شخصیت‌های جنسی

 درک دیگران و علاقه به آنان بر اساس رشد انگیزه‌های نوع دوستانه، گرایش به افکار روشنفکرانه فلسفی یا مذهبی، ورود به فضاهای رقابت آمیز و ورود به رقابت های سالم، از جمله ویژگی هایی است که شخصیت های جنسی را می توان به کمک آنها وصف کرد.
 
با توجه به تصویری که روان تحلیلی فروید ارائه می دهد، انسان موجودی است انباشته از غرایز و نیازها که هیچ راه و چاره ای جر تن دادن به تقاضاها و خواستهای غریزی خود ندارد. زندگی و شخصیت چنین انسانی به شدت در چنبره جبر غریزی گرفتار است؛ به گونه ای که رفتار او تا حدود زیادی غیرارادی، و بلکه واکنشی است و شخصیت او به طور گسترده انعکاسی جبر آمیز از فعل و انفعالات غریزی و درونی اوست.
 
چنین برداشتی از انسان، در واقع بیانگر نادیده گرفتن بسیاری از استعدادات و کمالات ذاتی و اکتسابی انسان است که ورای غرایز زیستی و جنسی و بدون اتکا بر آنها می توان برای انسان در نظر گرفت. انسان فرویدی سرنوشت محتومی دارد که بی ارتباط با خواست و اراده عقلانی و معرفتی انسان، روندی خواه ناخواه طبیعی - جبری به خود می یابند. غرایز، به ویژه غریزه جنسی، انسان را در حصر و تنگنای خود قرار داده اند و به نوعی بافت وجودی و ساختار و هویت انسانی را دربرگرفته اند.
 
 انسان فرویدی برای نجات خویش از تنگناهای غریزی - جنسی چاره ای جز ارضای کامل نیازهای غریزی پیش روی خود نمی بیند. سلامتی و آرامش و امنیت فرد در گرو تأمین این نیازها به صورتی کاملا طبیعی است. تکانه‌ها و سایق‌های غریزی آن چنان تند و تیز و برنده اند که راهی را جز ارضا و تأمین نیازها به ارگانیزم پیشنهاد نمی دهند. در غیر این صورت، فرد تحت فشار عقده های روانی راهی جز توسل به مکانیسم های دفاعی فراروی خویش باز نمی بیند. مکانیسم های دفاعی هنگامی به کار گرفته می شوند که توازن و انطباق میان نهاد، من و فرامن به هم ریزد و ارضای خواسته ها با مشکل افراط یا تفریط روبه رو شود.
 
نگرش فروید روشن نمی سازد که غرایز چگونه و به چه سبک و شیوه‌های ارضا شوند تا به سلامت روانی فرد صدمه وارد نیاید. ظاهرة فروید این مسئولیت خطیر را نیز به دست تقدیر و جبر غریزی سپرده است تا به اشکال گوناگون مجاز و غیر مجاز، انسانی و غیر انسانی، محترمانه و غیر محترمانه و.. ارضای کامل خواسته ها و نیازهای غریزی را میسر سازد. به عبارتی، فروید اساسا هیچ تدبیری درباره ارزش‌ها و آداب ناظر به ارضا و تأمین غرایز نیندیشیده و دستورالعمل اخلاقی خاصی در این زمینه ارائه نداده است. این امر نشان می دهد که وی، نه تنها کوچکترین ضابطه و محدودیتی در این باره قایل نیست، بلکه از آن فراتر، همه امور را به دست تقدیرات غریزی و از جمله نیروی غریزه جنسی می سپارد. بنابراین اندک نقشی برای تربیت فرد در نظر نگرفته است. مربی فقط می تواند با توجه به نقش حساس طبیعت و غریزه انسانی، زمینه تعادل و توازن میان نهاد، من و فرامن را فراهم سازد. در واقع، آنچه درباره پویایی شخصیت رخ می دهد، تکانه ها و فعل و انفعالات ناشی از حرکت و فعالیت سایق‌هاست تا عملیات و فعالیت های تربیتی و پاسخ های آموختنی. سایقها، آن چنان که گذشت، عواملی درونی اند که ماهیتی زیست شناختی و غریزی دارند، نه اینکه حاصل تعاملهای فرهنگی - اجتماعی - تربیتی باشند.
 
تصویر فرویدی از انسان، به مراتب حیوانی تر از تصویری است که داروین از انسان ارائه داد؛ همچنان که بسیار ماشینی تر از تصویری است که رفتارگرایان از آدمی ارائه دادند.
 
