش (بیشتر نسبت به حس‌های جسمانی را با انتقال نظام مند توجه به دم و بازدم هنگام از دست رفتن تمرکز کاهش دهند، همخوان است. این امر مستلزم ایجاد آگاهی پویا در درمانجو نسبت به افکار خود یا فراشناخت است فلاوله، ۱۹۷۹).
 
ذهن آگاهی با تحلیل پردازش اطلاعات ولز (۲۰۰۲) درباره مراقبه ذهن آگاهی همخوان است. ولز بحث می‌کند که: اثر راهبردهای ذهن آگاهی بر پردازش اطلاعات در اختلال‌های هیجانی را میتوان با توجه به اصطلاحات فراشناختی به صورت زیر مفهوم سازی کرد:

۱. فعال سازی سبک پردازش فراشناختی؛

۲. قطع اثر عقاید ناسازگار بر پردازش؛

۳. تقویت پاسخ‌های منعطف در برابر تهدید؛

۴. تقویت طرحهای فراشناختی برای کنترل شناخت.

به طور خاص این تمرین به کارکردهای اجرایی مورد نیاز برای بازداری الگوهای ارزشیابی خودکار مانند داوری یک خاطره یا ناراحتی جسمی که هنگام نظارت بر تنفس ظاهر می‌شود، وابسته است. اگرچه کنترل بازدارنده به اندازه کارکردهای فراشناختی اهمیت دارد، ظاهرا تمایز بین این دو هم مفهومی و هم نوروآناتومیک است اورسن و دونت (۱۹۹۰) کنترل بازدارنده را به نواحی حدقه‌ای پیشانی کرتکس پیش‌پیشانی و ارتباطات متقابل این ناحیه با ناحیه شکمی میانی جسم مخطط منتسب می‌کنند، در حالی که پردازش‌های مربوط به حافظه فعال، ناحیه خلفی جانبی کرتکس پیش پیشانی و ارتباطات متقابل این ناحیه را با نواحی مرکزی تر جسم مخطط مرتبط میدانند.تلاش پایدار برای ارتقای فراشناخت و کنترل بازدارنده برای پیشرفت خودکنترلی مفید است، به ویژه در مورد افکار وسواسی یا مزاحم. در مطالعه‌ای در زمینه کنترل بازدارنده در اختلال وسواس بی اختیاری (OCD)، تولین و دیگران (۲۰۰۲) نشان دادند که افکار وسواسی در شرکت کنندگانی که بازداری کمتری داشتند، مزاحمت بیشتری ایجاد می کردند. پژوهش تازه‌تری نشان داد که شرکت کنندگان دچار اختلال وسواس - بی اختیاری در سنجه‌های بازداری تعمدی بیشتر دچار آسیب شده بودند. علاوه بر این تیسدیل (۱۹۹۹) بین دانش فراشناختی و بینش فراشناختی تمایز قائل می‌شود. این دو مقوله مهمی است، زیرا پدیدارشناسی خود تجربه را بر عقلانی سازی تجربه برتری می‌دهد. این کار به روشنی دانش کلی حقیقی مربوط به افکار (برای مثال میدانم که افکارم چقدر منفی اند، زیرا فکر کردن به کاری که از دست داده‌ام، فایده‌ای ندارد) و رویدادهای شناختی در لحظه (برای مثال اکنون ذهنم به شدت مغشوش است، هیجانی هستم و هنگام ظهور افکار منفی تنفسم بسیار بی نظم است. اکنون که در حال فروکش هستند، تنفسم آرام است) را ترسیم می‌کند. بینش فراشناختی در تعالیم سنتی بودایی ذهن آگاهی که به طور سنتی با اصلاح «آگاهی به ذهن» شناخته می‌شود، عبارت است از مهارتی که فرایند عدم همانندسازی با محتوای شناختی معمول را تسهیل می‌کند.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص71-66، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393