برای انحطاط انسان از مقام انسانیت و ورود به منزلت حیوانی، عاملی بالاتر از این سراغ نداریم که کنش ها و واکنش ها و گرایش‌های انسان را حاصل انباشتی از غرایز بدانیم. آن گاه تکلیف گرایش‌ها، خواست ها و ادراکات فطری بشر چه می شود؟ گرایش به کمالات، خوبی ها و فضیلت های والای انسانی با برداشت بالا چگونه سازگار است؟ حقیقتجویی، علم خواهی، کمال طلبی و عدالت خواهی انسان چگونه ممکن است بر مبنای غریزه جنسی صورت پذیرفته باشد؟ نوع دوستی، ایثارگری و فداکاری انسانها نسبت به یکدیگر چرا باید مبنای جنسی داشته باشد؟ و اصولا چرا انسان باید به چیزی جز غریزه جنسی و ارضای‌آن نیندیشد؟
 
 دیدگاه جنسی محور فروید ایجاب می کند که خواهش ها و تمایلات جنسی، برای گریز از سرکوب شدن و ایجاد عقده های روانی، اخلاق و فضایل انسانی را تحت الشعاع خود قرار دهند. به فرموده شهید مطهری، فروید و پیروان او «مدعی هستند که اخلاق کهن را در امور جنسی باید واژگون کرد و اخلاق جدیدی را جایگزین آن نمود». فروید تصور می کرد محرومیت‌ها و ممنوعیت‌های برخاسته از اخلاق جنسی کهن موجب پدید آمدن عقده های روانی در فرد می شود. وی عقیده داشت هرچه بدبختی و ناراحتی بر سر بشر آمده است همه از جانب این محرومیت ها و ممنوعیت ها بوده است. وی آمد تا حد و مرزها را بشکند تا شاید انسان را آزاد سازد و تعالی بخشد! 
 
اکنون داوری کنید چگونه می توان فلسفه تعلیم و تربیت را بر این بنیاد سست و متزلزل بنا نهاد؟ در مجموع، آیا می توان با «سفسطه بازی فروید و امثال او» که اعتلا و عظمت روح و روان انسانی را به مسخره گرفته اند، فریادهای اخلاقی و نغمه های معنوی انسان را خفه و خاموش ساخت؟ آیا با این نگرش های حیوانی و جبرگرایانه می توان نداهای پر رمز و راز درون و فطرت بشر را به «صداهای وازدگی غرایز حیوانی» تبیین و تفسیر کرد و عظمت و جلالت شأن و روح انسانی را نادیده گرفت؟
 
این همه ایراد جدای از اشکالات علمی و فنی ای است که بر رویکرد و روش شناسی فروید وارد است. بسیاری از منتقدان فروید بر این باورند که:
 
1. برداشت‌های فروید متکی بر اظهارات مراجعان بوده که فروید خود به آنها نظم داده است. مسلمة، «نقایص چنین روشی در مقایسه با روش تجربی، که در آن داده های عینی در تحت شرایط کنترل شده مشاهده، جمع آوری و منظم شده اند، بیشتر روشن می گردد»؛
 
٢. از آن گذشته، مشاهدات فروید بسیار ناقص و ناتمام بوده است. او همه آنچه را مشاهده می کرد نمی نگاشت، بلکه بیشتر به یادداشت های ناقصی بسنده می کرد که عادت داشت چندین ساعت پس از مصاحبه با بیماران و مراجعانش ضبط و ثبت کند. بنابراین مشاهدات و یادداشت های مزبور برای اظهار نظر علمی و عالمانه هرگز کفایت نمی کرد؛
 
٣. فروید شخصا به کمک پرسش‌های جهت دهنده می کوشید ذهنیت مراجعان خود را به مسائل و امور جنسی و اظهار نظر در این زمینه ها سوق دهد؛
 
4. در مواردی، فروید صرفا به تصورات و توهمات از پیش شکل گرفته خود درباره مسائل جنسی بسنده می کرده است، در حالی که مراجع وی به این قبیل مسائل اصلا اشاره ای نداشته است. در چنین شرایطی، «در واقع فروید انتظارات نظری خود را به جای داده های علمی قرار داده است»؛
 
5. برگردان اظهارات فروید به زبان علمی بسیار دشوار و چه بسا ناممکن است؛ زیرا او اساسا با زبان علمی که زبانی منظم، گویا و روشن است سخن نمی گوید؛
 
6. آزمون تجربی دیدگاه‌های فروید نتایج متفاوتی در قیاس با آنچه وی اظهار کرده بود به دست می داد. این نتایج هیچ گاه اندیشه های فروید را تأیید و تثبیت نمی کرد.
 
منتقدان فروید انتقادات پرشمار دیگری را از جهات گوناگون بر مکتب روان تحلیلی وی وارد کرده اند که در این درس بیش از این مجال بیان آنها نیست. همین قدر کفایت می کند تا دریابیم چگونه با اظهارات فروید، انسان و انسانیت تحقیر می شود و زمینه های تعلیم و تربیت او از بین می رود.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص196-192، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388